گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اسناد تاریخی خاندان غفاری
جلد دوم
.بخش ششم نامه‌هايي از رجال و اشخاص مختلف (بدون تاريخ)



اشاره

ص: 311

- 297- خيرمقدم رئيس بلديّه تفليس به مظفر الدّين شاه در سفر اوّل او به اروپا «1»

خطّي و در دو صفحه به فارسي و روسي مقابل هم، از طرف رئيس اداره بلديه شهر تفليس، به امضاي گرگي يوانگولف و در متن روسي، تاريخ آن 15 مي 1900 م. است كه برابر است با 1317 ه. ق.
اعليحضرت همايونا برحسب مراسم معموله روسيه، خوشبختانه به تقديم نان و نمك، مراتب تبريكات خالصانه اهالي تفليس را از ورود موكب اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي به خاكپاي مقدّس عرض نموده و از خداوند مسئلت مي‌نمائيم كه اين مسافرت اعليحضرت اقدس همايوني به اقصي الممالك، به ميمنت و مسرّت تمام شده، مقضي المرام و با صحّت كامل به جانب مملكت و تبعه باوفاي خود مراجعت فرمايند. با اينكه مدّت خوشبختي اهالي تفليس از توقّف موكب همايوني در اين شهر خيلي مختصر خواهد بود، ولي تأثير مراحم و تفقدات اعليحضرت از تشريف‌فرمايي به اين شهر قديم تفليس ابد الدهر در قلوب ما باقي خواهد ماند. همواره سلامت و اقبال و شوكت و اجلال ذات مقدس ملوكانه پاينده باد.
از طرف رئيس بلديه شهر تفليس گرگي يوانگولف
______________________________
(1). اين سند تاريخي كه تصوير فارسي و روسي آن در پايان كتاب چاپ شده مربوط به بخش هفتم است (با عذرخواهي).
ص: 312

- 298- اعلام تاريخ توقّف و حركت ناصر الدين شاه از ييلاقات قبل از ورود به تهران تعجيل در ارسال فرمان حكومت امير حسين خان شجاع الدوله «1»

هو الله تعالي شأنه العزيز
فدايت شوم چون چاپار خراسان را روانه مي‌ساخت زحمت‌افزائي را لازم شمرده به تحرير اين ذريعه پرداخت.
اولا بعد از ورود، چاپار كاري ندارد. شما هم نوشتجات خودتان را بيشتر نوشته و موجود كرده‌ايد. فرمان امير حسين خان را هم به مهر مبارك برسانيد و بدهيد طلانويسي كنند و زود روانه سازيد. حكم همايون اين است كه اين چاپار بايد خيلي زود برود كه از زود رفتن چاپار تلافي چندروزه معطلي اينجا بشود، و شما هم فردا كه روز عيد اضحي است نبايد تا ظهر زيادتر چاپار را آنجا معطل نمائيد، بلكه اگر ممكن بشود زودتر روانه سازيد. خلعت امير حسين خان هم اينجا به چاپار داده شود كه معطلي نداشته باشد.
در باب توقف و حركت و سكون موكب همايون در اين صفحات و ساير ييلاقات كه هميشه طالب استطلاع بوديد لازم دانستم كه آنچه از لفظ درربار همايون استماع كرده بودم، از منظور نظر همايون، شما را آگاهي دهم. اگرچه مركوز ضمير منير مبارك اين بود كه تا نزديكي محرّم را در ييلاقات اين صفحات تفرّج فرموده، براي ايّام تعزيه‌داري تشريف‌فرماي سلطنت‌آباد شوند، لكن اولا معلوم نيست كه تا آن وقت عمارت و تكيه سلطنت‌آباد تمام شود. ثانيا اوّل محرّم اوّل اسد است و عين شدّت حرارت و گرماي هواست. با اين هواهاي حاليه طهران و آن صفحات، از رويه حزم و احتياط دور مي‌نمايد كه وجود مسعود همايون از هواي ييلاق تشريف‌فرماي ميان هواي گرم شديد با عفونت كذا كه مي‌دانيد بشوند.
لهذا رأي بيضاضياي همايون به اين نحو علاقه يافت كه پس‌فردا كه يازدهم است ان شاء الله تعالي تشريف‌فرماي مومج شوند كه از حيث هوا بهترين ييلاقات است. سه شب به فيروزكوه تشريف‌فرما خواهند گرديد و ده روز در آن حدود اقامت خواهند فرمود، و بيست و پنجم را از آنجا معاودت مي‌فرمايند كه در بيست و هفتم و بيست و هشتم به دماوند نزول اجلال خواهند فرمود. در آنجا بطور اختصار به لوازم تعزيه‌داري خامس آل عبا عليه التحية و الثنا اشتغال خواهند داشت كه منحصر به همان تعزيه حضور مبارك خواهد بود.
______________________________
(1). امير حسين خان شجاع الدوله كرد زعفرانلو برادر سام خان، ايلخان زعفرانلو (شجاع الدوله). نامه‌هايي از او در جلد چهارم مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله چاپ شده است.
ص: 313
دوازدهم محرّم الحرام بعون الله الملك العلّام تشريف‌فرماي حدود شهرستانك كه فصل خوش‌هواي آنجاست خواهند شد، تا آخر محرم همان‌جاها تشريف خواهند داشت، و اوايل ماه صفر تا هفتم و هشتم از سمت رودبارات به شميرانات نزول اجلال خواهند نمود كه در عشر آخر صفر المظفر در تكيه سلطنت‌آباد تعزيه‌داري كه همه‌ساله در تكيه دولت بعمل مي‌آمد بعمل آيد، و از آنجا به مقرّ خلافت كبري تشريف‌فرما شوند.
اين را تاريخ‌به‌تاريخ نوشتم كه اولا خودتان حسب الامر قدر قدر همايون بايد در روز يك مرتبه چاپار بفرستيد و عريضه عرض كنيد و حقايق احوال را به عرض خاكپاي مبارك برسانيد، دانسته باشيد كه در هر تاريخي چاپار به كجا بفرستيد. ثانيا به جنابان سپهسالار و مستوفي الممالك و معتمد الدوله و وزير امور خارجه و ساير چاكران اعلام داشته معلوم نمائيد كه اگر براي عرض عريضه يا فرستادن آدم لازم شود بدانند كجا بفرستند و هريك در هرجا هستند به همان‌طور مشغول انجام خدمات محوّله باشند. به جهة اطلاع به موجب امر قدر قدر همايون زحمت‌افزا گرديد، زياده زحمتي ندارد.

- 299- اصرار مهدعليا «1» براي تغيير شب عيد و برگزاري مراسم آن و موافقت ناصر الدين شاه هو

اشاره

جناب معتمد الحرم ابلاغ فرمايش ملوكانه را در باب تبديل فرداشب به شب عيد به حضرت عليا دامت شوكته كردند، حضرت عليه قبول نكرده فرموده‌اند فرداشب حتما بايد اين كار بشود. در ثاني مراتب را جناب معتمد به عرض خاكپاي همايون روحنا فداه رسانده فرمودند حالا كه اصرار دارند همان فرداشب بشود، محض اطلاع خاطر مبارك جسارت نمود.
جناب معتمد الحرم هم متعهد شدند كه نيم‌ساعت از شب گذشته خانم را بيرون آورده سوار شوند. در اين صورت اگر اجازه مي‌فرمايند ابلاغ چراغان و ساير لوازم به صاحبان ادارات بشود، آتش‌بازي هم فرمودند لازم نيست، همان چراغاني كافي است.
صورتي هم اگر اجازه فرمايند از وزراء و شاهزادگان نوشته شود كه به ملاحظه مبارك برسد، رقعه آنها هم نوشته شود.
______________________________
(1). ملك جهان خانم مادر ناصر الدين شاه.
ص: 314

حاشيه نامه از قول شاه:

با اين اصرار چاره چيست، ابلاغات لازمه بفرمايند. صورتي هم براي دعوت شاهزادگان و اشخاص مناسب مرقوم داريد ببينم و رقعه نوشته شود.

- 300- استخاره براي واگذاري حكومت فارس به شاهزاده جلال الدوله سلطان حسين ميرزا «1» هو اللهمّ ربّنا

اشاره

حكومت نوّاب شاهزاده جلال الدين سلطان حسين ميرزا در فارس، با پيشكاري و وزارت ميرزا محمد قوام الدوله صلاح دولت و مملكت است يا نيست. از كلام مجيد و فرمان حميد، راه دلالت و هدايتي مرحمت فرما

صدر ورقه استخاره به خطّ ناصر الدين شاه:

استخاره كردند عوضي آمد خوب نيامده بود. به حكم استخاره از ترديد بايد افتاد. همين دستخط را براي امين الدوله بفرست ملاحظه نمايد. صورت استخاره نزد دبير الملك ماند.

- 301- استخاره براي به انتصاب بهرام ميرزا «2» به حكومت قزوين و جواب آن به خط شيخ عبد الحسين شيخ العراقين «3»

اشاره

______________________________
(1). جلال الدوله سلطان حسين ميرزا، پسر بزرگ سلطان مسعود ميرزا ظل السلطان و همدم الملوك دختر ميرزا تقي خان امير كبير است. بنابر نوشته مرحوم بامداد در جلد دوّم شرح‌حال رجال ايران، ص 77، وي مدّت هفت سال از 1298 كه كودكي سيزده سال بود تا 1305 ه. ق به وزارت و پيشكاري ميرزا فتحعلي خان صاحب ديوان از طرف پدرش ظل السلطان حكومت فارس را داشته است.
(2). بهرام ميرزا معزّ الدوله پسر دوّم عباس ميرزا در سال 1253 ه. ق [قبل از تحرير اين نامه] يك بار هم به وزارت طهماسب قلي خان قزويني به حكومت قزوين منصوب شده بود (تاريخ رجال ايران، ج 1 ص 194).
(3). شيخ عبد الحسين بن علي تهراني شيخ العراقين وكيل كارهاي ناصر الدين شاه و صدراعظم در عتبات و از بزرگان علماي ايراني مقيم عراق بوده است.
ص: 315
فدايت شوم حسب الفرمايش جناب جلالت‌مآب اشرف امجد ارفع خداوندگاري آقايي روحي فداه، در باب حكومت قزوين سركار نواب مستطاب والا شاهزاده بهرام ميرزا استخاره با كلام الهي خدمت جناب قبله‌گاهي شيخ عبد الحسين كرده و صورت استخاره و آيه شريفه مباركه را جناب شريعت‌مداري شيخ به خط خود مرقوم داشته كه به نظر مبارك سركار آقايي برسد.
سركار شاهزاده صورت استخاره را جزو عريضه و ملفوفه كرده و نزد كمترين غلام فرستاده كه خدمت سركار خداوندگاري آقايي ارسال شود. لهذا در مقام جسارت برآمده بدين عريضه مبادرت ورزيده كه تفصيل عريضه و استخاره به نظر مبارك آقايي روحي فداه ملحوظ و رسيده شود، و بعد از ملاحظه عرايض، هر قسم صلاح دانسته و حكم و فرمايش شود، از آن قرار رفتار و اطاعت نموده، در همه حال سركار، خداوندگار حكم، صاحب الاختيار امر و حكم بوده و هستند. زياده عرض و جسارتي نمي‌رود. الامر منكم باقي بقاي عمر و دولت و عزّت سركار ولي النعمي آقايي ان شاء الله خواهد بود كه هميشه بر دوام بوده باشد.
تصدّقت شوم ملفوفه رقيمه [اي] هم سركار شاهزاده حالا به بنده مرقوم فرموده، آن را هم خدمت سركار آقايي ارسال داشت كه به نظر مبارك برسد، ملاحظه خواهيد فرمود. كمترين غلام را تا به امروز در هيچ امري و كاري خيالي جز انجام فرمايش و حكم و رضاي خاطر مبارك خداوندگاري آقايي روحي فداه نبوده و نيست و نخواهد بود. گويا مردم يا حضرات قزويني‌ها، نواب والا را مضطرب ساخته‌اند و الّا كمترين را عرض و مقصودي در ميان نيست. زياده چه عرض شود.

جواب مرحوم شيخ عبد الحسين در ورقه جداگانه‌

بسم الله تعالي استخاره مساعدت ننموده. آيه استخاره اين است:
و اذا تتلي عليهم اياتنا بيّنات قال الذين كفروا للذين امنوا ايّ الفريقين خير مقاما و احسن نديّا «1»
استخاره اولي به جهت اختيار حكومت قزوين حسب الامر سركار اجل افخم صدراعظم
بسم الله تعالي ترك اين سفر بهتر است امر استخاره اين است. قل إنّما انا بشر
______________________________
(1). قرآن، سوره مريم، آيه 74.
ص: 316
مثلكم يوحي اليّ انّما الهكم اله واحد فاستقيموا اليه و استغفروه و ويل للمشركين. «1»
چون اختيار و قرار اين امر حسب الفرمايش جناب اجل و اعظم به اختيار بوده نه به حكم، «2» امر استخاره ثانيه براي بقاي بر حال سبائق و عدم مسافرت شده.

- 302- وساطت براي جلوگيري از تبعيد ميرزا كاظم و ميرزا داود پسرهاي ميرزا آقا خان نوري صدراعظم معزول به يزد «3»

فدايت شوم امروز كلبعلي خان يوزباشي مأمور شده است كه ميرزا كاظم و ميرزا داود خان را با ده نفر غلام، باز روانه يزد بكند، ديگرچه شده است، و چه اسبابي از براي اين بيچاره‌ها پاي كار آورده‌اند، بنده نفهميده‌ام.
براي ميرزا داود خان آدمي پيش بنده فرستاده است كه خدمت سركار عالي عرض و التماس بكنم كه به هرطور مصلحت مي‌دانيد، يا عريضه مي‌نويسيد يا حضورا عرض مي‌كنيد، او را به نواب شاهزاده مظفر الدين ميرزا ببخشند و روانه تبريز بشود. سردار كل هم به او التفات و محبتي دارند. همان‌جا باشد. بنده هم دلم مي‌خواهد كه اين التفات را در حق او بفرمايند. طوري آدم او با بنده سؤال و جواب كرد كه به سر مبارك دلم بر احوال و بيچارگي او زياد سوخت. اگر فردا صبح موكب همايون تشريف آوردند عرض كنيد، و اگر تشريف نياوردند در عريضه [اي] كه مي‌نويسيد استدعا بكنيد اين بيچاره هيچ‌وقت مصدر هيچ كاري نبوده است و السلام.

- 303- در باب جنس كاشان‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل با شير و خورشيد نشسته، به سجع «صدراعظم دولت عليّه ايران اعتماد الدوله ميرزا آقا خان 1268». نامه به خط شكسته نستعليق بسيار خوش نوشته شده است.
______________________________
(1). قرآن، سوره فصّلت، آيه 5.
(2). در اصل: بحكم و
(3). تاريخ تحرير نامه مسلما پس از عزل ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه است كه در سال 1275 اتفاق افتاد و نامه‌اي است عبرت‌آموز!
ص: 317
مقرب الخاقان برادرا در باب جنس كاشان كه بايد به برات‌داران برسد، از قراري كه جنس را در بازار، بزّاز نقد مي‌فروشد بايد مباشرين جنس، ده دو علاوه قيمت كرده به برات‌دار حواله بدهند كه زياده از ده دو، ضرر برات‌دار نشود. از ديوان همايون اعلي هم به صاحبان جنس ده‌يك به اسم انعام مرحمت مي‌شود كه تلافي گمرك و ... آنها بشود و به برات‌دار هم ضرر زياد نرسد. البته از قراري كه نوشته شده معمول داشته ... بدارند.

- 304- نامه ميرزا آقا خان نوري به برادرزاده‌اش ميرزا صادق نوري قائم‌مقام «1» درباره تخفيف يا معافيت ماليات سادات قريه شبستر در محال ارونق و انزاب آذربايجان‌

پشت نامه: «مقرب الخاقان فرزند مكرّم ميرزا محمد صادق قائم‌مقام مطالعه نمايد»
مقرب الخاقانا فرزندا مكرّما از قراري كه علماي دار السلطنه تبريز نگاشته بودند، در مميّزي ميرزا ابراهيم كه در محال ارونق و انزاب جمع‌بندي كرده مبلغ شصت و يك تومان هم سادات قريه شبستر ماليات برآورده نموده كه از عهد قديم از آنها مطالبه بدهي و ماليات نمي‌شد و معاف بودند.
به آن فرزند مكرّم نوشته مي‌شود كه به حقيقت اين امر برسند، هرگاه سادات مزبوره از قديم بلاجمع و بي‌ماليات بودند، و خودشان صاحب مكنت و متموّل هستند و مالك اراضي و قطعات مي‌باشند، هرقدر آن فرزند صلاح بدانند، مراعاتي و تخفيفي در حق آنها منظور بدارند. و هرگاه بي‌دست‌وپا و بي‌چيز و مالك اراضي و صاحب ملك نيستند و فقير محضند، به مباشر ارونق قدغن نمائيد حبّه‌يي ديناري از آنها مطالبه نشود،
______________________________
(1). در سال 1273، به علّت قحط و غلاي آذربايجان و طمع زياد ميرزا صادق نوري برادرزاده ميرزا آقا خان صدراعظم، مردم آذربايجان بر وي شوريدند. ناصر الدين شاه دستور داد او را به تهران احضار و به حسابش رسيدگي نمايند. بعد از وي، وزير نظام به پيشكاري آذربايجان مأمور شد. ميرزا صادق نوري مرد مغروري بوده و همين امر موجب سلب لقب قائم‌مقامي او شده است. وي پس از عزل ميرزا آقا خان از صدارت (1275) به لقب امين الدوله ملقّب و به وزارت داخله منصوب گرديد و در همان سال فوت كرد (مخزن الوقايع، ص 11).
ص: 318
و از مطالبات ديواني عموما معاف و مسلّم باشند، و مشغول دعاگوئي دوام دولت ابد آيت باشند. حرر في شهر ذيقعده 1270.

- 305- نامه محمّد حسين خان غفاري عموي فرخ خان امين الدوله به فرخ خان شكايت از حشمت الدوله حاكم آذربايجان‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع «محمد حسين الغفاري» و عبارت:
«در دار الخلافه طهران عاليجاه مقرب الخاقان فرخ خان كاشاني دام شوكته العالي ملاحظه فرمايند، اللهم بلغ و احفظ».
تاريخ تحرير نامه بايد بين سالهاي 1265 تا 1270 قبل از امين الملكي فرخ خان (رمضان 1272) باشد، يعني صدارت امير كبير و يا اوايل صدارت ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله. در سالهاي مذكور حمزه ميرزا حشمت الدوله حاكم آذربايجان بوده است.
هو فدايت شوم نمي‌دانم از من چه رو داده كه شما اينقدر از احوال اوضاع من بي‌خبر شده، هرچه احوال اوضاع خود را مي‌نويسم، زحمت مي‌دهم، متحمّل نشده جواب نمي‌نويسيد، و يا چاپاران نوشتجات مرا به شما نمي‌رسانند. در اينكه يقين دارم و تجربه نموده‌ام كه هرچه نوشته من است [به] چاپاران، سپرده شده كه خدمت شما ندهند. باري آخر لاعلاج مانده قاصدي خدمت شما روانه نمودم و تفصيل احوالات خود را نوشته زحمت دادم.
اولا بعد از آنكه ارجمندي احمد بك وارد شد و تعليقه سركار خداوندگاري صدراعظم ادام الله اقباله العالي را آورد، تعليقه را به توسّط مقرب الخاقان قوام الدوله «1» سلّمه الله تعالي به نظر سركار نواب اشرف‌والا حشمت الدوله «2» روحي فداه رسانيدم كه
______________________________
(1). قوام الدوله: ميرزا محمّد مستوفي (قوام الدوله) پسر ميرزا تقي خان قوام الدوله آشتياني و جدّ حسن وثوق الدوله و قوام السلطنه.
(2). حشمت الدوله: حمزه ميرزا (حشمت الدوله- امير جنگ) پسر بيست و يكم عباس ميرزا و برادر اعياني سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه فاتح هرات در دوره صدارت ميرزا تقي خان امير كبير از سال 1265 به جاي ملك قاسم ميرزا به ايالت آذربايجان تعيين و فرستاده شد و پيشكاري او به ميرزا محمد مستوفي-
ص: 319
در خرابي كار بنده قراري فرمايند و آن اوقات بود كه آقايي امين الملك به آذربايجان تشريف آوردند. مراتب اوضاع خود را نيز به آقايي امين الملك عرض نمودم. فرمودند كه بايد سركاروالا در خرابي كار تو بناگذاري فرمايند. بناگذاري كار من آن شد [كه] جميع دهات جمعي من به صاحبان خود دهات واگذار شده مداخله، معامله [اي] بجز اصناف و قصبه اسكو «1» نداشتم و ندارم.
دهي است سهلان «2» نام كه ملك حاجي سيّد حسين تاجر است و در جزو ابواب جمعي من است. خواستم به ديه مزبوره خودم مداخله نمايم كه دست مالك نباشد؛ كليّة كاه‌جو مال خود را از آنجا عمل بيا [و] رم. كيفيّت را نيز به سركار آقايي قوام الدوله و آقايي امين الملك عرض نمودم. فرمودند كه ده سهلان جمعي تو است، بايست خودت معامله نمائي.
آدم به ده مزبور فرستادم. حاجي سيّد حسين مبلغي [به] سركاروالا پيشكش نمود كه ده دست خودش باشد. سركار والا بنده را خواسته مقرّر فرمودند كه ده را به خود حاجي حسين واگذار كن و ماليات را دستي بگير. عرض نمودم كه بجز سهلان جائي و دهي در دست من نمانده است. با اين همه مخارج و وجه پيشكش و اخراجات در خانه، انصاف نيست كه بنده از ماليات خود بردارم، كاه‌جو به جهت مال خود بگيرم. با اين همه مخارج فردا ماليات ديواني باقي آيد. ملك كاشان خود را فروخته در سر ماليات جمعي خود نمي‌توانم بدهم. وانگهي بنده را فرستاده‌اند كه رفع خرابي سابق من باشد، نه اينكه خرابي و پريشاني روهم شود. قبول نفرمودند. كيفيت را به آقايي امين الملك عارض شدم. فرمودند كه من به سركار والا عرض مي‌نمايم.
اين «3» گفتگو در ميان بود كه چند نفر توپچي و فرّاش فرستادند، آدم بنده را از سهلان اخراج نموده دست پاي آدم بنده را شكستند و مشلّق نمودند. كيفيت سهلان به
______________________________
(قوام الدوله) محوّل گرديد. حشمت الدوله پس از عزل ميرزا تقي خان از صدارت يعني 20 محرم 1268 ه.
ق در دوره صدارت ميرزا آقا خان نوري هم تا سال 1270 درين سمت باقي بود. در سال مذكور معزول و برادرش فيروز ميرزا نصرت الدوله به جاي او انتخاب گرديد (ر. ك: شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 462).
(1). قصبه اسكو [اكنون توسعه يافته شهر شده است] مركز بخش اسكو از شهرستان تبريز، پانزده كيلومتري جنوب باختري در مسير راه تهران و دهخوارقان (فرهنگ جغرافيايي ايران، تأليف رزم‌آرا، ج 4).
(2). سهلان: سهولان)Sahul n( ده از دهستان آختاچي بخش حومه شهرستان مهاباد (فرهنگ جغرافيايي ايران، تأليف رزم‌آرا، ج 4).
(3). در اصل: در اين
ص: 320
سركار آقايي امين الملك واضح است، درست اطلاع دارند. سركار والا، بناگذاري و راه مداخل كه خداوندگار صدراعظم ادام الله شأنه العالي فرمودند درست نمايند، اينطور درست كردند.
باري بعد چون دانستند كه كيفيت به عرض حضور خداوندگاري و ولي النعمي صدراعظم مدّ ظله خواهد رسيد، سركار والا شكوه به توسّط خداوندگاري وزير «1» از من به حضور خداوندگاري صدراعظم دام اجلاله العالي عرض نمودند. بعد از آن تعليقه [اي] از خداوندگاري صدر به عهده بنده صادر نموده آوردند. بعد از رسيدن تعليقه خداوندگاري كه سواد «2» آن در جوف همين نوشته است [و] به نظر عالي خواهد رسيد، سركار والا جري شده جمع كاربار بنده را بالمرّه از هم پاشيدند. چنانچه امروزها بدون جهت [و] سبب ميرزا علي مباشر مرا برد به چوب بست.
بر همه واضح و مبرهن است كه تقصيري و جهت [و] سبب نداشت، مگر اينكه كار بنده را لغو نمايد و مرا ضايع كند كه كار من از نظم بيفتد، و جهت ظاهري اين بود كه كدخداي صف برار در دفترخانه مباركه به مباشر من فحش گفته بود. به سركار والا روحي فداه عرض شد و جميع مستوفيان به مقصّري كدخداي ... اقرار نمودند، شهادت دادند. خود كدخداي ... نيز به تقصير خود در حضور اقرار نمود. بعد از آن مباشر مرا به چوب بست. معلوم است كه در همه كارها، وانگهي در امر معامله، مباشر صاحب جمعي را به چوب ببندند، كار ما را چگونه مي‌شود. كاربار او چگونه خواهد شد. حالا بقدر كدخداي صف و بقدر كدخداي دهي در امر خود تسلّط ندارم.

- 306- ايضا نامه محمّد حسين خان غفاري عموي فرخ خان امين الملك به فرخ خان شكايت از حمزه ميرزا حشمت الدوله والي آذربايجان‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع «محمد حسين الغفاري» با همان خطّ قبلي. تحرير اين نامه هم بنابه دلايل مورد اشاره در نامه قبلي بايد
______________________________
(1). منظور وزير بقايا
(2). سواد مورد اشاره، نامه ديگري است از محمد حسين خان غفاري عموي فرخ خان كه پس از اين نامه درين كتاب آمده.
ص: 321
بين سالهاي 1265 تا 1270 ه. ق، قبل از امين الملكي فرخ خان باشد.
هو فدايت شوم نمي‌دانم تا كي شما حوصله و صبر خواهيد نمود كار من خراب و خودم ضايع شوم. عاليجاه قنبر علي خان كه در خدمت سركار خداوندگاري صدراعظم [است] در حضور قبله عالم روحي و روح العالمين فداه كسي را ندارد كه عرايض او را عرض نمايد. در كار خود منتهاي تسلّط را دارد. با وجود شما ... در كار خود اينطور بي‌تسلّط باشم. اگر عرضه و كار راه انداختن است يك سال و نيم است كه با اين كارشكني‌ها كه نموده عمل خود را از پيش برده‌ام. نمي‌دانيد كه چگونه رفتار [و] سلوك، ديوانيان با من نموده‌اند.
صورت مخارج كه در سنه ماضيه شده فرد نموده به خدمت عالي روانه نمودم ملاحظه فرمائيد. در صورت، مخارج در خانه معلوم خدمت عالي مي‌شود كه چه بلا كشيده‌ام. مداخلي در عمل خود ندارم كه از عهده مخارج برآيد. دهات در دست ندارم كه عمل نمايم. اصناف تبريز است كه ماليات صنف تبريز مثل گردوي شمرده مي‌نمايد.
حبّه ديناري علاوه نمي‌توان گرفت. اسكو است به شرح ايضا. در صنف تبريز شعرباف دارم كه هزار تومان در سنه ماضيه از ماليات ديواني كسر شده وصول نشده خودم نيز مبلغي خرج دارم بايد گذران نمايم.
شاهد عرايض من تعليقه سركار خداوندگاري صدراعظم ادام الله اجلاله العالي است كه سركار والا روحي فداه نوشته بودند. اگر منفعتي در عمل من است مشخّص نمايند بنويسند و اگر نيست قرار رسم الحكومه در عمل من بگذارند و دهات را به خودم واگذارند. بحمد الله آنچه در باب واگذاري دهات بود، يك ده سهلان حاجي سيّد حسين در دست من بود او را آنطور از دست من گرفتند. در باب قرار شخصي نمودن منفعت عمل من و رسم الحكومه قرار دادن بعد از آنكه پيشكش خودشان را گرفتند و اينطور كارشكني مي‌نمايند و حالا مدعي درست مي‌كنند كه هزار تومان به عمل من پيشكش بدهد، مي‌خواهند بترسانند مرا و آنچه از مال ديوان برداشته‌ام داده‌ام حرف نگويم.
خلاصه كار من اينطور بي‌نظم باشد و مبلغي از ماليات ديواني علي‌رسم پيشكش تعارف از من بگيرند در آخر من هم باقي‌دار باشم، شما هم آن را مصلحت بدانيد مضايقه ندارم و الا بايد در امر خود معطل بوده و خدمت ديوان را از پيش نبرم. كسي را در امر بنده
ص: 322
مداخله نمايند «1». بايد علاجي بفرمائيد. اگر چندي اينطور بگذرد كار با من تمام‌كمال مختل و پريشان خواهد شد، چنانچه شده در اينجا از كارشكني و از رفتار سركاروالا بالمرّه خراب خواهد گرديد. بيشتر چه دردسر دهم.
افراد را ندادم بياورند. به جهت اينكه از فرد خدمت عالي درست معلوم نمي‌شود. چون عاليجاه نورچشمي ميرزا علي آمدني بود، او خودش آورده به عرض سركار عالي خواهد رساند و مراتب را عرض خواهد نمود. بيشتر چه زحمت دهم.

- 307- سواد دو تعليقه از صدراعظم «2» سرزنش محمد حسين خان غفاري عموي فرخ خان امين الملك از عدم اطاعت از حشمت الدوله والي آذربايجان‌

اشاره

سواد تعليقه صدراعظم كه در شهر ذي قعده صادر شده‌

سواد اوّل‌

عاليجاه عزت همراها عزيزا از قراري كه امروزها مي‌شنوم آن عاليجاه در اطاعت و امتثال حكم و فرمايش نواب مستطاب شاهزاده افخم والاتبار حشمة الدوله صاحب‌اختيار مملكت آذربايجان، بطوري كه موافق شأن و پايه صاحب‌اختياري ايشان است، لازمه انقياد و شرط اعتنا به عمل [نمي‌آوريد]، «3» در حقيقت اين معني خلاف رأي مرحمت‌آراي همايون خسرواني است و اگر في الواقع اين معني اصلي ولوعي داشته باشد آن عاليجاه مستوجب مؤاخذه و پرسش ديوان اعلي خواهد بود.
نوّاب معزّي اليه كه از جانب سني الجوانب همايون حكمران و صاحب‌اختيار كلّ مملكت آذربايجان هستند، همينقدر هم مأذون و مختار هستند كه هريك از حكّام و مباشرين جزو آذربايجان بخواهند در موارد خدمت از حكم و فرمايش ايشان سرپيچي نمايند، مورد تنبيه [قرار دهند] و مؤاخذه كنند؛ سهل است به اذن و اجازه دربار همايون از شغل عمل هم معزول نمايند.
______________________________
(1). در اصل چنين است.
(2). به احتمال قوي نامه از طرف ميرزا آقا خان نوري است، زيرا مناسباتي با فرخ خان كه او را رقيب خود مي‌دانست، نداشت؛ وگرنه چنين نامه تندي به عموي فرخ خان نمي‌نوشت.
(3). در اصل نمي‌آيد
ص: 323
اگر آن عاليجاه براي خود در نوكري طالب عزّت است و مي‌خواهد هميشه در سر شغل، استقلال و دوامي داشته باشد، شرايط كمال و اطاعت و انقياد اوامر نوّاب معزّي اليه را به عمل آورده به هيچ‌وجه سرموئي از قرار و صوابديد ايشان تخلّف و انحراف نورزد و اگر باز همان حالت سابق را پيش گيرد، خود را مورد مؤاخذه دانسته، سهل است، از عمل و شغل كه دارد معزول داند.

سواد دوّم‌

ايضا سواد تعليقه ملفوفه مانند در جوف تعليقه بود
عزيزا شنيدم عالي‌جناب سيادت انتساب حاجي سيّد حسين تاجر در باب قريه سهلان كه ملك زرخريد او است از آن عاليجاه توقع نموده كه محصّل به ضبط آنجا نفرستند. آن عاليجاه در پذيرفتن توقّع او امتناع نموده سهل است در اين باب از رضاي خاطر نوّاب مستطاب شاهزاده والاتبار و اطاعت حكم فرمايش ايشان هم تخلّف و تمرّد كرده، اوّلا جزئي خواهش از مثل حاجي سيّد حسين شخص لازم الاحترام كه خيلي به كار ديوان ... [مي‌آيد]، قبول كردن بهتر از منفعت جزئي بود.
ثانيا تمرّد و تخلّف از حكم و فرمايش نوّاب معزّي اليه، براي آن عاليجاه جسارت بزرگ است. اگر حرف آن عاليجاه اين باشد كه در عمل و ضبط قريه سهلان منفعتي داشته و در ساير امور محوله آن عاليجاه هم كسري حاصل بوده كه بايست همان منفعت جبران ساير منقصت را باشد و به اين واسطه آن عاليجاه در شنيدن حكم نوّاب والا اهمال و مضايقه كرده است، اين معني را از آن عاليجاه نمي‌پذيرم، زيرا كه مي‌دانم شغل محوّل آن عاليجاه حال بي‌منفعت نيست كه اضطرارا به تفاوت عمل سهلان بدهيد، بخصوصه ديگران [بابت] امري [كه] به عهده آن عاليجاه محوّل است، بدون اضافه ديناري از ماليات، ده هزار تومان هم پيشكش مي‌دهند كه همان شغل به عهده آنها محوّل شود. و به قراري كه آن عاليجاه در اين سنوات معامله نموده سرموئي از آن قرار تخلف نمايند اين جانب محض محبتي كه در حق آن عاليجاه دارم در ... اين معني مضايقه نمي‌كنم. در اين صورت چگونه در ماليات آن عاليجاه كسر و نقصي خواهد بود.
البته بعد از اين، اين‌طور حركات را موقوف داشته، به واسطه اين اسائت، نواب شاهزاده والاتبار را از خود ناراضي ننمائيد، وانگهي امري كه خلاف مصلحت باشد، هرگز نوّاب والا، آن عاليجاه را مكلّف به نقض آن ننموده و نخواهد نمود. پرطمعي در اكثر موا [ر] د مايه نقصان آبرو و عزّت مي‌باشد.
ص: 324

- 308- نامه فرهاد ميرزا معتمد الدوله «1» خوابهاي پريشان و نگراني از فرزندش عبدي «2»

نامه فاقد مهر و تاريخ است
هو از بسكه اين چند شب، خواب‌هاي پريشاني ديدم، حواسم پريشان شده ...
غلامي كه از خانه و عبدي خبري بياورد فرستادم و اگر انتظار چاپار را مي‌كشيدم يقين داشتم كه چاپار 28 يا 27 خواهد رسيد، تا از اينجا برگردد ششم ماه نو مي‌شود. درين صورت اين نوشتجات با غلام زودتر خواهد رسيد. ان شاء الله تعالي خبر سلامتي همه احباب را خواهد آورد و از خراسان و خبر سلامتي نواب حسام السلطنه «3» هم داريد مرقوم فرمائيد.
شب 18 خواب ديدم كه برف بسيار عظيمي آن سامان را گرفته و آدم و اسب غرق مي‌شود و من به شما در خواب مي‌گويم خوب شد كه من از حكومت دامغان استعفا كردم و الّا حالا بايد در اين برف به آنجا رفت. و السلام.

- 309- عريضه‌اي به فرهاد ميرزا معتمد الدوله‌

اشاره

______________________________
(1). فرهاد ميرزا معتمد الدوله (1305- 1233 ه. ق) سابق الذكر، پسر پانزدهم عباس ميرزا نائب السلطنه.
فرهاد ميرزا يكي از چهار شاهزاده فاضل قاجاريه است. سه نفر عبارتند از عليقلي ميرزا اعتضاد السلطنه، بهمن ميرزا، ابو الحسن ميرزا شيخ الرئيس. از تأليفات فرهاد ميرزا كتاب قمقام در شرح‌حال ائمه عليهم السلام است (ر. ك: شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 92).
(2). عبد العلي ميرزا (احتشام الملك- احتشام الدوله- معتمد الدوله) پسر دوّم حاج فرهاد ميرزا معتمد الدوله كه پس از فوت برادر بزرگش سلطان اويس ميرزا معتمد الدوله، در سال 1310 ق معتمد الدوله شد. وي در سن 48 سالگي موقعي كه حاكم استرآباد بود از شدت ناخوشي قلب خودكشي كرد. نامبرده مردي نسبة باسواد بود امّا نه به اندازه پدر و جدش (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 273).
(3). سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه (1300- 1233 ه. ق) پسر سيزدهم عباس ميرزا نائب السلطنه كه در سال 1264 ه. ق پس از شكست و اعدام سالار و فتوحات نمايان در خراسان به لقب حسام السلطنه ملقب گرديد (شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 105).
ص: 325

در اوصاف سلطان اويس ميرزا «1» حاكم بهبهان‌

نويسنده ناشناس، نامه بدخط و پشت آن ممهور به مهر بيضي كوچك به سجع حسينقلي است.
قربان خاكپاي مباركت شوم اگرچه سركار چاكر جان‌نثار خود را فراموش فرموده‌اند لكن «2» خداوند شاهد است فدوي تا حيات دارم التفاتهاي سركار را فراموش نكرده‌ام و خود را يكي از ادني «3» چاكران سركار حساب مي‌كنم. از حضور «4» مبارك سركار كه دور از دستم و محرومم لكن از خدمتگزاري سركار نواب اميرزاده اعظم سلطان اويس ميرزا كوتاهي نمي‌كنم. آني غافل نيستم، آنچه حكم بفرمايند اطاعت مي‌كنم. اگر كسي بخواهد خلافي نمايد يا به كدخدائي كار آنها را درست مي‌كنم، يا به زور آنها را تمام مي‌كنم. لكن از كفايت و كارداني سركار اميرزاده اعظم چنان نظمي و سلوكي دارد كه تا امروز كسي ياد ندارد. خداوند چشم بد را از او دور بكند. حقيقت قابل است كه پادشاه امور خراسان را به او واگذار فرمايند و الّا بهبهان قابل نيست. نه آنكه فدوي تنها اين عرض مي‌كنم بلكه دوست [و] دشمن منكر سركار اميرزاده نمي‌باشند. اگر هزار ورق اوصاف بنويسم باز كم است. خداوند وجود مبارك اميرزاده را بجهت سركار نگاه بدارد و سايه سركار از فرق اميرزاده و فدوي هردو كم نگرداند. از طرف سركار اميرزاده خاطر «5» مبارك را آسوده داريد. زياده جسارت است. حكم، حكم سركار است.

- 310- نامه ميرزا محمد خان اقبال الدوله پسر ميرزا هاشم خان امين الدوله بعدي به محمد حسين خان (فرخ خان بعدي) پسر فرخ خان امين الدوله دستور حركت به دوشان‌تپه بدون سؤال و جواب!

______________________________
(1). سلطان اويس ميرزا (معتمد الدوله بعدي) پسر بزرگ فرهاد ميرزا معتمد الدوله است كه در دوره ناصري مسؤوليت‌هايي بر عهده داشته است. از جمله حكومت همدان به نيابت از طرف پدر در 1287 ه. ق و حكومت فارس پس از عزل ظل السلطان از حكومت‌هاي متعدد و تقسيم آنها بين رجال آن دوره. (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 90 و ج 4، ص 87).
(2). اصل: لاكن. در چند مورد
(3). اصل: ادنا
(4). اصل: حظور
(5). اصل: خواطر
ص: 326
پشت نامه نوشته شده: «جناب اقبال الدوله مرحوم به محمد حسين فرخ خان بعدي نوشته.»
فدايت شوم بندگان اقدس همايوني شاهنشاهي روحي فداه امروز به جناب جلالت‌مآب بندگان خداوندگاري حكم فرموده‌اند كه سركار شما را صبح بسيار زود، روانه دوشان‌تپه نمايند. و جناب بندگان معزّي اليه بنده را محصّل حركت شما فرموده‌اند كه بدون سؤال و جواب صبح زود شما را حركت دهم. حالا رسمانه محصّلي خودم را و ابلاغ حكم محكم را نوشتم كه ديگر براي حركت صبح هيچ عذري و طفره نباشد. يقين است به تلافي چند روز كه شرفيابي درك نكرده‌ايد فردا صبح عازم و جازم خواهيد بود.

- 311- نامه ميرزا عباس خان معاون الملك «1» كارگزار آذربايجان اعلام وصول فرمان ناصر الدين شاه و تقويت كار ميرزا نصر الله‌

پشت نامه مهر مربع به سجع عبّاس
فدايت شوم دو ساعت از روز 12 شهر شوال مانده چاپار طهران عازم بود كه جلودار جنابعالي رسيد و فرمان مبارك و ملفوفه فرمان همايون را كه به افتخار فدوي شرف صدور يافته بود رسانيد، از زيارت آن كمال افتخار و اعتبار حاصل كردم.
در باب عمل ميرزا نصر الله صورت‌حسابي با كمال دقّت و رسيدگي نوشتم و با چاپار خدمت جناب جلالت‌مآب آقايي دام اقباله العالي فرستادم. خدا خود عالم است كه نقطه‌اي به روي كاغذ نگذاشتم كه غير واقع و مقرون به صدق نباشد، از ملاحظه كاغذهاي فدوي تصديق مي‌فرمايند. به نمك پادشاه كه از روز ورود الي حال و بعد از اين هم خيالم جمع‌آوري پول ديوان و رفع ضرر ميرزا نصر الله است، اگر بناي من تقويت كار ميرزا نصر الله نبود، يك پول نمي‌توانست راه بيندازد. او را كمال استقلال دادم. مردم را يكان يكان خواستم و شهرت دادم كه ميزان، مال ميرزا نصر الله است. اعتبار كلي بهم
______________________________
(1). ميرزا عباس خان قمي تفرشي (معاون الملك- قوام الدوله) از كاركنان وزارت خارجه و از منشيان خاص مستوفي الممالك كه در سال 1275 ق معاون وزارت خارجه شد و بمناسبت معاونت وزارت خارجه ملقّب به معاون الملك گرديد و بعد به سمت كارگزاري آذربايجان منصوب و فرستاده شد. (شرح‌حال رجال ايران، 211/ 2).
ص: 327
رسانيد و پول راه انداخت و راه مي‌اندازد. چه بموقع خلعت براي او فرستاديد، بسيار خوب و بجا شد.
خاطرتان جمع باشد كه نمي‌گذارم از سال نو پولي از خارجه بگيرد، داخله هم نمي‌دهند. حساب او را روشن كردم. هيچ مسئله از جانب او مبهم نمانده است. تفصيل در عرايض جناب جلالت‌مآب آقائي مدّ ظله العالي عرض شده است. زياده عرضي ندارم. الامر العالي مطاع.

- 312- نامه ميرزا ابراهيم قنسول ايران در بغداد

پشت نامه مهر مربع متوسط به سجع سلام علي ابراهيم 1245. تاريخ نامه مسلما 1274 ه. ق است. زيرا درين سال بود كه فرخ خان امين الملك در بازگشت از فرانسه، پس از انعقاد معاهده پاريس، مأمور اصلاح مسائل مورد اختلاف ايران و عثماني شد و در اسلامبول اقامت داشت.
و همان‌طور كه مي‌دانيم اين مأموريت جديد ناشي از ترس ميرزا آقا خان نوري صدراعظم از بازگشت او بود كه مبادا جايش را بگيرد.

هو الله تعالي شانه‌

مشفق و مطاع مكرما ديروز كه يوم سه‌شنبه 21 شهر محرم الحرام بود پوسته «1» اسلامبول وارد و مراسله شريف را رسانيد. اينكه از رسيدن تفصيلات و نوشتجات سركار مقرب الخاقان سفير كبير دولت عليه ايران و خود سركار اشاره كرده بوديد، نهايت اطمينان از وصول آنها حاصل آمد. الحمد لله تعالي نوشتجات سركار و محبّت‌نامچه‌هاي سركار مقرّب الخاقان امين الملك و تفصيل گفتگوهايي كه تا حال با جناب محمود پاشاي قائم‌مقام شده بود رسيده و معلوم گرديد. و همچنين تفصيلاتي كه به دار الخلافه نوشته فرستاده بوديد، سواد همه آنها را نوشته جهت استحضار فرستاده بودند كلا رسيد و استحضار كامل حاصل آمد. ان شاء الله تعالي اميدوار است كه همه امورات دولتي و جميع مطالب كه الي حال در عقده «2» تعويق مانده است به حسن اهتمام و كارداني و
______________________________
(1). يعني پست
(2). در اصل: منظور «عهده تعويق».
ص: 328
كارآگاهي مقرب الخاقان امين الملك و سركار عالي موافق مقصود و منظور و فرمايش امناي دولت قاهره بخوبي و خوشي و بزودي انجام و اختتام پذيرد و تعمير كلّي در استحكام مباني دوستي دولتين عليتين گردد.
احوالات و گزارشات به قراري است كه جناب جلالت‌مآب سردار اكرم اين اوقات به حلّه تشريف برده و در ديوانيه اردو زده است. در امورات تبعه دولت عليه پيشتر كه بسختي و شدّت كار مي‌كرد، از روزي كه احكامات و سفارشات از اسلامبول به او رسيده است تفاوت كلي كرده است كه بحمد الله تعالي تبعه دولت عليه الآن آرام و آسايش دارند و منتظر گذشتن كار و موقوفي پاره [اي] تعدّيات خلاف اصول‌اند. باشد كه ان شاء الله تعالي احكام آنها برسد و بالمرّه آسوده شوند. و الحال كاري و گزارشي كه قابل تحرير باشد نبود كه زحمت داده شود. اگر چنانچه من‌بعد امري واقع شود سركار را بي‌استحضار نخواهد گذاشت.
امروز كه چهارشنبه 22 محرم، پوسته اسلامبول روانه بود لازم دانسته اظهار حيات نمود. [اگر] احوالات و گزارشات دار الخلافه و امناي دولت قاهره را بخواهيد، بحمد الله تعالي همه امناي دولت و چاكران حضرات، در زير سايه پادشاه اسلام‌پناه، به سلامتي و تندرستي، به دعاگويي ازدياد عمر و دولت پادشاهي مستظهر مي‌باشند.
خداوند ان شاء الله بر عمر و دولت و قوت و قدرت و شوكت پادشاه جمجاه بيفزايد.
زياده چه زحمت دهد. و السلام.

- 313- نامه ميرزا محمد خان غفاري امين‌خلوت به غلامحسين خان غفاري صاحب‌اختيار ناصر الدين شاه در محمودآباد

مقرب الخاقانا، نور چشما، مكرّما از قراري كه مذكور شد جناب جلالت‌مآب بندگان خداوندگاري روحي فداه به محمودآباد تشريف برده‌اند. گويا راست است تفصيل را بنويسيد. احوال ماها خوب است. سركار اقدس شهرياري روحي فداه گويا تا دوازدهم همين ماه به سلطنت‌آباد مراجعت مي‌فرمايند تا چه شود. خدمت اقوام همگي سلام مي‌رسانم. زياده زحمتي نيست.
ص: 329

- 314- نامه پسر وزير دول خارجه شكايت از حاجي عبد الكريم‌

به نظر مرحوم دكتر حسين محبوبي اردكاني نامه از پسر ميرزا ابو الحسن خان شيرازي يا ميرزا محمد علي خان خواهرزاده اوست و ظاهرا از اولي.
هو تصدقت گردم گذشته از اينكه خانه‌زاد «1» اولاد مرحوم وزير دول خارجه است و او به دولت قاهر مادام العمر خدمت كرده، خود جان‌نثار رعيت بيچاره و نوكر مفلوك پريشان اين دولت جاويد ملت است.
از جمله خرابيها كه از جهت خانه‌زاد رو داده عمده آن است كه وجه موجودي از مرحوم خان كه در نزد كمپني هندوستان است «2»، و نفع آن را بايست هرساله برسانند، از فوت مرحوم الا حال ديناري نداده‌اند، چنانچه وزيرمختار اطلاع دارند. از آن جهت لازم شد كه تنخواهي قرض شود. مستأصلا از حاجي عبد الكريم قرض كرده كم‌كم رخنه يافته تا نقد و جنس به‌قدر هفت هشت هزار تومان پاي كمترين را پر كرد و وكيل تهديد «3» شد و جميع املاك و خانه آنچه داشتم به بيع گرفت. حالا ادعاي دوازده هزار و پانصد تومان مي‌كند، و املاك را هم اجاره كرده و وجه اجاره آنها را نداده و به حساب نمي‌آورد. حالا مي‌خواهد به زور «4» املاك را متصرف شود. چنانچه وجه هندوستان رسيده بود، به اينجاها نمي‌رسيد.
اميدوار است كه نظر به ناقابلي خانه‌زاد نفرموده، محض للّه حكمي در باب امر خانه‌زاد صادر فرمائيد كه موافق قانون حكم ديوانخانه مباركه با خانه‌زاد رفتار كنند، و
______________________________
(1). رسم الخط نامه: همه‌جا «خانزاد».
(2). [انگليس‌ها] «سالي يكهزار و پانصد تومان در وجه ميرزا ابو الحسن خان برقرار كردند كه از دولت كمپاني هندوستان مأخوذ دارد» (شرح‌حال رجال ايران، ج 1 ص 36).- «... ميرزا ابو الحسن خان پس از مرگ مبلغ هنگفتي در كمپاني هند شرقي وديعه داشت و كم‌وبيش كليه اين وجوه براي ورثه او باقي ماند و چون اين پولها را نمي‌توان به خارج نقل‌وانتقال داد، ورثه او هيچ‌گاه مفلس و بي‌چيز نخواهند شد» از مقاله مرحوم حسين سعادت نوري در شرح‌حال حاج ميرزا ابو الحسن خان شيرازي (1262- 1190) معروف به ايلچي دومين وزير امور خارجه (نشريه وزارت امور خارجه، دوره سوّم، شماره 3، شهريور 1345 ص 160).
(3). در اصل تحديد
(4). در اصل: زور و
ص: 330
وجه مرابحه را از قرار حكم ديوانخانه مباركه معمول بدارد. و بعد از آن، اداي اين دين، از وجهي كه در نزد كمپني هست بشود. زيرا مي‌خواهد كه املاك مرغوب را در مملكت شاهنشاه روحي فداه از تصرّف اين خانه‌زاد بيرون بياورد كه امر معيشت از اين املاك بود. امر امر بندگان عالي است.

- 315- نامه ابو القاسم قلعه‌بيگي خوي راجع به تعمير قلعه خوي‌

نامه فاقد مهر است و در بين سطر اوّل و دوّم به رسم عريضه‌نگاري نوشته شده ابو القاسم قلعه‌بيگي خوي.
هو فدايت شوم هنگام ورود خوي، در باب قلعه شفاها عرض شد كه هر سال وجه تعمير و مخارجي ضرور دارد، وانگهي به اينطور نقّاش‌كاري. معمارها كه اكثر جاها را گل روي هم چيده و پشت آن را خاك ريخته و اكثر را خاكريز كرده رواندود كرده‌اند، چنانكه سال قبل ساخته را دوباره تعمير لازم است. آنكه سركار عالي يكي از اركان دولت عليه هستند و از مراتب استحضار بهم رسانيده‌اند، لهذا جسارت به عرض كرده در مقام دولتخواهي، ملك پادشاه روحي و روح العالمين فداه حفظ شود و خرابي روي ندهد. بناگذاري فرمايند مبالغ كلي كه هر سال [براي] تعمير ضرور است، بدون جيره از صد تومان واجب، آن هم نصف وصول مي‌شود، فدوي چه چاره كنم. توانايي مؤاخذه اولياي دولت عليه را ندارم. متوسّل به التفات سركار عالي هستم كه از خاطر محو نشده وجه تعميري بناگذاري فرمايند. صدمات خرابي بسيار است. احتياج به عرض نيست.

- 316- نامه‌اي است ظاهرا از ميرزا محمد علي خان ايلخاني قشقائي «1» اعلام تاريخ ورود به تهران از دروازه شاهزاده عبد العظيم انتظار جواب در قم‌

______________________________
(1). به تشخيص مرحوم استاد محبوبي اردكاني ظاهرا نامه از ايلخاني قشقائي است.
ص: 331
پشت نامه مهر بيضي كوچك به سجع «محمد علي»
هو روحي فداك دو سال در خانه را به روي خود بستم. از حاكم و محكوم ظالم و مظلوم، خويش و بيگانه، غافل و ديوانه، امير [و] وزير، صغير و كبير عزلت گزيدم و انتظار مقدم شريف حضرت عزرائيل عليه السلام را داشتم كه از بخت بد التفاتي نفرمودند، اضطرار به دار الخلافه كشاند.
بيست و هشتم ماه شوال از شيراز در كمال اختصار حركت كردم. امروز كه نهم ذي قعده است، در سو هستم. اكبر را روانه خدمت تمام سعادت كردم. بوقچه مشمع گرفته به او دادم كه خدمت جنابعالي بياورد. بفرمائيد باز نمايند. سارق سفيد كه روش به به اسم شريف هست برداريد. پاكتي كه شرح احوالم در آن معروض است و به اسم شريف هست و در آن سارق هست ملاحظه مي‌فرمائيد. به عرض اقدس اعلي ان شاء الله مي‌رسانيد. سارقي كه روش به نام مبارك اعليحضرت شهرياري هست به حضور همايون مي‌فرستيد.
بنده در قم انتظار جواب را دارم كه تكليف خودم را در ورود بدانم. ان شاء الله روز سه‌شنبه نوزدهم، دو ساعت از روز گذشته از دروازه شاهزاده عبد العظيم وارد مي‌شوم چكمه به پا خدمت جنابعالي مي‌رسم، مي‌روم در خانه، بهرجا كه ... مشخّص شد منزل مي‌نمايم. متوقعم كه اكبر را زود مرخص بفرمايند كه ان شاء الله تعالي اكبر بايد روز دوشنبه پانزدهم اگر قضائي رو ندهد شرفياب شود. زياده عرضي ندارم، و السلام.

- 317- گزارش حاكم استرآباد و دستور ناصر الدين شاه مذاكره با سفارت روس درباره رود اترك‌

اشاره

استرآباد سرحد عظيم است، خارجه استقلالي بهم رسانده‌اند. «1» اينگونه شرارت مردم اين ولايت اسباب بدنامي دولت است. حالا كه نوكر و رعيت و تجار، چهار سيد و ملّا را جواب دادند و با آنها رفاقت نمودند، بر ديوان اعلي معلوم شد جز اسباب چيني از دار الخلافه و دو نفر مأمور كه يكي ميرزا جواد خان كارگزار است و يكي هم اسمعيل خان
______________________________
(1). عبارت در اصل چنين است.
ص: 332
كه حالت او معلوم است، چرا در مقام مؤاخذه برنيايند. اگر اهل سرحد واهمه نداشته باشند، روزي هزار مفسده مي‌نمايند. اگر چهار نفر ملا و سيّد و هرزه «1» را اخراج بلد ننمايند و بعضي را سياست نكنند، همه‌روزه استرآبادي هرزگي خواهند نمود. صلاح اين است از قرار تفصيل بعضي خارج و بعضي تنبيه و جريمه شوند. تعمير عمارت دولتي از دو سه نفر تجّار بشود صلاح است. امر فرمايند غلام اسباب آن را خود فراهم مي‌آورم.

دستور شاه:

سيّد و ملا خارج شوند: حاجي آقا علي محمد به ارض اقدس يا جاي ديگر برود.
حاجي ملا محمد علي به دامغان رفته درس بخواند. ملا ميرزا حسين به شاهرود رفته تحصيل نمايد.
تجار: حاجي آقا محمد تاجر هزار تومان به ديوان بدهد و تنبيه شود. حاجي محمد رضا تاجر هزار تومان به ديوان بدهد و تنبيه شود. چهار پنج نفر لوطي تنبيه شوند.

دستور زير گزارش:

در باب اغتشاش «2» نوشته بوديد. البته ما شما را حاكم بالاستقلال نموده‌ايم هر طور كه صلاح حكومت و سلطنت است رفتار نمائيد.
*** گوسفند شاه‌كوه، رعيت استرآباد جهت تعليف به خاك بجنورد من‌محال ... رفته بودند. از قرار تقرير، صاحب گوسفند يكصد و پنجاه تومان به يار محمد خان ايلخاني باج داده‌اند كه حفظ مال آنها را بكند. از قرار اخباري كه رسيد از سمت كوكلان چند نفر سوار به دستياري كوكلان از چارواي يموت كه در هفت منزلي استرآباد در صحرا مي‌باشند، يكهزار گوسفند از شاه‌كوهي مي‌برند و دو نفر چوپان هم مقتول مي‌سازند.
چاكر به محض اطلاع آدمي به ميان چاروا به سمت كوكلان فرستادم درست تحقيق و معلوم نمايد، بعد تفصيل و حقيقت را به عرض برساند. يموت دو طايفه‌اند يكي طايفه چاروا كه مال‌دار است. يكي هم چمراست كه در گرگان و استرآباد مي‌نشينند.
______________________________
(1). ظاهرا اغتشاش ناشي از عدم مقبوليّت حاكم و نارضايي مردم از او بوده است زيرا همه طبقات را مورد سعايت قرار داده.
(2). در نامه: اختشاش
ص: 333

دستور زير گزارش:

مقتولين «1» را گرفته اگر قبول مي‌شود خون‌بس نمائيد و الّا تكليف نمائيد كه در ديوانخانه حكومتي احقاق حق نمايند كه آسوده شوند.
*** در باب رود قديم و جديد اترك از سنه ماضيه الي حال مكرّر به حضور اولياي دولت عليه عرض كرده‌ام كه با سفارت دولت بهيّه روس قراري بفرمايند كه تكليف معلوم شود. ايلات يموت را بايد حفظ نمود. در حسينقلي، قلعه ساخته شود و ساخلو بنشيند و در ميان چاروا كه سمت اترك هستند و با تركمان حسينقلي، اولياي دولت عليه داروغه لازم است معيّن فرمايند. ايلات را در صحرا و اترك [را] بي‌صاحب و خودسر نمي‌توان گذاشت. تماما نوكر و رعيت خارجه خواهند شد. اگر عمل حدود اترك را اولياي دولت قاهره تمام نفرمايند، عمل حسينقلي مغشوش است و يموت از دست خواهد رفت.

دستور زير گزارش:

آقلعه «2» كوچكي درست نمايند كه در ... ساخلو نشسته كه از هرجهت محفوظ باشند.
*** چارواي يموت بعضي كه در صحرا و جاهاي دوردست نشسته‌اند و ياغي هستند، در سنوات سابقه از سمت كتول چند رأس مال و آدم برده بودند. اين اوقات آورده به علي محمد خان سركرده كتول رد كرده و مشار اليه را واسطه كار خود قرار داده‌اند. در كلّيت چاروا، اولياي دولت عليه قرار درستي بفرمايند.

دستور زير گزارش:

البتّه احقاق حق شود كه آسوده شوند.
*** «قره‌سابق» نام يموت را سه ماه قبل چاكر گرفته مغلولا به ركاب مبارك فرستادم.
البتّه زياده از يكصد نفر اسير و مقتول نموده بود. غلام او را اطمينان داده اسرا را از او گرفته خودش را ميان طايفه آقابائي آورده مبالغي از خود به او دادم كه شرارت و قتل و
______________________________
(1). ظاهرا قاتلين را گرفته ...
(2). مخفّف آق قلعه «قلعه سفيد». آق تركي است.
ص: 334
غارت را موقوف سازد. بالاخره او را مستعد هرزگي ديدم، گرفته مغلولا فرستادم و به جناب ... «1» در انبار خفه نمايند. حال از ميان ...
*** اسامي هفده نفر سواره عقب‌مانده خمسه را ارسال حضور مبارك نمود مقرّر فرمايند محصّل مأمور شده آنها را جمع‌آوري كرده به استرآباد آورده به سوار ملحق شوند.

دستور زير گزارش:

در باب سوار عقب [مانده]، مأمور فرستاده شد كه آورده ملحق نمايند.

- 318- خريد زمين‌هاي تركمانان به وسيله دريابيگي روس‌

پيش‌نويس نامه‌اي است محرمانه به خط فرخ خان امين الدوله، كه به دستور شاه، دولت انگليس را در جريان امر مي‌گذارد.
از قراري كه از استرآباد و گرگان خبر رسيد دريابيگي روس با بعضي تركمانان در باطن گفتگويي داشته و آنها را به پول وعده مي‌داده است كه زميني از «گاميش تپه» يا محلهاي ديگر گرگان و اترك را از آنها بخرد و قباله بگيرد كه در آنجاها قلعه و مأمني براي خود بسازد. اگرچه اين حرف از بس واهي و بي‌اعتبار است كه محل اعتنا و ملاحظه هيچ شخص عاقل نمي‌آيد زيرا كه مثل دولت روس كه عاقل و بيك اندازه مجرّب هستند، يقين است مرتكب چنين عمل خلاف نمي‌شوند. زيرا كه اين كار هيچ تفاوت نخواهد كرد از اينكه دولت فرانسه بفرستد در يكي از بنادر انگليس يا از رعيت مطيع يا ياغي انگليس زميني در آن بندر بخرد و بخواهد تصاحب نمايد، در حالتي هم كه دولت روس متحمّل همين قباحت بشود، البته دولت ايران هرگز تمكين نكرده و آرام نخواهد گرفت. ديگر دول كه دوست دولت ايرانند مثل دولت انگليس به مقتضاي انصاف و حقّانيتي كه دارد هرگز ساكت نخواهد شد و به لوازم ممانعت خواهد پرداخت.
سركار قبله عالم و عالميان روحنا فداه به دوستدار مقرر فرمودند به ملاحظه كمال اطميناني كه به دوستي و درستي دولت انگليس داريم، چنانكه هروقت از اين مقوله
______________________________
(1). قسمتي از سند پاره شده است.
ص: 335
اخبار مسموع شده به جناب شارژ دفر آن دولت اطلاع داده شده اين اخبار را هم دوستدار محرمانه به آن جناب استحضار بدهم و البته هم به اولياي دولت انگليس خواهند نوشت و هم از خيالات خود، دوستدار را آگاه خواهند كرد كه به عرض برسانم.
و السلام.

- 319- نامه ضياء الملك «1» در خصوص توقف اردوي دولتي در الشتر

پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع «ضياء الملك 1276». نامه تاريخ ندارد
قربانت شوم زمان توقف اردوي دولتي در الشتر «2» است و مخلص با التفات جناب جلالت‌مآب به انجام خدمات ديوان و وصول و ايصال تنخواه قسط مجاور دقيقه [اي] غفلت ندارد و طريق عبوديت مي‌سپارد. رعايا و برايا در مهد امن و امانند و از توجّه خاطر مبارك اعليحضرت قدرقدرت اقدس همايون شاهنشاهي روحي و روح العالمين فداه امورات اين صفحات منتظم‌تر از يزد و اصفهان [است و] اهالي نظام نيز در كمال انتظام مشغول مشق مي‌باشند. بنده‌زاده عبد الحسين نيز ... «3» گماشته و دقيقه [اي] خود را از نظم امورات قشوني معاف نداشته است. چون از هر بابت اطلاع جناب جلالت‌مآب عالي لازم بود، به تحرير اين ذريعت پرداخت. همه‌روزه خدمات و فرمايشات را رقعه فرمايند.

- 320- نامه امان خان ضياء الملك «4» والي راجع به ملّا محمد امين و ملّا فتح الله‌

اشاره

______________________________
(1). به نظر مرحوم محبوبي چون از فرزندش عبد الحسين صحبت مي‌كند كه سرهنگ قشون بوده به احتمال قوي مراد حاجي علي خان حاجب الدوله (اعتماد السلطنه) مأمور قتل امير كبير و والد محمد حسن خان اعتماد السلطنه است كه در 1275 لقب ضياء الملكي داشته است.
(2). قصبه‌اي در 54 كيلومتري شمال خرم‌آباد (فرهنگ معين، ج 5)
(3). جاي دو سه كلمه پاره شده است.
(4). مراد غلامشاه خان اردلان (امان الله) فرزند دوّم خسرو خان و حسن جهان خانم واليه دختر بيست و
ص: 336
پشت نامه دو مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع «امان الله الوالي 1250».
فدايت شوم عاليجاه علي عباس بيك پاره [اي] عرايض زباني از قول مخلص خدمت جنابعالي معروض مي‌دارد. ارباب ملا محمّد امين و ملا فتح الله نامان مكرّر جنابعالي را زحمت مي‌دهد. تصوّر نفرمايند از مردمان معتبر مي‌باشند. صورتا تركيب ملّا هستند، لكن مثل مجتهدين ولايات و معتبرين نيستند. چنانچه هروقت از اوقات نزد مخلص آمده [اند] قابل اين نبوده‌اند تعارف و تواضعي كه رسم است با آنها به عمل آورده باشم. امّا براي افساد دست عجيبي دارند. مستدعي است به التفات جنابعالي به سزاي خودشان چنان برسند كه باعث نظم سرحد و آرام ولايت و وصول ماليات باشند. لازم است به همه جهت از حالت آنها جنابعالي را اطلاع دهد. امره العالي مطاع.

در حاشيه:

فدايت شوم قرار اين بود عاليجاه علي عباس بيك را با خود به دربار همايون بياورم. چون به علت مفسده اين اشخاص مفسد، آمدن مخلص علي الحساب موقوف شد، عاليجاه مشار اليه را روانه خدمت جنابعالي نمود [كه] بي‌غرضانه تفصيل اوضاع را معروض دارد. راست است آن دو نفر صورتا تركيب خودشان را ملا كرده‌اند، امّا هميشه در سلك نوكر بوده‌اند و رسم و رويّه اينها نوكري بوده، ان شاء الله خلاف معروض نمي‌دارد و خالي از غرض است. امر عالي مطاع.

- 321- نامه ميرزا علي خان (امين الدوله «1») منشي حضور ناصر الدين شاه‌

______________________________
يكم فتحعلي شاه است كه در 1261 حاكم كردستان شد و در 1277 نيز حكومت او تجديد شد. وي كردستان را نظمي داد و محال اورامان را امنيت بخشيد. ناصر الدين شاه او را در 1281 ه. ق ضياء الملك لقب داد. وي مدت بيست سال حكمران كردستان و متمايل به شيخيه و بسيار ثروتمند و داراي كتابخانه‌اي معتبر بود و در 1284 درگذشت (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، 588/ 2). در جلد اوّل همان كتاب، ص 54 باب پنجم (در ذكر ولات عظام و حكام فخام) نيز نامش جزو ولات ايالت كردستان آمده است.
(1). ميرزا علي خان امين الدوله در تاريخ تحرير نامه منشي حضور ناصر الدين شاه قاجار بوده است.
ص: 337

اظهار رضايت از درس غلامحسين خان (صاحب‌اختيار)

كاغذ نامه داراي نقش برجسته سبزرنگ بيضي‌شكل است و دست راست بالاي آن با عبارت هو العلي العالي 1284 نقش بسته است.
فدايت شوم در وصول جواب عريضه بنده از طرف عالي مدتي تأخير شد و در حالت منتظره [و] بعضي احتمالات اضطراري امشب تا به زيارت رقيمه كريمه فائز شدم و از كسالتي كه عارض مزاج عالي شده بود بي‌اندازه ملالت حاصل كردم. بحمد الله خبر نقاهت و مژده صحت را يكدفعه شنيدم. حق تعالي وجود مسعود عالي را از هر مكروه محفوظ دارد و آسيب و گزندي ان شاء الله نباشد.
از حالات بنده پرسشي فرموده بودند، سلامتي عامّه موجب شكر است. به كوتاهي روزگار سفر مشغوليم كه زودتر به شرفيابي حضور عالي خستگي‌ها را تلافي كنم «1».
در حاشيه رقيمه، به خط مبارك اظهار مرحمتي شده بود و ضمنا از آقاي غلامحسين خان «2» حفظه الله تعالي سفارش فرموده بودند، بشرط ارادت بذل مراقبت كرده بودم و در هر موقع مقرّب الحضرت العليه ناظم خلوت را به مواظبت امور ايشان مي‌گماشتم. خودشان بالفطره عاقل و باهوشند و بسبب الفتي كه با اخوي دارند غالبا باخبرم كه وقت ضايع نمي‌كنند، بلكه جمعي را به مشق و درس تشويق كرده‌اند، خدا حفظ كند و به آنچه مقصود خاطر عالي است برساند.
در باب بروات اظهار رضامندي جناب سركار عالي شرمسارم كرد كه در نظر داشتم باري با حواله فرستاده باشم، ان شاء الله در قدوم موكب همايون به دار الخلافه تدارك اين انفعال خواهد شد. اوامر عالي [را] در ضمن بشارت سلامتي مترصدم. ايام جلالت مستدام باد.
______________________________
(1). تلافي مي‌كنم.
(2). مراد غلامحسين خان غفاري صاحب‌اختيار فرزند ميرزا هاشم خان امين الدوله ثاني برادر كوچكتر فرخ خان امين الدوله است. غلامحسين خان بنابر شجره خاندان غفاري كاشان از بطن گلرخ خانم دختر محمد كاظم خان شيباني است. با توجّه به اينكه غلامحسين خان غفاري صاحب‌اختيار در سال 1276 متولد شده است، اگر تاريخ نامه را 1284 فرض كنيم، او هشت ساله بوده است.
ص: 338

- 322- نامه ميرزا علي خان (امين الدوله) به آجودان مخصوص «1» (اقبال السلطنه بعدي) نامه به خط ميرزا علي خان است نوري بيچاره چرا كشته شد. اين چه مملكتي است، و الله بايد گريخت‌

قربانت شوم عجب اوضاعي است نمي‌دانيد چه اثري به من كرد. به خدا ديگر جاي ماندن نيست. نوري بيچاره فقير چرا كشته شد. اين كارها چه‌چيز است. اين چه مملكتي است و الله بايد گريخت. چون راپرت مجلس نداريم و بحمد الله كار و حرف نمانده است كه راپرت بشود. عريضه هم بنويسيم يا بنويسيد در مزاج مبارك اثر خوب نمي‌كند، و موافق قانون جديد حكم خواهند كرد ده شما و ده مدّعي خالصه شود، و محمد فرّاش خلوت يا يك پدرسوخته ديگر برود سر ملك بنشيند.
اعتقادم اين است دو نفر زن پيدا كنيد. عريضه بنويسيد بروند جلو، فردا عصر كه موكب همايون به شهر مي‌آيد عريضه را بدهند. آه‌وناله كنند. اگر از جنابعالي سؤال شود بگوئيد چكنم هرچه ناليدم حكمي نشد. ضابط دهم را كشتند. از يأس به زبان نياوردم.
اگر موافق عرض عيال اينها حكمي بشود، دخل به من ندارد، حكمي هم نفرمايند مختارند بروند كه آب قنات من خشكيده است. اينطورها به نظرم بهتر مي‌آيد. طور ديگر بي‌معني و مايه زحمت است.
اين عبارت را هم به زبان نياريد كه رفته بود به تلافي چاه پر كند، بايد گفت كه آب قنات بند آمده بود، رفت ببيند چه شده است، سياهي ديده به طرف آنها رفته بود و برنگشت. رفتند ديدند كشته و به چاه انداخته‌اند.
خدمت آقاي زيندارباشي هم اطلاع بدهيد ببينيد چه صلاح مي‌دانند.
______________________________
(1). آقا رضا خان عكاس‌باشي، آجودان مخصوص، اقبال السلطنه (1307- 1259 ه. ق) پسر آقا اسمعيل جديد الاسلام پيشخدمت‌باشي ناصر الدين شاه، و برادر ميرزا علينقي خان حكيم الممالك كه در چهل سالگي به مرگ ناگهاني در آجودانيه باغ شمران، باغ خودش درگذشت و معروف شد كه ناصر الدين شاه به وسيله حاجب الدوله خود (حاج حسين علي خان قاجار دولو) او را به قهوه مسموم كرده است. (براي اطلاع از علّت آن و شرح‌حال مفصّل نامبرده رجوع شود به شرح‌حال رجال ايران، تأليف مرحوم مهدي بامداد، جلد 1، ص 513).
ص: 339

- 323- نامه آقا سيّد صادق طباطبائي «1» درباره تقاضاي رفع ظلم از خانواده حاج ميرزا ابو تراب و تلويحا شكايت از حاكم همدان‌

پشت نامه مهر بيضي متوسط به سجع «صادق الحسيني الطباطبائي»
عرض مي‌شد كه عمده مطلب، استقامت وجود شريف جناب جلالت‌مآب عاليست. و بعد مزاحم مي‌شوم آنكه جناب مستطاب عمدة العلماء الاعلام و قدوة الفضلاء الكرام فخر المجتهدين كهف الحاج حاجي ميرزا ابو تراب كه از جمله سادات رضوي و علماء مسلّمه همدان است، بلكه از هرجهت از ايشان بهتر و مسلّم‌تري در همدان نيست، به‌جهت تعدّي بعضي از وابستگان مقرب الخاقان سركار حاكم همدان، اخوي ايشان جناب سيادت‌انتساب قدس الالقاب حقايق و معارف اكتساب آقا ميرزا عبد الصمد به شكايت آمده‌اند به طهران و به جهت همين، كسان حاكم برداشته‌اند شكايت هرچه خواسته‌اند از اين بيچاره سيّد عزيز بزرگوار نوشته‌اند و او را متّهم ساخته‌اند. قضيّه بعكس شده است، سهلست كه در همدان سركار حاكم همدان هم در مقام كم‌التفاتي با جناب معظّم اليه و كلّ سلسله ايشان كه از نجباي سادات همدان هستند برآمده‌اند و آدم گذاشته‌اند در خانه‌هاي ايشان، و در مقام بي‌احترامي برآمده‌اند با ايشان، و به اين اعتبار عريضه‌نگار شده‌اند خدمت جناب جلالت‌مآب عالي. عريضه ايشان را دادم به آخوند ملا محمد تقي آدم خود به نظر عالي برساند. با وجود نهايت التفات جناب جلالت‌مآب عالي با قاطبه سلسله علماء، خاصّه سادات از علماء، خصوصا اين سلسله‌هاي قديمه كه معروف‌اند در شرافت و نجابت، اين‌گونه سلوك با علماء درست نمي‌آيد. استدعا آنكه در مقام التفات برآمده رفع ظلم از هردوي ايشان، بلكه سايرين فرموده به انواع نوازش و اعزاز سرافراز فرمايند كه به آسودگي مشغول دعاگوئي دوام دولت قاهره باشند و مراجعت نمايند بر سر عيال خود، و ديگران هم فارغ البال دعاگو باشند و البته ان شاء الله دريغ نخواهند فرمود. زياده عرضي ندارم. و السلام و ادام الله اجلالكم العالي.
______________________________
(1). آقا سيد صادق پدر ميرزا سيّد محمد طباطبائي معروف به سنگلجي كه در دوره خود از روحانيون طراز اوّل تهران محسوب مي‌شدند. ميرزا محمد صادق طباطبائي از رجال دوره مشروطيت هم پسر ميرزا سيد محمد طباطبائي (سنگلجي) مذكور در فوق است (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 409)
ص: 340

- 324- نامه حاج ميرزا جواد آقا مجتهد تبريزي «1» راجع به قريه سفيدان جديد «2»

اشاره

پشت نامه دو جا مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع «المذنب محمد جواد 1259».
عرض مي‌شود داعي خيلي خوشوقت مي‌شود كه به هر وسيله باشد استبشار سلامت و اعتدال مزاج مسعود جناب مستطاب اجل اكرم دام اجلاله العالي را مايه فرح و انبساط خاطر خود قرار دهد. و چون اين اوقات از جانب جناب اجل افخم عنوان ملاطفتي تحريرا مشهود نبود، به اقتضاي فرط اشتياق به دوام دعاگوئي و بقاء حيات خود را در طي استعلام حالات حشمت آيات جناب مستطاب اجل عالي موجب يادآوري و مخالصت شمرد.
و ضمنا به عرض اين مطلب زحمت اجرا گرديد كه از قرار مذكور در فقره قريه سفيدان جديد، بعضي از اشخاص به اسم خالصگي، منكر ملكيّت آنجا هستند. و حال آنكه چند قباله معتبر شرعي در دست معتمد السلطان امين الوزاره مشاهده شده است كه همه دلالت بر ملكيّت آنجا دارد. حتّي يك دانگ و نيم آنجا را هم كه از مقرب الخاقان ميرزا اسحق خان و ساير ورثه مرحوم ميرزا رضا كلانتر گرفته است، او هم به اطلاع و مهر داعي است. و خود رعاياي قريه مزبوره كه در آنجا ساكن و صاحب ملك هستند همه ساله بهره مي‌برند. گويا يك دانگ و نيم آنجا كه از موقوفه ظهيريه و صادقيه است، آنهم در اجاره امين الوزاره است.
در اين صورت چگونه مي‌شود به اين وضوحي منكر ملكيّت آنجا بشوند. دور نيست كه مقدار موقوفه را در دفتر ديوان به خالصگي قلمداد نموده باشند. همين‌قدر به خدمت جناب مستطاب اجل اكرم زحمت مي‌دهد كه ان شاء الله با توجّهات كامله رفع
______________________________
(1). حاج ميرزا جواد آقا مجتهد تبريزي پسر چهارم ميرزا احمد مجتهد از شاگردان مرتضي انصاري و آقا سيد حسين كوه‌كمري و محقق ايرواني بود كه پس از برادر خود حاج ميرزا باقر مقام امامت جمعه تبريز به وي اختصاص يافت. (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 752/ 2). مرحوم مهدي بامداد در كتاب شرح حال رجال ايران، ص 295/ 1 تاريخ انتصاب وي را به امامت جمعه تبريز از طرف ناصر الدين شاه، پس از بازگشت از نجف اشرف، 1288 ه. ق نوشته است. تاريخ فوت وي در هردو كتاب شعبان 1313 ه. ق است. وي بسيار ثروتمند، سيّاس و مردم‌دار و در تبريز از نفوذ فراواني برخوردار بوده است.
(2). سفيدان جديد- ده از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر از لحاظ اداري تابع بخش بستان‌آباد از شهرستان تبريز (فرهنگ جغرافيايي ايران، ج 4 ص 272).
ص: 341
اين شبهات را خواهند فرمود كه بعضي به پاره [اي] عنوانها مداخله به ملك معزّي اليه نكند. و هرگاه به عنوان خالصگي تكليفي وارد شود مراعات امين الوزاره كه در آنجا صاحب علاقه است اولويت بر ساير دارد كه ديگري عنواني به دست انداخته اسباب زحمت و مرارت نشود. زياده عرضي ندارم. ايام شوكت مستدام باد.

در حاشيه:

عرض مي‌شود مقداري از قريه مزبوره مدتها ميان جمعي محلّ گفتگو بوده، بالاخره با مصالحه، صورت انجام پذيرفت. اسم خالصگي در بين نبود. حضرت مستطاب اجل دام اقباله قلمي مرحمت فرمايند كه بي‌جهت براي مؤتمن السلطان مشار اليه اسباب دردسري فراهم نيايد. همه‌روزه مترصد زيارت سلامت مزاج مسعود هستم. ايام جلالت مستدام.

ايضا در حاشيه:

تصدقت شوم اين كاغذ را نيز جناب مستطاب حاجي ميرزا جواد آقاي مجتهد حضور حضرت اجل وزير عظمي روحي فداه پارسال كه گفتگوي سفيدان در ميان بوده مي‌نويسد. با وجود حضرت‌عالي لازم ندانستم تقديم شود، بطوري كه آنجور كه مقصودتان بود از پيش برديد و جواب مرعي را مرحمت فرموده بدانيد فراموش نخواهد شد.

- 325- نامه ابو القاسم بن محمّد يكي از علماء راجع به آزادي محبوسين و تقاضاي شرفيابي‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل بزرگ به سجع «عبده ابو القاسم بن محمّد محسن الحسني الحسيني»
عرض مي‌شود ذكري رفت ... در باب عموم محبوسين و استخلاص آنها، درين روزها عرض كرده‌اند و از كمال مرحمت مقرون به اجابت آمده، به واسطه دعاگوئي خلق، زياده مشعوف و مسرور و بي‌اختيار به دعاي سركار زبان گشودم. خداوند عالم التفات سركار را چنانچه روزبه‌روز در ازدياد است، زياده ازين بگرداند. چنانچه مصلحت دانيد به جهت مولود مسعود سركار اقدس شهرياري خلّد الله ملكه اين دو روزه
ص: 342
شرفياب و اظهار شكر اين نعمت شد [ه]، مشافهة در آن مبارك‌محضر عرضه دارد.
در صورتي كه صلاح ندانيد آن را اعلام فرموده كه دانسته باشم. چون بدون اجازه سركار عالي اقدامي در جزئي و كلي نشده لذا مزاحم شد. و السلام.

- 326- نامه آقا ابراهيم امين السلطان «1» شكايت رعاياي موغار اردستان از سهام السلطنه «2»

پشت نامه مهر به سجع «امين السلطان 1299» در تاريخ تحرير اين نامه امين السلطان وزير ماليه و دربار بود.
فدايت شوم رعاياي قريه موغار محال اردستان از محلات تا ورود به عراق متواليا به خاكپاي مبارك از تعدّيات امير الامراء و العظام سهام السلطنه عارض و متظلم شدند از اينكه قريه مزبوره از بابت مواجب ديواني تيول مشار اليه شده است. از ظلم و تعدّي به هيچ‌وجه فروگذار نكرده‌اند.
حسب الامر قدرقدرت همايوني روحنا فداه به موجب حكم جداگانه كه ملاحظه خواهيد فرمود، قريه موغار را از تيول او خارج نموده كه آسوده‌خاطر به دعاگويي وجود مبارك اشتغال نمايند. در مسئله تعديات وارده هم حسب الامر خدمت جناب جلالت‌مآب اجل عالي زيّد اقباله زحمت مي‌دهد قدغن فرمايند سهام السلطنه يا وكيل او را در ديوانخانه عدليه اعظم حاضر فرمايند حقّا و عند الله آنها را آسوده فرمايند كه ...
تظلّم ننمايند. زياده زحمتي ندارد.
______________________________
(1). امين السلطان آقا ابراهيم بنابه نوشته امين الدوله و اعتماد السلطنه پسر زال يا زال بيك از اهالي سلماس و شايد از اسراي تفليس بود. وي در 1286- كه عنوان آبدارباشي خاصه را داشت- به لقب امين السلطان ملقب، و دو سال بعد صاحب‌جمع شترخانه و قاطرخانه و حمل‌ونقل دولتي شد. و چون قبلا گمرك، ضرابخانه، انبار غله، ساختمان‌ها و باغ‌ها، قنوات و خزانه نيز زير دست او بود، در همه كارها وارد و مسلط شده بود. امين السلطان در سال 1300 ه. ق كه بيمار و جزو ملتزمين ركاب ناصر الدين شاه در سفر مشهد بود، در قريه «داورزن» درگذشت. امين السلطان بسيار زرنگ، باهوش، دقيق، صرفه‌جو، كاردان و با پشت كار بود، و هنگامي كه به سمت آبدارباشي خاصه منصوب شد اصلا سواد نداشت. (خلاصه‌اي از شرح‌حال امين السلطان از چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، تعليقات دكتر حسين محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار، به كوشش ايرج افشار، ج 2، ص 490).
(2). ظاهرا ميرزا حسين خان سهام السلطنه.
ص: 343

- 327- مسائل رعاياي روس- فرمان نشان تاجرباشي و مطالب ديگر

نويسنده نامه ناشناس، احتمالا صديق الملك معاون وزارت خارجه است «1» نامه مهر و تاريخ ندارد.
هو خداوندگارا به زيارت تعليقه و دستخط مبارك جناب مستطاب خداوندگاري دام اجلاله العالي كه مصحوب عاليجاه غراف صاحب شرف نفاذ يافته بود سرافرازي حاصل آمد.
در باب قرار تشريفات جناب مصلحت‌گزار روس به آنطور كه [با] ملاحظه احتياط به فدوي امر و مقرّر شده بود معمول داشته در كار نوشتن است به مجرّد اتمام مي‌فرستد «2» به ملاحظه و «صحيح» جناب مستطاب عالي دام ظله برسد و غراف صاحب را هم مستحضر نمايد.
ميرزا سلطان خان رقعه [اي] به فدوي نوشته، شكايت از كسي كه در رستم‌آباد پشت خانه حاجي عبد الكريم دكان مي‌سازد، نموده است. رقعه او را در جوف عريضه گذاشت كه از مصدر جلالت حكمي كه لازم آيد شرف صدور يابد.
فقره سيد هندي كه در آخر رقعه نوشته، سيّدي است كه در قهرات خراسان خدمت كرده تصديق از سركردگان قشون دارد. يك دفعه پنجاه تومان به موجب دستخط همايون انعام گرفته، حالا هم متوقع انعام است. از قول عاليجاه طامسن «3» صاحب اظهار مي‌كند.
در باب مطالب متعلقه به رعاياي روس شب و روز حسب الامر اهتمام مي‌شود كه ان شاء الله تا ورود مصلحت‌گزار تا ممكن است پاك شود.
براتي كه عوض قرض عاليجاه عباسقلي خان سردار لاريجاني مرحت شده از جمله مطالب عمده است كه هر روز در مدّ نظرشان هست و اظهار مي‌نمايند. چون از
______________________________
(1). نظر مرحوم حسنعلي غفاري معاون الدوله.
(2). در اصل: بفرستد
(3). طامسن)W .T .Thomson( وزيرمختار انگليس در ايران از (1872 تا 1879). طامسن ديگري نيز به نام رونالد فرگوسن تامسن)R .F .Thomson( همزمان با وي، در سفارت انگليس در تهران خدمت مي‌كرد (رجوع شود به تعليقات مخزن الوقايع، ص 431).
ص: 344
بابت تمسّك عاليجاه مشار اليه قريب سيصد تومان كسر شد، جا دارد كه حواله را به محل سريع الوصول مقرّر فرمايند. اگر نقد نمي‌دانستند، از تمسّك اينقدرها كسري نمي‌گذاشتند.
فرمان نشان تاجرباشي را اگر مزيّن فرمايند به جهت رفع گله‌گزاريهاي حضرات بكار خواهد آمد.
ميرزا عبد الكريم ملّاباشي رقعه [اي] از شاهزاده عبد العظيم به فدوي نوشته حاصل مطلبش سه فقره است:
اولا بعد از يك مجلس شرفيابي حضور مرحمت ظهور عالي، مرخص زيارت مشهد مقدّس شود.
ثانيا گويا باطنا منظور دارد در فدوي منزل فرود آيد.
ثالثا روز شرفيابي حضور عالي را فدوي به او اعلام نمايد. چنان اقتضا كرده است كه او به فدوي اظهار نمايد، فدوي هم بايد [موجب] تصديع وجود مبارك شده به هرطور مقرّر فرمايند، مرتّب خواهد شد. الامر الارفع العالي مطاع.

- 328- مراسم عقد ميرزا مصطفي خان «1» پسر وزير دول خارجه در «اطاق ديوان‌خانه همايون»

پشت نامه مهر بيضي بزرگ به سجع «صديق الملك «2» 1267»
______________________________
(1). ميرزا مصطفي خان پسر بزرگ ميرزا سعيد خان انصاري موتمن الملك وزير خارجه ناصر الدين شاه قاجار بوده كه در زمان پدرش مدتي رئيس بايگاني و عنوانش رئيس ثبت و ضبط وزارت‌خانه بود. چندي نيز به عنوان نايب خاص و رئيس مجلس نظارت سرحديه، معاون پدرش بود. بعد ملقب به مؤتمن الدوله و وزير دار الشوراي كبري گرديد (عضو دار الشوري كبري را وزير دار الشوراي مي‌گفتند). در سال 1317 قمري به كارگزاري مهام خارجه آذربايجان منصوب شد و تا 1319 قمري در سمت مزبور باقي بود. در اين سال حاج مفاخر الدوله نبوي به جاي وي كارگزار شد. نامبرده پسري داشته به نام ميرزا عليرضا خان (مجلل السلطنه) كه كارهاي پدر را در تهران انجام مي‌داده به اين معني كه وكالت كارگزاري آذربايجان را در مركز داشته است (شرح‌حال رجال ايران 219/ 5).
(2). ميرزا محمّد رئيس صديق الملك نوري مازندراني (متولد 1233 ه. ق در تبريز و درگذشته ذيحجه 1317 در تهران) از اعضاي عاليرتبه وزارت خارجه كه در 1295 ملقب به صديق الملك گرديد. در زمان سلطنت ناصر الدين شاه يك‌چند معاون وزارت‌خانه شد (شرح‌حال رجال ايران، 243/ 3).
ص: 345
هو هو الله تعالي شانه العزيز
فدايت شوم چون در ظلّ عاطفت اعليحضرت قوي‌شوكت اقدس همايون شاهنشاهي روحنا فداه روز شنبه سلخ رجب المرجب چهار ساعت به غروب مانده مجلس عقد به جهت مقرب الخاقان ميرزا مصطفي خان پسر جناب جلالت‌مآب وزير امور خارجه دام مجده مهيّا خواهد شد، معلوم است كه بي‌حضور جناب جلالت‌مآب عالي مجلس مزبور را رونق و صفايي نخواهد بود. مستدعي است كه قبول زحمت و بذل رأفت فرموده روز مزبور در اطاق نقاشي ديوانخانه همايون تشريف‌فرما شده صرف شيريني فرمايند. ان شاء الله مراحم خود را دريغ نخواهند فرمود. امركم مطاع.

- 329- نامه ميرزا سعيد خان وزير دول خارجه يا ميرزا محمد حسين خان فراهاني دبير الملك سفارت انگليس خواهد رفت به قلهك، سفارت روس در شهر خواهد ماند عارضه كسالت و ملاقات با طامسن «1» هو

خداوندگارا اين چند روز كه در عرض عريضه جسارت نرفته بجهت عارضه تازه‌اي است كه در مزاج بهم رسيده از سوء هضم و صعود ابخره حاره، زبان و بن دندانها و فضاي حلق و دهان زخم شده، گاهي چنان مي‌شود كه از زخم دهان قادر به تكلم نيست. به جهت استحضار خاطر مبارك جسارت رفت و الّا اين مزاج و اين بنيه مشكل قابل علاج باشد. بقاي وجود مبارك باد ان شاء الله تعالي.
عاليجاه طامسن صاحب امروز خبر كرده كه به بازديد فدوي بيايد. روز عيدشان به همه جهت از يمن وجود فايض الجود عالي خوش گذشت.
______________________________
(1). طامسن)W .J .Thomson( درگذشته 1883. وي از 1837 مأموريت‌هايي در ايران داشت. در 1853 تا 1858 نايب سفارت انگليس در تهران بود و از مارس 1853 تا آوريل 1855 شارژدافر گرديد. از 1872 تا 1879 در ايران وزيرمختار شد. وي را با رونالد فرگوسن تامسن)R .F .Thomson( كه همزمان با او در سفارت انگلستان در تهران خدمت مي‌كرد نبايد اشتباه كرد (مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، 1344، ص 431).
ص: 346
در باب آمدن فدوي به نياوران با بودن سفارت روس و انگليس در شهر نمي‌داند تكليف چيست. سفارت انگليس اين چند روزه خواهد رفت به قلهك، ليكن سفارت روس در شهر خواهد بود. نوشتجات غرّه ماه هم زودتر به نظر مبارك خواهد رسيد.
الامر الارفع العالي مطاع.

- 330- سرافكندگي احمد ميرزا معين الدوله «1» از خلعت نوروزي در مقابل دشتي و دشتستاني‌

پشت نامه مهر كوچك مربع به سجع «احمد» و خط شكسته نستعليق بسيار خوش
قبله و اميدگاها بعد از آنكه مقتضي شود در حق احدي از چاكران از جانب اولياي دولت اظهار مكرمتي شود مثل خلعت نوروزي و غير آن، بهتر اين است محلّ مأموريت و وضع خدمت مرجوعه را ملاحظه فرموده درخور آن مرحمتي مبذول شود.
رسم دولت عليه است كه مأمورين خدمت را محض تقويت و پيشرفت خدمت مرجوعه، سالي يك دفعه يا دو دفعه، به اظهار عنايتي اميدوار دارند.
يك سال متجاوز است كه اخلاص شعار از جانب دولت، به اقتضاي ولايت سرحدداران مأمور به خدمات عمده است، به قدرت و قابليت خود قصوري در انجام خدمت مرجوعه به خود گمان ندارد. تقويت و اظهار عنايتي كه از جانب اولياء دولت عليه به ظهور رسيد، همين خلعت شب عيدي معمول است كه عاليجاه محمد ابراهيم بيك حامل بود؛ آن هم يك ثوب جبّه كرماني بسيار نالايقي.
اخلاص شعار كه از جانب دولت به اين ولايت و سرحد مأمور است، اگر بخواهد از جانب دولت عليّه به ضبّاط و اعيان دشتي و دشتستاني خلعتي بدهد، اگر جبّه كرماني باشد هرگز قبول نمي‌كنند. خلعتي كه از جانب دولت به آنها داده و مي‌دهد، جبّه ترمه كشميري با شمشير و كار و طلا است.
______________________________
(1). احتمالا نامه مربوط به احمد ميرزا معيّن الدوله پسر عباس ميرزا نايب السلطنه است كه بنابه نوشته مرحوم بامداد در كتاب شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 103، در سال 1267 ق. حاكم گلپايگان و خوانسار و خوزستان و لرستان بوده است. طبعا جسارتي كه او در اعتراض به حقارت خلعت نوروزي شاهانه در آن روز و روزگار نشان دادن است، ريشه در شجاعت عباس ميرزا دارد.
ص: 347
بعد از آنكه ملاحظه كنند، شأن حاكم ايشان در دولت اين است، ديگرچه اطاعتي از او خواهند كرد. محض پيشرفت خدمات دولتي اين جسارت را نمود و الّا جبّه كرماني هم براي اخلاص شعار زياد است. زياده جسارت مي‌كنم.

- 331- عريضه ميرزا حسين سرابي مؤلف مخزن الوقايع‌

«مكتوبي است از ميرزا حسين سرابي مؤلف مخزن الوقايع در باب مخارج استنساخ اين تأليف و اجازه رفتن به تبريز كه در آنجا كار استنساخ را به اتمام برساند. از اين مكتوب ظاهرا مستفاد مي‌شود كه سرابي مي‌خواسته است نسخه‌اي منقّح از شرح مأموريت را در تبريز طبع كند تا هنگام ورود به طهران به شاه تقديم شود.» ايرج افشار «1»
خدايگانا اين كتاب تأليفي كمترين بنده متجاوز از سي جزو خواهد بود.
حسب الفرمايش بندگان عالي در اينجا سراغ كاتبي نمودم. به واسطه، با يك نفر گفتگو شده، گفته روزي دو ورق مي‌نويسم و جزوي پانزده هزار اجرت مي‌گيرم. از اين قرار معلوم مي‌شود كه اين كتاب بغير از تبريز و طهران در جاي ديگر تمام نخواهد شد. از آلودگي «2» طهران هم مي‌ترسم كه دير تمام شود. چون در اسلامبول كار با ميرزا احمد خان «3» است و كمترين بنده مشغول تصحيح و تكميل تحريرات متعلقه به خود خواهد بود، اگر مصلحت بدانند بنده [را] در مرخصي تبريز مأمور «4» اتمام اين كتاب بفرمايند كه به رسيدن آنجا كاتبي به منزل خود آورده و جزوبه‌جزو تصحيح نموده همراه هم تمام مي‌كنيم. و اين هم بديهي است، چون زحمت زيادي در تأليف اين كتاب كشيده‌ام به خدا قسم است بدون اغراق يكصد جزو كتابت، سوادنويسي و تغيير و تبديل گرديده تا اينكه اين سي جزو به عمل مي‌آيد؛ و البتّه پنج شش جزو نيز عهدنامه‌ها خواهد شد.
اتمام اين كتاب را از همه چيز مقدّس‌تر خواهم داشت، اگرچه مثمر هيچ ثمري از
______________________________
(1). از مقدمه مخزن الوقايع، ص 25، چاپ دانشگاه تهران 1344. تصوير اين مكتوب در مقدمه مذكور چاپ شده است. سند قبلي مؤيد اين موضوع است.
(2). رسم الخط: آلوده‌گي
(3). حاجي ميرزا احمد خان مصلحت‌گزار (- شارژدافر) ايران مقيم اسلامبول.
(4). مأمور و
ص: 348
اولياي دولت جاويدآيت نباشد. و به خدا قسم هيچ چشمداشت انعام و خلعت از اولياي دولت براي اين كتاب در نظر ندارم. همين شرف و افتخار براي بنده بس خواهد بود كه اين خدمات شايان و اين همه تعريف و توصيف بندگان عالي به واسطه كمترين بنده، قرن بعد قرن و نسل بعد نسل خواهد ماند و في الحقيقة كتابي خواهد شد كه سفرا و مأمورين من‌بعد دولت ما را در باب مأموريتي مستغني از دليل و راهنما خواهد كرد و براي هر احدي كائنا من كان «1» سرمشقي خواهد بود كافي و علي‌قدر مراتبهم بصيرت و بينايي خواهد داد و خود بندگان عالي هيچ آثاري براي تذكار نام نيك از اين بالاتر و بهتر نمي‌توانند گذاشت. اميدوارم و خوشحالم بر اينكه ان شاء الله تعالي اين كتاب را چاپ نموده بر همه ... خدمت با بندگان عالي را صداقت آشكار و عيان نمايم و به خدا هيچ منظور جلب نفع ندارم. عمري گذرانده ناني خورده‌ام باز ... خواهد رسيد. زياده گستاخي است و منظورم از اين عرض نيز ... خدمتي است و الّا يك ماه و دو ماه پس‌وپيش را طالب نخواهم بود.

- 332- نامه محمد حسن خان به برادرش محمد حسين خان فرزندان فرخ خان امين الدوله‌

به دستور شاه هريك از مقصرين هزار چوب خوردند و هريك پنج تومان به ميرغضب‌ها انعام دادند!
مقرب الخاقانا نور چشما مكرّما عصر يكشنبه يك ساعت به غروب آفتاب مانده حسب الامر از دربخانه مراجعت كردم. كثرت جمعيت اذيت مي‌كند. چند نفر در سيورسات‌خانه شرارت كردند. بندگان اقدس همايون اعلي «2» امر و مقرر فرمودند در چادر امين الدوله هريك هزار چوب بخورند و خان محقّق محصّل اين كار بود. ميرغضب خواستند، هريك را چوب زياد زدند و حكم فرمودند مقصرين پنج تومان به ميرغضب‌ها بدهند، دادند. اين دو روز دو سال خواهد گذشت.
______________________________
(1). هركه خواهد گو باش. (فرهنگ معين)
(2). مراد ناصر الدين شاه است.
ص: 349

- 333- عريضه محمد حسن و تقاضاي شغل‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع المتوكل علي الله عبده محمد حسن 1253.
هو العزيز
تصدقت شوم تعليقه رفيعه كه به افتخار اين بنده صادر و ارسال فرموده بوديد در احسن اوقات شرف وصول ارزاني داشت، زيارت كرده مايه افتخار و انبساط اين بنده شد. خداوند ان شاء الله سايه مرحمت و عنايت سركار را از سر بنده كم نگرداند و روزبه روز بر عمر و عزّت و جلال سركار بيفزايد.
ضمنا جسارت مي‌شود كه البته در نظر مبارك مانده است كه همه اوقات را ساعي بوديد كه بلكه مرحمت و التفاتي درباره بند [ه] خود بفرمايند كه از آن كسالت و آلودگي كه خود سركار مطلع بودند بنده را بيرون بياورند و به‌جايي نمي‌رسيد. بعد از آنكه خواستند التفاتي بكنند، عراق را به گردن بنده گذاشته و خانه بنده را بكلي خراب كردند، و اصل و فرع مال ديوان و مال رعيت را، همه را بردند، و هنوز بنده درگير هستم. خداوند روا داند بر حضرات، آنچه را در حق مردم روا داشتند. باري خداوند ان شاء الله وجود مبارك سركار قدرقدرت پادشاه روحنا فداه را حفظ فرمايد و سايه مرحمت سركار را از سر بنده كم نگرداند. همانقدر كه زنده گذاشتند، گرسنه و برهنه، شكر اين فقره باقي است، الحمد لله شكر. خداوند را هزار بار شكر كه كار به صاحب‌كار رسيد كه قدر خدمت را مي‌دانند و قابليت هر نوكر را مي‌دانند. به جان و مال كسي چشم ندارند.
خدمت را به‌قدر قابليت رجوع مي‌فرمايند و حقيقت، طمع را به اندازه محل دادند به آنكه تا نفس دارد بايد دميد. حالا كه اينطور شده چشم‌داشت عنايت و مرحمت از سركار بندگان عالي داريم. بنده كه به خيال خود، جاي خود دارم زيرا كه حق شرعي و عرفي دارم، هرچه به بنده وارد آمده، از دست سركار جاري شده، طلب بنده مطابق شرع انور از سركار است. همه اهل ايران بحمد الله، امروز را از لطف خدا و مرحمت سايه خدا، چشم اميد به التفات و مرحمت سركار دارند و جاي اين هم باقي نيست كه بنده شرح‌حال خود را به رشته عرض درآورم. همه را سركار اطلاع داريد. استدعاي بخصوص هم ندارم. همين‌قدر جسارت مي‌رود كه از فرّاشي و مهتري و جاروب‌كشي آستانه مباركه، به هرچه صلاح دانيد كه لقمه‌ناني مرحمت شود و در ميانه دوست و
ص: 350
دشمن بتوانم سر خود را نگاه دارم شاكر و دعاگو هستم. حالا صاحب‌اختيار سركار بندگان عالي هستند و ان شاء الله در اين روزها حسب الامر شرفياب خاكپاي مبارك خواهم شد. زياده از اين مايه دردسر و جسارت است و السلام.

- 334- نامه محمد حسن خان پسر فرخ خان امين الدوله به برادرش محمد حسين خان هزار و چهارصد سر و اسير از طايفه تركمانيه يموت‌

اشاره

پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع «عبده محمد حسن الغفاري 1278»
نور چشما مكرّما كاغذ شما در روز جمعه پانزدهم شهر ربيع الثاني كه اتراق بود، چهار ساعت از شب گذشته، چاپار آورد. ساعت پنج از دربخانه مراجعت كردم خدمت جناب جلالت‌مآب بندگان خداوندگاري دام اقباله العالي مشرّف شدم، كاغذها را التفات فرمودند، خواندم.
اولا كاغذ شما، هيچ تاريخ نداشت كه بفهمم كي نوشته شده است، ولي از قرار قاعده كه نوشته بوديد و اسم چمن قهقهه را برده بوديد، معلوم شد جواب كاغذ بيست [و] هشت روز پيش از اين است. نمي‌دانم سه كاغذي كه در اردكان و شهر قوچان و بجنورد نوشته‌ام، نرسيده است؛ يا اينكه رسيده و شما اسمي نبرده بوديد.
باري كاغذ را خواندم و شام خوردم، جواب او را امروز كه يوم شنبه شانزدهم است و وارد كاشي‌دار شديم، مي‌نويسم. بصحابت عاليجاه جعفر بيك تفنگ‌دار عامل فتح و گرفتاري طايفه ضاله تركمانيه يموت مختصري نوشتم ولي صحيح، كه از چشم خودم ديدم، اينست و به دقّت ملاحظه كردم نيم‌فرسخ كمتر به اردو مانده سر و اسير را نگاه داشته بودند. قريب هزار نفر قدري زياده‌تر از سر و زن و مرد بود. حالت غريبي، خيلي تماشا داشت. جميع سرها را به نيزه كشيده بودند رديف و اسيرها را جلو اسب و بعضي را به كمر بسته. يك سر تماشائي داري بود در دعوا گوله خورده بود، ولي زنده بود خواسته كه نميرد هلاكش كرده بودند و هيچ عيب نكرده. از اموال و اسباب زياد زياد، بچه‌هاي يكساله دو ساله، پنج ماهه كمتر زيادتر داشتند. ان شاء الله زمان ملاقات به تفصيل خواهم گفت و مطّلع خواهيد شد. هيچ‌كس چنين دعوائي به خاطر ندارد. منازلي كه ما مي‌آئيم، پنج فرسخ زيادتر كمتر، به ابه تركمن مانده است.
جناب معير الممالك [دچار] ناخوشي شديدي شد كه جميع مردم گفتند امروز و
ص: 351
فردا خواهد مرد و در بجنورد ماند، ديروز خبر رسيد كه خوب شده است و از عقب خواهد آمد، ولي به ما نخواهد رسيد.
از تفصيل حال مشهدي هاشم نوشته بوديد و بادنجاني كه آخوند ميل فرمودند.
رحيم بيچاره هم اينجا توسري خورد. اينكه نوشته بوديد بختك به مراد رسيد، راست است ولي دنيا به بختك بيچاره ياري نمي‌كند. زيرا كه در مقابل مهتر، نسيم و عياران هستند و بخت اسلام و اسكندر بلند است، امّا دو روز هم عيش است و خدا بزرگ.
از شدت باد كه در طهران آمده بود، شكايت كرده بوديد، بحقّ خدا قسم است، در منزل چهارده بادي آمد كه چه بگويم و چه بنويسم. چه كرد پناه بر خدا. باز شما در خانه بوديد ملاحظه كنيد ما در چادر چه مي‌كرديم جميع تجيرهاي سراپرده شاهي همه افتاد. چادرها همه خراب شد. متّصل تخماق دست فرّاش بود و به ميخ مي‌زد و هيچ چاره نمي‌كرد. هرچه بود گذشت، الحمد لله.
صدق اسيرهائي كه گرفته‌اند از اين قرار است. سر، سيصد نيزه زيادتر است. زن چهارصد نفر حاضر بود، ولي يك مقابل ديگر هم قايم كرده‌اند. رويهم هزار [و] چهارصد نفر مي‌شدند. امّا اسباب زياد آورده‌اند. خدمت مخدوم مكرّم آقا ميرزا عبد المطلب سلام مي‌رسانم.

صفحه بعد:

شب يكشنبه هيجدهم شهرحال خدمت بندگان آقام روحي فداه مشرّف شديم.
سركار داداش و ميرزا محمّد حسين هم بودند. جناب جلالت‌مآب فرمودند: از زبان من به آقا حسين بنويس، چون كاغذ زياد داشتم كه بنويسم، فرصت اينكه به شما كاغذ بنويسم نداشتم. از خط شما خوشوقت شدم. اين انشاء و املاء كه همه اوقات به من مي‌نويسيد، مال خود شما هست يا خير. من عرض كردم مال خودش هست. آقام فرمودند ورود طهران تجربه خواهم كرد. خطشان بايد بهتر شود. من متعهد شدم، شما بايد سعي كنيد.
ان شاء الله زود خواهم رسيد. شما هم مراقبت كنيد.
شش نفر تركمن به جهت سركار آقام آورده‌اند. رحيم عاجز شده است. زياد زياد دوستان را سلام مي‌رسانم.
ص: 352

- 335- عريضه فوكتي «1» معلم دار الفنون به صدراعظم تقاضاي انعام و تعويض نشان‌

نامه در دو ستون به فرانسه و فارسي است و زير نامه مهر فوكتي به سجع «فكتي 1268» خورده است.
به عرض بندگان جناب اشرف اكرم صدراعظم مدّ ظله العالي مي‌رساند كه نهايت تشكر را از الطاف شاهانه و مراحم خسروانه سركار اعلي‌حضرت قدرقدرت شهرياري روحنا و روح العالمين فداه دارم. علي الخصوص در باب پنجاه تومان كه به جهت فدوي در كارخانه شمّاعي مرحمت فرمودند.
چون در اين خدمات از ابتدا تا به‌حال ميرزا رضاي مترجم «2» هم در هر فقره ممدّ بوده استدعا از بندگان جناب اشرف است كه در حق مشار اليه نيز مرحمتي فرمايند كه مايه تشويق او در انجام هرگونه خدمتي شود. و الّا بايد آنچه به بنده مرحمت شده با مشار اليه قسمت نمائيم.
علاوه بر اين، در ازاي همين خدمت اولياي دولت ابدمدّت، يكصد تومان ازدياد مواجب و يك قطعه نشان نادري اوّل بجهت فدوي مرحمت فرموده‌اند. در خصوص ازدياد مواجب نهايت شكرگزاري مي‌كنم. امّا در باب نشان چون منظور فدوي از اين خدمات منفعت نيست، بلكه اسم است، مستدعي از بندگان جناب اشرف مي‌باشم كه اين نشان را تبديل به نشاني ديگر فرمايند كه مايه سرزنش بعضي از همگنان كه في الحقيقه هيچ خدمتي به دولت عليه نكرده و بعد از اين نيز نخواهند كرد و در حق آنها
______________________________
(1). فوكتي ايتالياتي معلم علم طبيعي و داروسازي دار الفنون كه مترجم او ميرزا رضاي كاشاني عموي فرخ خان امين الدوله بوده است. براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به جلد اول تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران، تأليف دكتر حسين محبوبي اردكاني، چاپ دانشگاه تهران، 1354، صفحات 262- 263- 267- 278- 280- 296.
(2). ميرزا رضاي كاشاني (عموي فرخ خان امين الدوله) از محصلين ايراني است كه در زمان محمد شاه به فرانسه اعزام شد. از سال 1845 تا 1848 م به تحصيل در پاريس اشتغال داشت و پس از فوت محمد شاه مجبور به بازگشت به ايران شد. وي در مدرسه دار الفنون مترجم چارنوطاور (در درس معدن‌شناسي) و موسيو فكتي (در درس طبيعي) گرديد. در سفر فرخ خان امين الملك (- امين الدوله) به پاريس، به عنوان مترجم سفارت همراه او بود. براي اطلاعات بيشتر رجوع شود ايضا به اعلام كتاب فوق، زير نام رضاي (كاشاني- ميرزا).
ص: 353
علاوه بر انعامات و خلعت‌هاي پي‌درپي نشان سرهنگي و سرتيپي مرحمت شده، بجهت فدوي نشود.
هرگاه اين نشان را در ازاي «1» خدمات بنده در مدرسه كه كمتر از ديگران نيست، بلكه زياده از بعضي است مرحمت فرموده بودند، با وجود آنكه تا به‌حال هيچ مرحمتي نشده قبول كرده مايه افتخار و مباهات خود مي‌دانستم زيرا كه مواجب فدوي به جهت بي‌اطلاعي كمتر از ديگران است و در اينجا انعام و نشان و خلعت را از روي مواجب مرحمت مي‌كنند. باقي امره الاشراف الاكرام مطاع.

- 336- نامه برونيار «2» سرهنگ فرانسوي در استخدام ايران مبني بر تقاضاي فرماندهي كل پياده‌نظام عازم سلطانيه و پيشنهاد سنگ‌فرش كردن خيابانهاي شهر تهران و تعمير راه‌آبهاي مردم هو

جنابا مفتخرم از اينكه تكليف بكنم به كار بردن علوم مسيو بنزه كاپتين مهندسي در ساختن محلات دار الخلافه و ساختن نهرها و جاري كردن آبراه‌هاي بيرون شهر كه اعلي‌حضرت ظل الهي روحي و روح العالمين فداه قدغن فرموده‌اند كه ساخته شود، هرگاه چنانچه به قسمي كه در فرنگستان معمول است با علم مهندسي ساخته شود و كسي از جانب شهر مشخّص شود كه اين كار از دست آن دو نفر بيرون برود، اميدوارم كه تا الي مراجعت اعلي‌حضرت ظل اللهي دين‌پناه كلّ محالات ساخته و همه سوراخهاي راه‌آب كه مردم من‌باب آب باز كردن جهت خانه‌هاي خود ساخته‌اند، كل [آنها] به‌طور خوب و آساني و با كمال ارزاني درست خواهد شد. و هرگاه خداي‌نخواسته حكمي از حضرت ظل الله دين‌پناه صادر بشود كه اهل شهر جلو خانه‌هاي خود را سنگ‌فرش نمايند، آن جناب قطع بدانند كه هزار مرتبه از روز اوّل بدتر خواهد شد. زيرا كه جناب وزير خود مي‌دانند كه به كار بردن مسيو بنزه در مدتي كه ما در سفر سلطانيه خواهيم بود
______________________________
(1). در نامه: دو جا اذاي
(2). (برونيار) و (بنزه) از جمله يازده تن فرانسوي هستند كه فرخ خان به دستور ناصر الدين شاه براي تربيت سپاهيان ايران در فرانسه استخدام كرد. اسامي اين يازده تن در سند شماره 173 جلد سوّم مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، از انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است.
ص: 354
از براي دولت ايران منافع كلي خواهد داشت، بخصوص از براي ايشان تا الي حال خدمتي رجوع نشده است و قطع دارم هرگاه چنانچه امر سنگ‌فرش شهر به ايشان محول [شود] شهر طهران در مشرق‌زمين نمونه از جميع شهرها خواهد شد. هرگاه در اين باب، قرار درستي داده شود، هم خيال اعلي‌حضرت ظل الله دين‌پناه به‌عمل آمده و هم در عهد وزارت آن جناب اسمي در ملّت باقي خواهد ماند. اميدوارم كه آن جناب عرايض فدوي را من‌باب نصيحت نشمارند. زيرا كه مقصودي در نظر نيست جز پيشرفت صاحب‌منصبان فرانسه كه خود آن جناب آورده‌اند [براي] خدمت به دولت عليه ايران.
استدعاي ديگر آن است كه التفات فرموده به سركار سپه‌سالار اظهاري بشود كه رسما كاغذي به فدوي بنويسند كه كلّ پياده‌نظام كه در طهران بودند و به سفر سلطانيه خواهند رفت، فرماندهي آنها را به فدوي رجوع نمايند. سابق اين شغل به فدوي محوّل شده بود، لكن فدوي قبول نكرد به جهت آنكه سرهنگان و صاحب‌منصبان اصول مشق را نمي‌دانستند و فدوي خواست كه اوّل احوال مشق را به آنها ياد داده و بعد فرماندهي كل را قبول نمايد. حالا كه لله الحمد ايشان از امتحان چند روز قبل از اين‌كه در حضور مبارك اعلي‌حضرت شاهنشاه دين‌پناه شد و قابل بيرون آمدند و هريك داخل افواج خود شدند، حال وقت آن است كه از وزير جنگ رسما اخبار فرماندهي كل به فدوي داده شود. اميدوارم به نحوي كه فدوي از اوّل بناي اصول مشق را گذارده از براي افواج ترقي كلي به عمل بيايد. در اين حال فرصت را غنيمت شمرده خدمت آن جناب اخلاص خود را تجديد مي‌نمايم. برونيار

- 337- نامه محمّد اسمعيل از هرات ابلاغ مراحم شاهانه به سردار سلطان احمد خان هرات در كمال امنيت است‌

پشت نامه ممهور به مهر بيضي‌شكل به سجع «الراجي محمد اسمعيل بن محمد شفيع». و عبارت عريضه است. نامه داراي اغلاط املايي است.
فدايت شوم حال تحرير عريضه كه جمعه 23 شهر ذي قعدة الحرام است،
ص: 355
چون قاصدي، مقرب الخاقان سردار سلطان احمد خان به مشهد روانه مي‌نمودند، و بعضي عرايض و مطالب عرضه‌داشت كرده، اين بنده هم لازم دانست دو كلمه عرض حال خود نمايد.
عرض مي‌شود بعد از آنكه هشت هزار «1» [نقد پناباد] را در مشهد تحويل گرفتم، ماه شوال تمام شد. و نظر به فرمايش كه شمشير و خنجر و نشان، آدم مخصوص مي‌آورد به اين بنده برساند، چند روز منتظر شدم و نرسيد. چون زياده دير مي‌شد، لهذا غره شهر ذي قعده از مشهد با دويست [و] پنجاه نفر سوار حركت كرده از راه جام، لله الحمد و المنّه روز جمعه 16 وارد شهر هرات شدم. مقرب الخاقان سردار معظم اليه هفت روز بعد، از فراه آمده بودند [و] امر فراه را در كمال نظم و خوبي انتظام داده بودند و خود به هرات آمدند.
بعد از ورود بنده، چهار فقره مأموريت را ابلاغ نمودم. اوّل احوالپرسي و اميدواري زياد از التفات و مرحمت سركار اعليحضرت شهرياري روحنا فداه بود. زياده از آنكه رضاي خاطر سركار عالي بود بعمل آمد و ابلاغ شد.
ثاني رساندن هشت هزار «2» نقد پناباد بود كه با همه زحمات زياد، كه اگر بخواهم تفصيل عرض كنم چقدر زحمت اين وجه را كشيدم و چقدر مشهد ضرر و خرج صرّاف و غيره كردم تا پول صحيح شد، يك كتاب بايد عرض كنم و دردسر بدهم. اگر به سلامتي ان شاء الله شرفياب شوم عرض خواهم كرد. ان شاء الله تعالي با همه زحمت، لله الحمد و المنّه به‌خوبي در هرات تحويل گماشتگان سردار معظم نموديم.
فقره سيّم رسيدن به سان لشكر و جمعيت فراه بود. بعد از قرار، فرمايش ابلاغ شد ديگر عذر سان و ثبت از آمدن سردار به هرات خواسته بود.
فقره چهارم در باب شمشير و خنجر و نشان مرحمتي بود. همان تعليقه سركار بندگان عالي را به نظر سردار رساندم و از بابت زود رسيدن وجه نقد و سان لشكر فراه عذر خواستم كه بنده زود آمدم و آدمي در مشهد گذاشتم اين اسباب مرحمتي را بياورد عن‌قريب خواهد رسيد.
مطالب و عرايض زياد است. ان شاء الله بعدها مفصّل عرض خواهد شد. در باب حركات و سكنات و مراودات اين چاكر البته سردار عرض كرده و خواهد كرد اگر بخواهم خود عرض كنم خودنمايي خواهد شد. عرض همان است [كه] سابقا معروض
______________________________
(1). عدد به سياق نوشته شده و در سطور پائين به [نقد پناباد] اشاره رفته است.
(2). به سياق است.
ص: 356
شده. اميد به فضل خدا و مرحمت عالي دارم كه در اين سفر قسمي حركت كنم [كه] خلاف رأي مبارك اعليحضرت قدرقدرت شهرياري روحنا فداه و جناب جلالت‌مآب بندگان عالي نشود. ديگر تا بخت چه كند و دشمنان و معاندان به چه قسمي شهرت دهند. پناه مي‌برم به خدا از اشتباه‌كاري خلق. لطف خدا و مرحمت عالي باشد ان شاء الله اشتباه نخواهد شد، و خدمت بنده در اين سفر به هدر نخواهد رفت.
شهر هرات در كمال امنيت است و مقرب الخاقان سردار هم بجز خدمتگزاري خيالي ندارد. بعضي مطالب را در عريضه عرض كردن جايز ندانستم. ان شاء الله بعد از ورود مشهد و يا به طهران عرض خواهم كرد، ان شاء الله تعالي. از بابت بعضي مطالب گويا ميل سردار اين باشد بنده را زود روانه كند. ان شاء الله اميدوارم فيض حضور را زود درك كنم بياري خداوند. زياده عرضي ندارم.

- 338- نامه عباسقلي خان سيستاني تقاضاي مواجب و مستمرّي‌

اشاره

خداوندگارا فدوي كه درين سرحد هميشه مشغول خدمات ديواني است واجب و لازم است كه عرايض و مطالب خود را به سركار خداوندگاري عرض نمايد. از آن جمله سالهاي سال است كه مواجب و مستمري در حق آباء و اجداد فدوي مرحمت و التفات شده دايم مواجب خودمان را از تيول خود دريافت و صرف معيشت خود كرده به دعاي دوام دولت قاهره اشتغال داشته‌ايم. حالا كه ابوي فدوي تصدق قبله عالم شده است، استدعاي از مرحمت سركار خداوندگاري اين است [كه] مواجب قديمي ابوي مرحوم را در حق فدوي مرحمت فرمايند كه صرف معيشت خود كرده به دعاي دوام دولت قاهره و به ازدياد عمر و دولت خداوندگاري قيام و اقدام نمايد [و] به خدمات ديواني مشغول شود.
و عرض ثاني آنكه در حق چهل نفر سواره ابواب جمعي فدوي مواجب برقرار و مرحمت مي‌نمايند، الآن به‌قدر بيست نفر سواره زياد داريم كه مواجب ندارند. استدعا از مرحمت سركار عالي آن است مواجبي در حق باقي‌مانده سواره فدوي مرحمت فرمايند كه بلكه از مرحمت سركار عالي از بي‌اوضاعي خلاص [و] مصدر خدمتي بشوند.
عرض ديگر آنكه در هذه السنه مواجب ابوي را در دستور العمل ننوشته‌اند. حالا
ص: 357
ديوانيان از فدوي مطالبه مي‌كنند. هرگاه سركار خداوندگاري در اين باب التفاتي نفرموده باشند، فدوي به هيچ‌وجه از عهده آن نمي‌تواند برآيد. استدعا دارد قراري مقرّر فرمايند كه ديوانيان متعرّض فدوي نشده، بگذارند با فراغت مشغول خدمات ديواني باشد.
عرض ديگر آنكه ... سه‌ماهه اضافه بر ششماهه فدوي و غلامان مرحمت شده است محل ندارد. ديوانيان دستي مي‌دهند. استدعا از مرحمت خداوندگاري اين است كه در الند كه دو سه پارچه ده است، و قريه امير بك كه ملك فدوي است در عوض همين مواجب سه‌ماهه فدوي و غلامان تيول مرحمت فرمايند كه با فراغت، وجه مواجب خود را از محل مزبور دريافت كرده صرف خود كرده به ازدياد عمر و دولت خداوندگاري دعاگو شده و از عهده خدمات ديواني برآيد.

زير نامه:

مطالب عاليجاه عباسقلي خان سيستاني است.

- 339- نامه عليرضا: تقاضاي برقراري تيول و مواجب‌

نامه مهر و تاريخ ندارد. بين سطر اوّل و دوّم، بنابه رسم عريضه‌نگاري نوشته شده است. عليرضا. در نامه از ميرزا تقي خان امير كبير نام برده شده است.
هو تصدقت شوم از آنجا كه هميشه پيشه چاكر، اربابي و رعيتي بوده و استحضار كلي دارد، مستدعي شد كه دهي از خالصه مرحمت فرمايند كه از ممرّ زراعت لقمه‌ناني تحصيل شود. تعليقه مرحمت فرمودند كه وزير جائي را بدهند، لكن محلّي مشخّص نفرموده بودند، به اين جهت معوّق ماند. بعد را از روي دفترچه قريه بالابان مشخص شده كه جمع وسطي دارد آنهم جنس است. مستدعي است كه عوض نقدي كه مرحمت مي‌شود آنجا را به چاكر واگذار فرمايند كه چاره ضروريات «عيال‌باري» را مگر رعيّتي بكند. هرقدر زياد بر مقرّري باشد دستي تحويل تحويل‌دار مي‌كنم قبض مي‌گيرم.
مرحوم ميرزا تقي خان جيره مواجب چاكر را از جيره عيال موضوع نموده در
ص: 358
آذربايجان مواجب و سركردگي «1» سواره كرماني را با مياندواب دادند. بعد از عزل مرحومشان محمد رضا خان وزير مرحوم فتحعلي خان بيگلربيگي مراغه دو هزار تومان پيشكش به نوّاب حشمت الدوله و ميرزا حسن خان وزيرنظام «2» داد و از چاكر گرفت. از آن وقت مراجعت كرده‌ام به دار الخلافه و كلّ بر عيال شده‌ام. كرايه‌خانه هم ندارم. بندگان عالي از دو كار يكي را در حق چاكر مبذول فرمايند. يا از اجاره بالابان لقمه‌ناني به جهت چاكر منظور فرمايند يا مزرعه كريم‌آباد بيرون دروازه را از قراري كه به كربلائي خداداد نام اجاره داده‌اند به چاكر بدهند كه در آنجا مسكن كند و هرقدر از مال الاجاره زيادت عمل آوردم به همان قناعت مي‌كنم تا زماني كه ان شاء الله خدمتي به چاكر محول فرمايند.

- 340- نامه حاج علي راجع به حمل گندم به قم‌

اشاره

نامه مهر و تاريخ ندارد و پشت آن نوشته شده از نظر مبارك بگذرد. و ابلاغ امر ناصر الدين شاه، به خط ميرزا هاشم خان امين‌خلوت برادر فرخ خان است كه متن آن در انتهاي نامه درج شده. حاشيه نامه به خط فرخ خان است. در تاريخ تحرير نامه، عبد العلي خان اديب الملك پسر حاج علي خان مقدم مراغه‌اي حاكم قم بوده است.
هو العزيز
فدايت شوم امروز فرمايشات حضرت اقدس شهرياري روحنا و روح العالمين فداه، در باب حمل نمودن غلّه به قم فرمايش فرمودند. از سرافرازي و فرمايش اين خدمت شكرانه زياد بجا آورده همه اوقات طالب و مترصد خدمتگزاري بوده كه خدمتي و فرمايشي به اين چاكر جان‌نثار شود كه باعث افتخار و مباهات آيد. جان و مال اين بنده درگاه متعلق به پادشاه جمجاه دين‌پناه است. از تصدق جقّه مبارك قبله عالم روحنا فداه، هم جنس غلّه حاضر است و هم شتر و قاطر مال خود كمترين حاضر به جهت حمل‌ونقل. خداوند عالم از تصدّق جقه مبارك نعمت همه چيز مرحمت فرموده
______________________________
(1). اصل: سركرده‌گي
(2). ميرزا حسن خان وزيرنظام (درگذشته 1275 يا 1276 ه. ق) برادر ميرزا تقي خان امير كبير: «در 1259 كه امير مأمور ارزنة الروم شد، او را نايب وزيرنظام آذربايجان گردانيد و پس از صدارت مقام مزبور را به او داد.» (براي اطلاع بيشتر رجوع شود به تعليقات مرحوم محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار، چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 611/ 2).
ص: 359
و در راه دين و دولت غلّه به همه جهت در خدمتگزاري خود حاضر است.
اكنون عرض مي‌شود كه غلّه در دار الخلافه موجود و به‌قدر دويست خروار هم جو در منزل «حوض سلطان» حاضر و موجود است، جهت صرف مترددين انبار نموده است؛ ولي فردا صبح قبل از حركت موكب همايوني اين فقره را به خاكپاي مبارك عرض نمائيد، اگر فرمايشي مي‌شود دويست خروار جو را از حوض، مال فرستاده حمل به قم نمايد، و اگر اين عرض را قبول نفرمايند و فرمايش بشود كه غلّه از دار الخلافه حمل شود، باز هم مال حاضر است. بعد از فرمايش اطاعت نموده غله از دار الخلافه حمل به قم خواهد نمود. ولي جسارت نموده در اين باب عرض مي‌شود كه حمل نمودن غله از دار الخلافه به قم احتمال مي‌رود كه در اينجا في الجمله در قيمت غلّه ترقي «1» حاصل شود. «2» اگر به نظر اولياي دولت عليه در اين خصوص نقصي از جهت دار الخلافه وارد نيايد، هر فرمايشي بشود در خدمتگزاري حاضر است.
در خصوص قيمت غله هم فرمايش فرمودند كه سركار اديب الملك «3» عرض نموده است كه قيمت غلّه را چهار تومان پنجهزار دينار در طهران عرض نموده‌ام. چنين عرض نكرده‌ام. هرچه غلّه به قم حمل بشود، به هر مظنّه كه در قم مي‌فروشند، به همان مظنّه خواهد فروخت. عمده خدمتگزاري اين جان‌نثار است و امتثال فرمايش اولياي دولت عليه است.
و اينكه عرض نموده است در حوض [سلطان] دويست خروار جو حاضر است، اگر فرمايشي بشود جو را از حوض حمل نمايد، منظور اين است كه از حوض اگر حمل شود از دار الخلافه صدايي بلند نخواهد شد. بعلاوه در قم جو و گندم از مصرف ...
تفاوت نخواهد نمود. الامر لمن له الامر.

حاشيه به خط فرخ خان:

چون مقرر شده بود در باب فرستادن غلّه به قم با حاجي علي گفتگو نمايد. بعد از
______________________________
(1). در اصل: طرقي (سهو القلم كاتب)
(2). در اصل: مي‌شود
(3). اديب الملك، عبد العلي خان پسر حاجي علي خان مقدم مراغه‌اي در سال 1284 ه. ق حاكم قم شد. در 1287 حكومت قم و ساوه به فرزند وي داده شد و در سال 1293 ه. ق مجددا به حكومت قم و ساوه منصوب شد (چهل سال تاريخ ايران، در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، 486/ 2). بنابراين توضيح حدودا تاريخ تحرير نامه مشخص مي‌شود. در كتاب دافع الغرور تأليف عبد العلي اديب الملك (روزنامه سفر آذربايجان)، چاپ بهمن 1349، به كوشش استاد ايرج افشار، شرح‌حال جامع و محققانه‌اي درباره اديب الملك از مرحوم محبوبي اردكاني چاپ شده است.
ص: 360
ابلاغ فرمايشات ملوكانه از اين قرار جواب داد. به او سپردم بنويسيد كه از نظر مبارك بگذرد. مشار اليه حاضر است براي خدمتي كه از او برآيد. و السلام.

پشت نامه ابلاغ امر شاه به خط ميرزا هاشم خان امين‌خلوت:

از نظر مبارك بگذرد. [دستور شاه] دويست خروار جو را از حوض سلطان، خود حاجي علي حمل كند به قم و يكصد خروار هم گندم در طهران بفروشد به اديب الملك كافي است. زياده از اين لازم نيست.

- 341- مأموريت تبريز و بي‌مهري سردار كل «1» به نصر الله‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك به مهر الواثق باللّه عبده نصر الله.
تاريخ تحرير نامه بايد بين سالهاي 1287- 1269 ه. ق باشد.
خداوندگارا اين دفعه، ديگر خبط نمي‌كنم كه مقصّر شوم، بجز آن درگاه كسي را نمي‌شناسم و پاي رفت‌وآمد به جايي ندارم. در اول كار است، لازم است كه عرض نمايم. مردمان بي‌كار و پرطمع زياد هستند كه همين‌قدر تغييري در امورات بهم رسيد، دست‌وپاي مي‌كنند. اين كار كه با جنابعالي قرار گرفت بر بنده لازم است كه طوري خدمت بكنم كه مايه روسفيدي جنابعالي در خاكپاي همايون باشد.
اين مطلب هم بر جنابعالي واضح است كه همه قسم خدمت كه از بنده برمي‌آيد از هيچ‌كسي برنمي‌آيد. هرگاه جنابعالي به حرفهاي غرض‌آميز مردم گوش ندهيد و درصدد «2» خرابي فدوي برنيائيد، فدوي حاضر است كه عمل امسال را تا سه ماه قبل مانده تمام نمايد. ان شاء الله و بعد [كه] شرفيابي حضور جنابعالي را حاصل نمايد، اظهار خدمتي بكند كه تا به امروز كسي نكرده باشد و مايه روسفيدي كلي در خدمات جنابعالي
______________________________
(1). عزيز خان مكري سردار كل كه در سال 1269 قمري علي‌رغم ميل ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه با يك تشريفات خاصي به لقب سردار كل ملقّب گرديد، بارها مسؤوليت‌هاي مختلفي در آذربايجان به وي محوّل شد و آخرين مسؤوليت او پس از مؤيد الدوله، در سال 1287 پيشكاري ايالت آذربايجان بوده است. سردار كل در 20 شوال 1287 ه. ق در شهر تبريز به سن قريب به هشتاد درگذشت و در امام‌زاده حمزه تبريز مدفون گرديد. (ر. ك: شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 326). عزيز خان مكري، داماد ميرزا تقي خان امير كبير بود (ر. ك: چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 457/ 2).
(2). رسم الخط: سدد
ص: 361
در خاكپاي مبارك بشود.
جناب جلالت‌مآب خداوندگاري سردار كل را باطنا با بنده بي‌لطف كردند، و حال آنكه از بنده جز خدمت كاري نشده و به اميدواري جناب معظم اليه به تبريز آمدم. از توقف بنده متوحّش شدند، و جناب خداوندگاري را با بنده بي‌لطف كردند. اطلاع جنابعالي را لازم دانستم؛ جسارت شد.

- 342- نامه سليمان خان افشار راجع به ارسال برات تجارتي و تجسّس اسب در تبريز

پشت نامه به مهر عبده الراجي سليمان «1»
فدايت شوم با همه گرفتاريها كه عرض شده چون زياد شرمساري تنخواه مقروضي از سركار باقي مانده بود مبلغ دويست و پنجاه تومان برات تجارتي گرفته به صحابت آقا حسين ارسال خدمت تمام سعادت داشت.
در باب اسب فرمايشي در قراجه داغ كه بهم نرسانيد، الان در تبريز در تجسّس است، اگر اينجا بهم رسانيد فبها و الّا يكي از اسبهاي خود را كه بفهمد قابل است و سواري بندگانعالي را خواهد داد، بعد از عيد ان شاء الله روانه خدمت باسعادت خواهد داشت. زياده چه زحمت [دهد] باقي و السلام.

- 343- عريضه محمد حسين خان هزاره و جواب ناصر الدين شاه درباره ايل هزاره‌

اشاره

عنوان: مطالب عاليجاه محمد حسين خان هزاره و در حاشيه دو طرف نامه، ناصر الدين شاه درباره هريك از تقاضاهاي وي و خوانين و اهالي هزاره به خط خود دستوراتي داده است كه در پايان اين عريضه مي‌آيد.
______________________________
(1). مرحوم محبوبي احتمال داده‌اند شايد منظور سليمان خان افشار باشد. بنابه نوشته مرحوم بامداد در شرح‌حال رجال ايران، 116/ 2، سليمان خان افشار قاسملو (درگذشته سال 1309 در تهران) ملقّب به صاحب‌اختيار، رئيس ايل افشار و داماد فتحعلي شاه قاجار بود.
ص: 362
مقصود كلّي عاليجاه كريم داد خان بيگلربيگي هزاره، جان‌نثاري در راه دولت پادشاه جمجاه دين‌پناه است. اميد او همين است و بجز جان‌نثاري اميدي ندارد. عرض و مطالبي كه لازم است به عرض امناي دولت عليه برسد از اين قرار است.
اولا نشانه صداقت و چاكري اين خانه‌زاد آن است كه اولاد بيگلربيگي منحصر به يك پسر است. و آن طفل با مادرش الآن در مشهد مقدّس است و خود اين جان‌نثار در ركاب همايون است. و احمد پسرعموي اين جان‌نثاران با پانصد خانوار هزاره به جام آمده است. و علاوه از اين پانصد خانواري كه براي جان‌نثاري اين دولت جاويدمدّت به جام آمده است، ان شاء الله تعالي بعد از مرخصي و مراجعت خود اين جان‌نثار، پانصد خانوار زنده خوب وارد تربت‌جام و باخرز خواهد شد. و بقدر سرجوي- چه اين پانصد خانوار كه در جام باخرز و چه آن پانصد خانواري كه با بيگلربيگي خواهند بود- ان شاء الله خلاف از آنها صادر نخواهد شد. و در مقام ضرورت كه حكم ديوان صادر بشود- چه سواره آن خانوار هرات و چه سواره اين سرحد- در هرجا مقرّر بشود در مقام ضرورت حاضر خواهند شد.
و اينكه به هزار خانوار حالا در سرحد جام و باخرز اكتفا مي‌شود از براي اين است كه اين ولايت جام و باخرز بالمرّه خراب است. و يار محمد خان، اين هزاره را بي‌بضاعت كرده است. خود ايل آن بضاعت و استطاعت را ندارند كه تازه از نو بجهت خودشان تدارك فراهم بياورند. و اگر استدعاي مخارج آن را از اولياي دولت نمايد، مشكل است. ان شاء الله تعالي همين‌قدر كه اين خانوار در جام و باخرز مسكن نمودند و التفات ديدند، همه ايل در آنجا مسكن خواهند نمود. استدعائي كه براي اين هزار خانوار، اين كمترين جان‌نثار دارد از اين قرار است.
اولا به‌قدر كفايت و ضرورت، ريش‌سفيدان و معتبرين اين خانوار به مشهد مقدس خواهند آمد. حكمي به عهده نواب حسام السلطنه صادر بشود كه پس از گروي حضرات در مشهد مقدس، قراري بشود كه گذران اينها به آسودگي در آنجا بشود.
دويم اين است كه بر اولياي دولت واضح است كه با مخارج كلّي كه در اين دولت براي نوكر خراساني در آن سرحدات فرموده‌اند، باوجود اين، بطوري كه بايد انتظار پيدا كند، نكرده است. بلكه همه‌روزه به عرض اولياي دولت رسيده است كه فلان قافله غارت شده و فلان زوّار را زده‌اند. و بر اولياي دولت باز واضح است كه خدمت ايل هزاره هميشه نوكري بوده است، نه رعيتي.
اين خانه‌زاد متعهّد مي‌شود كه از اين هزار خانوار كه به جام و باخرز آمده‌اند نوكر
ص: 363
به ديوان بدهند، و ديوان بقدر كفايت مواجب مرحمت بفرمايند. و اگر از سرحد جام و باخرز و تربت و طبس و خاب و قاين يك نفر آدم يا يك بزغاله ببرند، كمترين از عهده برآيد. اگر در باب ايل هزاره بايد خدمت نوكري بفرمايند. «1» زيرا كه هرگز بضاعت اينكه بي‌اعانت دولتي بتوانند حفظ خود را نمايند نخواهند داشت تا به حفظ جاهاي ديگر برسد. به نوكر خراساني كمال مرحمت و التفات را فرموده‌اند و خدمت آنها بر اولياي دولت عليه معلوم شد. ان شاء الله التفات و مرحمت در حق اين ايل هزاره بفرمايند، خدمت و جان‌نثاري اينها را ملاحظه بفرمايند.
تخمينا به‌قدر هزار خانوار باخرزي كوچانيده بوديم كه در ميانه ايل هزاره بود و تا چند سال هم كه يار محمد خان ايل هزاره را برهم زد در ميان هزاره بودند، و او آورده در اطراف هرات سكنا داده، به اين مفتي «2» هرات حكم بشود كه اين خانوار اصلي قديمي هم حال آمده در جام و باخرز در مسكن اصلي خود مسكن سازند. چونكه محل اطمينان ايل هزاره جام خواهد بود. و اغلب آنها مشغول تاخت‌وتاز و قراول سرحدات خواهند بود. اطمينان كلي بجهت عيالشان لازم است. لهذا استدعا مي‌كنيم از براي حفظ قلعه محمودآباد مقرر بفرمايند كه صد نفر شمخال‌چي خوب و دو عرّاده توپ با اسب و اسباب هميشه در آن سرحد آماده باشند كه كمترينان در هرجا كه باشيم از عيال خود آسوده باشيم.
پاره [اي] از رعيت جام و باخرز، به جهت بي‌نظمي آنجا، به پاره [اي از] ولايات خراسان متفرق شده‌اند. حالا كه از بخت بلند پادشاهي اسباب آبادي در آنجا فراهم آمده به والي خراسان مقرّر بفرمايند كه آن اشخاص فراري، از جايهاي خود، بجهت آبادي آنجا جمع شوند.
چون عاليجاه كريم داد خان بيگلربيگي هزاره همه اوقاتش مصروف خدمت ديوان است و هر مرحمتي نسبت به او بشود مايه اميدواري اين هزاره، بلكه ساير خوانين ايماقات و ميمنه و آن سرحدات است، لهذا استدعا مي‌رود كه خلعت و شمشيري از براي او مرحمت بفرمايند، و حضراتي كه بتوسّط خانه‌زاد عريضه به خاكپاي همايون انفاد داشته‌اند از اين قرار است: حكومت محال والي ميمنه: نصير خان جمشيدي، حسن خان پس‌كوهي، ابراهيم خان تميني و ابراهيم خان فيروزكوهي، پنج نفر فرستندگان آنها كه حامل عريضه داشت بودند. اگر جواب عريضه آنها با خلعت بجهت آنها مرحمت شود
______________________________
(1). عبارت در اصل چنين است.
(2). چنين خوانده مي‌شود.
ص: 364
كمال اميدواري بجهت بيگلربيگي خواهد بود و مايه اين خواهد شد كه بيگلربيگي خانواري از آنها به مشهد مقدس بياورد كه نشانه خدمتگزاري و چاكري به اين دولت باشد.
ديگر ششصد تومان مواجب بيگلربيگي در مشهد بود حسام الدوله «1» به خرج ديوان آورده است و به بيگلربيگي نرسيده است. مقرّر بفرمايند مواجبي كه به خرج ديوان آمده است حسام السلطنه حكما در وجه بيگلربيگي كارسازي نمايد.
در باب خود عاليجاه محمد حسين خان و همراهان، استدعاي منصب با مواجب كه اولياي دولت لايق بدانند به جهت سرافرازي خود دارند. اگر همه همراهان عاليجاه محمد حسين خان را درخور هريك، القابي كه دولت لايق بدانند خواهند فرمود ولي چند نفر از كدخدايان معتبر هزاره است كه حالا در ركاب همايون هستند و از جمله كساني مي‌باشند كه اهل و عيالشان به جام و باخرز آمده‌اند، «2» استدعاي منصب و مواجب دارند كه در سرحد جام و باخرز به سرافرازي و اميدواري مشغول خدمت شوند و اسامي ايشان از اين قرار است.
عاليجاه محمد حسين، علاوه از استدعاي منصب و مواجب، استدعاي شمشير و خلعت دارد.
كدخدايان معتبر هزاره كه استدعاي منصب و مواجب دارند: رضا بهادر- ارباب خالق- علي بهادر- حسين بك- عظيم بيك.

حاشيه عريضه به خط ناصر الدين شاه «3»:

فرمان به شاهزاده كه ماليات باخرز كه دو هزار تومان است از بابت مواجب سواره هزاره بدهند.
حسب الاستدعاي بيگلربيگي، شاهزاده نوشته است كه پانصد سوار مي‌دهم كه از هرات تا مشهد را حفظ كنند و در عوض جيره و عليق به سوار داده شود. اين موجب مي‌شود به اينطور كه دو هزار تومان باخرز محسوب مي‌شود، ما بقي دستي مرحمت مي‌شود. التزام راه را هم بايد بدهند.
حكمي به عهده شاهزاده صادر شود كه گروي هزاره، هرقدر خانوار كه به ارض
______________________________
(1). احتمالا اشتباه كاتب و منظور حسام السلطنه است.
(2). در اصل: است
(3). اكثر اعداد به سياق است و به لطف دوست فاضل ارجمندم عماد الدين شيخ الحكمائي خوانده شد.
ص: 365
اقدس آمدند مأذونند كه موافق شأن و لياقت هريك، جيره و مواجب بدهند و صورت به دار الخلافه فرستاده تا حكم مرحمت شود.
در باب اعانت خانواري كه ساكن جام و باخرز مي‌شوند، هرقدر شاهزاده مصلحت بدانند، جنس به آنها بدهند به جهت بذر دويست خروار.
شرحي در باب ساخلو و كار جام به شاهزاده نوشته شده و باز مي‌شود در صورتيكه ايل شما در باخرز نگنجد محمودآباد را بدهند.
بعد از اتمام خانوار، لقب خوبي به بيگلربيگي مرحمت مي‌شود. به شاهزاده هم نوشته شد.
در باب توجّه هرات و خراسان، حكم به عهده شاهزاده صادر مي‌شود.
مواجب كريم داد خان را كه سابق داشت بجهت خرج عيال ساكن مشهدش حكم مرحمت مي‌شود.
در باب رسيدن مواجب گذشته بيگلربيگي، حكم مرحمت مي‌شود كه شاهزاده برسانند.
منصب قولر آقاسي‌گري سواره هزاره با دويست و پنجاه تومان مواجب و پنجاه خروار جنس.
در باب تركمانها موافق استدعاي بيگلربيگي تقصيرات گذشته آنها را عفو مي‌نمائيم، در حالتي كه بيگلربيگي ما را مطمئن كند كه بعد از اين خدمتگزار باشند و الّا سياست خواهند شد.
در باب امتداد راه و چاپيدن بلوچ، به نواب حسام السلطنه حكم مي‌شود.
پس از جابجا شدن اين هزاره به باخر [ز] نواب شاهزاده صورت [بدهند].
در صورتي كه اين پنج نفر، اسب پيشكش، اسب فرستاده باشند، نفري يك جبّه ترمه با فرمان مرحمت مي‌شود و الّا همان فرمان است.
خود محمد حسين خان نقد: دويست تومان، جنس: صد تومان
نقد به خود همراهانش: پانصد- چهارصد تومان، جنس كاشان پانصد تومان- دويست تومان
كريم داد خان بيگلربيگي: جبّه ترمه، شمشير طلاي گل مرصع
محمد حسين خان: جبّه ترمه، شمشير اسباب طلا
پنج نفر فرستاده خوانين: قبازري صد ثوب. شال كرماني صد طاقه. نقد صد تومان
پسر محمد حسين خان: شاه مرحمت كند شمشير. صدراعظم مرحمت كند تفنگ
ص: 366
دو لوله- صدراعظم به خود محمد حسين خان: شال ترمه.
پنج نفر كدخدايان جام‌نشين. شال كرماني صد طاقه. قبا زري صد ثوب- علاوه صد تومان مرحمت مي‌كند.
محمد حسين و پسرش: صد و پنجاه تومان. جنس صد خروار
در باب مستمري باخرزي شاهزاده بدهد. استدعاي لقبي هم دارد.
تيمور قلي بك: شال كرماني. قبا زري
اسب عربي شاه مرحمت مي‌كند.

- 344- عرض و استدعاي جان‌نثار غفور زرزا تقاضاي توجّه و صدور حكم سرحدداري‌

قربانت شوم ميرزا صادق قايم‌مقام «1» يكهزار و پانصد تومان در عوض باقي ماليات سنوات سابق اشنويه كلا از كمترين گرفت كه فرج الله نام پسر شما از جان محمد خان حاكم اروميه قبول كرده است. كمترين عرض كردم جان محمد خان هم كاغذ به خط و مهر خودش [به] پسر كمترين داده است حاضر است. هفت سال شما را حاكم كردم در هفت سال از عهده اين باقي بيائيد. مدت پنج ماه ضابط بود، مبلغ پانصد تومان از لطيف خان پيشكش گرفته پسر كمترين [را] معزول كرده. گفتم موافق پنج ماه هرچه حصّه مي‌گيرد مي‌دهم. گوش نداده كمترين را به دست محمد علي بك سرهنگ توپخانه مباركه داده، چهل روز دوستاق «2» كرده آنچه رسوائي بود به سر كمترين آورد. دويست [و] پنجاه تومان نقد و چهار رأس قاطر رشوه دادم از حفظ آبرو كه كمترين را چوب‌كاري نكند و مبلغ يكهزار و پانصد تومان قرض كرده دادم.
و علاوه فرج بك نايب توپخانه مباركه با لطيف خان از قرار سياهي در اشنويه از عيال و دهات و منسوبان كمترين يكهزار و چهارصد تومان گرفتند.
و ثاني عسكر خان افشار سرتيپ فرج الله پسر كمترين را در مدّت چهار ماه در
______________________________
(1). ميرزا صادق يا ميرزا محمد صادق نوري مستوفي ملقّب به قائم‌مقام و بعد ملقّب به امين الدوله، پسر ميرزا هدايت الله مستوفي و عموزاده و رقيب سرسخت ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه (شرح حال رجال ايران، مهدي بامداد، ج 2، ص 171- 168).
(2). دوستاق (تركي)- زندان
ص: 367
اروميه زنجير كرده چند روز يكبار به چوب مي‌بست و قدر چهار تومان از هول «1» جانش رشوه به عسكر خان و ... داد.
تصدقت شوم در ميان اهل عالم رسوايي حاصل شد و سه هزار تومان مقروض گشتم و چيزي نداشتم به طلبكار بدهم. لابدّ و لاعلاج دست عيال گرفته به طرف عثمانلو فرار كردم.
عرض ثاني: جان‌نثار هشت نفر پسر و چهارده نواده سوار دارم و خاقان مرحوم جنت‌مكان پانصد و پنجاه تومان و هفتاد خروار جنس [به] كمترين به صبغه مواجب مرحمت فرموده بودند و سيصد [و] پنجاه تومان به اسم فرج الله پسر جان‌نثار بود، او را ثلث كرده‌اند. استدعا دارم كه ساليانه مرحمت فرمايند كه گذران شود.
عرض ثالث: وهاب غلام‌زاده در اسلامبول است. پنج ماه ضابط اشنويه بود.
عسكر خان افشار به صواب‌ديد قايم‌مقام و ميرزا محمد خان دبير، مرحوم لطيف خان را ضابط كردند [و] با يك فوج سرباز به اشنويه فرستادند. وهاب را تاخت‌وتاز كرده آدمهايش را لخت كرده و خودش [را] گرفته، چهار ماه در خدمت نواب اكبر ميرزا و مصطفي خان وزير اروميه دوستاق بودند. وقت آمدن كمترين هرچه سعي كردم از اسلامبول نيامد و جناب مقرّب الخاقان امين الدوله اطلاع دارند. عرض مي‌كرد كه روي آمدن به مملكت ايران ندارم. استدعا دارم كه منصبي در حق او مرحمت شود كه در ركاب همايون هميشه جان‌نثاري كرده مشغول خدمت شود.
عرض رابع: حاجي محمد حسن، برادر صمد خان و كمترين است. مدّت هشت سال پيش از اين، نواب، محمد رحيم ميرزا او را به استناد اينكه مال و دولت پاشاي رواندوز در خانه شما است به من بده [و] بهتان و دروغ بود، مدّت دو ماه در اروميه زنجير كرده‌اند. هرچه داشت از دستش گرفتند. از همان مدت كه هشت سال است با چهل و پنجاه خانوار در محال روانداز خاك عثمانلو ساكن است و از دولت عثمانلو مبلغ سيصد و شصت تومان به آنها مي‌دهند. استدعا دارم يك مواجب در حق حاجي محمد حسن مرحمت فرمايند تا خانوار را برداشته بيايند، يا خود جان‌نثار بياورد.
عرض خامس: جان‌نثار هميشه خدمت به دولت عليه كرده و روسفيد بوده‌ام. در اين چند سال به جهت ظلم و تعدّي كه در حق اين جان‌نثار شده است، از اقران و هم‌ركاب خود بسيار خجالت مي‌كشم. استدعا دارم [همان‌طور كه] موافق فرمان قضا
______________________________
(1). در متن نامه: حول
ص: 368
جريان در عهد خاقان مرحوم مغفور جنّت‌مكان وزارت اروميه با كمترين بود و حكم سرحدداري را هم به كمترين مرحمت و التفات [فرمايند] «1» كه خانه خود را به اروميه آورده التزام به امناي دولت قاهره مي‌سپارم كه هرساله دو هزار خانوار از اهل عثمانلو آورده و [در] سرحدات كردستانات ساكن كرده و هر سال صورت اسم‌به‌اسم خانوار [را] از حكّام سرحدات گرفته به نظر امناي دولت قاهره برسانم. و اگر احيانا يكسال از دو هزار خانوار كمتر شود اين جان‌نثار را معزول فرموده مورد تنبيه و سياست پادشاه جمجاه روحنا فداه شوم. و اگر زياده از دو هزار خانوار بياورم مورد التفات و مرحمت شوم و قرار اين باشد كه حكّام سرحدّات نسبت به ايشان ظلم و تعدّي ننمايند. سال اوّل كرايه خانه بگيرند و سال دوّم به قرار معمول ماليات عثمانلو با ايشان رفتار نمايند. امر العالي مطاع.

- 345- نامه يحيي درباره ماليات دهات مراغه و دفاع از عملكرد غفور خان «2»

پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع «عبده يحيي»
هو مطاع مكرّم چون سركار خداوندگاري صدراعظم دام اقباله فرموده بودند كه بعضي دهات مراغه كه تفاوت عمل دارند، بنده مميّزي كند تا قراري از براي اخراجات بنا بگذارم، عاليجاه غفور خان را در مراغه نايب كرده‌اند آنچه لازمه دقّت است كرده است و صورت عملكرد را در چند فرد نوشته و خودش تعهّد كرده است كه ديناري علاوه برقرارداد ديوان اعلي كه معمول ولايت [است] از رعيت گرفته نشود.
______________________________
(1). اصل: شود
(2). ظاهرا مراد «غفور خان زرزا» است كه دولت ايران همواره با او مسئله داشت و هرگاه مرتكب خلافي مي‌شد به خاك عثماني فرار مي‌كرد و آن دولت از او حمايت مي‌كرد (ر. ك: مخزن الوقايع چاپ دانشگاه تهران، 1344، ص 111). ايل زرزا از ايلات كرد است كه در حوالي درياچه اروميه سكونت داشت و زرزان هم خوانده مي‌شد. بنابه نوشته تاريخ مردوخ، ص 94، اين ايل، غير از ايل زرزار است كه در حوالي ملاذگرد و كوه بنجرين ساكن هستند. در ص 111 مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران مي‌خوانيم:
«غفور خان زرزا ... پنج شش هزار تومان اصل مال ديوان را برداشته به خاك عثماني گذشته است در اربيل و موصل با كمال اعزاز او را استقبال كرده‌اند؛ بطوري كه به سفرا آنطور احترام نمي‌شود».
ص: 369
از قرار افرادي «1» كه نوشته نه هزار تومان چيزي بالا و چهار خروار چيزي بالا كه لوطي‌خور بوده است، هرچند عاليجاه غفور خان آدم بي‌عقل نيست كه نفهميده بنويسد، امّا باز خود بنده از روي دقّت مميّزي مي‌كنم. فرضا چهار هزار غلّه نباشد، نه هزار تومان نقد كه هست، مطاع مكرّم عرض مي‌كردم كه غفور خان نوكر كارآمد است. اين قبيل خدمت از غفور خان ساخته مي‌شود. به خدا شب [و] روز خودش و پسرش مشغول خدمات ديواني هستند و آرام ندارند. اسناد تاريخي خاندان غفاري ج‌2 369 - 345 - نامه يحيي درباره ماليات دهات مراغه و دفاع از عملكرد غفور خان ..... ص : 368
اع مكرّم، از قول بنده خدمت خداوندگاري عرض بكن، به سر مبارك ايشان قسم، بنده در بند حكومت مراغه و غير مراغه نيستم، بلكه در بند خدمت ديوان هستم.
به خدا اكثر ولايت آذربايجان كه تخفيف مي‌گيرند اين حالت را دارند، امّا كسي كه با صداقت خدمت به پادشاه بكند، نيست، صاحب‌اختيار مي‌باشند.
مطاع مكرّم، اگر رأي سركار خداوندگاري قرار بگيرد اين نه هزار تومان گرفته و پا برجا بشود چون اين وجه از شكم لوطي‌ها درخواهد آمد بايد بسيار تقويت به كمترين بفرمائيد كه تا عمل از پيش برود، واجب بود عرض شد. زياده چه عرض شود.

- 346- نامه اميرگونه خان قوچاني تقاضاي حكومت يا درجه سرهنگي يا سركردگي سوار

پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع «عبده اميرگونه»
فداي حضورت بعد از ظهور مرحمت، آنچه به خطّ شريف مرقوم فرمايند بلي فورا پيشكش پيدا كرده مي‌دهم. فدايت شوم. جوين هست اسفراين و بام هست، ترشيز و غيره هست. يكي را ان شاء الله درست فرمايند و آنچه پيشكش بفرمايند بندگي مي‌كنم. جوين را التفات فرمايند پانصد تومان پيشكش مي‌دهم و التزام هم مي‌دهم كه از راه دار الخلافه ... برود اسب بدهم. ديگر حكومت مرحمت نشود، سرهنگي فوج نيشابور مرحمت شود و يا از قرا [ر] ي از اينها هم گذشته، سركردگي دويست سيصد سواري مرحمت شود. سواره موزدراني و غيره جمعا سيصد بشود. به هر طريق باشد بيكاره نباشم. در خراسان جان‌فشاني كردن از دستم بر [مي] آيد. اگر اين ايلخاني با بنده
______________________________
(1). جمع فرد حساب
ص: 370
بد است، آن ايلخاني هم با حيدر قلي خان بد بود. به چه نحو حاكم قره‌داغ و مشكين شد.
قائم‌مقام همّتي ... كرد و به سركار جعفر قلي خان هم ضرري نرسيد. و حال سركار هم جهت فدوي خود همّتي فرمايند، ان شاء الله سرافراز كنند و باقيات صالحاتي بعد از عمر طبيعي بماند، به دستگاه سام خان ايلخاني چه ضرر دارد. باري همّت كردن و غائبانه التفات فرمودن از سركار و تفضّل و تأييد از خداوند عالم و از مرتضي علي عليه السلام.
فدايت شوم سركار شما را به روح مطهّر مرتضي [علي] عليه [السلام] قسم مي‌دهم كه زحمت را بر خود قرار بدهيد و كار بنده را درست فرمائيد. ان شاء الله آخر بنده را در بندگي امتحاني فرمايند. به حق خدا زياده تشنه هستم جهت خدمت. ديگر اين را هم عرض بكنم كه سركار اطلاع داشته باشند، بحق ذات پاك خداوند عالم قسم است كه در اين مدّت كه از طهران مرخص شده‌ام، نهايت عرض‌هاي كوچكي كرده‌ام به خدمت ايلخاني، فايده نبخشيده. خلاصه محال و ممتنع است با بنده خوب بشود. اين عرض را كردم كه نفرمايند كه چرا با او نمي‌سازد و بساز. اين از نشدني‌هاست. ديگر عرضي ندارم. ان شاء الله اميدوارم كه تعليقه مبارك را زيارت كنم.
فداي وجودت از اين عرض‌ها ان شاء الله هريك بشود و هرقدر پيشكش فرمايند صاحب‌اختيارند، مي‌دهم. «صلاح ما همه آن است كان تو راست صلاح» و السلام.
فدايت شوم ان شاء الله زودتر التفات را به ظهور برسانند كه عيال بي‌پرستار را به محلي آورده ان شاء الله آسودگي بهم برسد، و به خدمتگزاري مشغول باشم ان شاء الله. ديگرچه عرض كنم از اينها زياده ان شاء الله سرافراز شوم. ديگر بي‌ادبي شد، امركم مطاع، و السلام.

- 347- نامه يكي از شاهزادگان از مازندران هيچ نظمي در ولايات نيست تا افتضاح زيادتر ازين نشده است، بنده را احضار بفرمائيد!

مقرب الخاقانا شما در هر باب و هرطور وكيل و مختاريد و هرچه قرار بفرمائيد مرا حرفي در ميان نيست. به ارواح وليعهد مغفور طاب‌ثراه قسمت كه حكومت مازندران به اين اوضاع براي بنده نباشد. [براي] هركس باشد، هيچ مصرفي بجز بدنامي و خرابي ثمر ديگر ندارد. حكومت و ضابطي يك محال خرابه بسيار بهتر از اينجا است، زيرا كه
ص: 371
هيچ نظمي در ولايات نيست و مرا هم در امر معامله و حكومت مدخليتي نيست، شما مطلع باشيد. بنده نمي‌توانم به اين صراحت عرض كنم، حقيقت را به شما نوشتم، به جناب بندگانعالي ... عرض نمائيد.
اگر به اين نحو باشد بهتر اين است كه تا افتضاح زيادتر ازين نشده است، بنده را احضار بفرمائيد. به اين صورت ماندن اينجا مصرفي ندارد. اگر بايد گذران و قوت لا يموت از قرض بگذرد، در طهران بهتر مي‌شود از يهود و مسلمان قرض كرد و اگر بايد خانه نشست، همچنانكه اينجا نشسته‌ام، باز طهران آسوده‌تر از همه‌جاست، و السلام.

- 348- نامه يكي از خوانين افغاني «1» گله و شكايت از تعلّل در پرداخت مقرّري‌

به شاهنشاه عرض كنيد كه اين تعويق موجب نااميدي است
هو مخدوم معظم مهربانا بعد از اطلاع [از] سلامتي آن مهربان، معروض اينكه ديروز هادي خان فرمايشات جناب شما را آورد كه عباس‌آباد به جهت سكونت شما مقرّر شده، خالي كرديم. ان شاء الله فردا و يا پس‌فردا خواهم رفت. باقي در خصوص اخراجات كه در ماه ربيع الاول هفتصد و پنجاه تومان مقرّر شده بود گرفتم و باقي ماهانه، از قرار هزار تومان مقرّر بود. الحال دوبار ماه گذشته، هشتصد تومان، به سرگرداني بسيار رسيده و دوصد تومان ديگران را در تعويق انداخته و از بيست و پنجم ماه گذشته تا حال كه ده يازده يوم مي‌شود آنهم نرسيده، سبب آن را نمي‌دانم. بايد مرحمت فرموده خدمت اعليحضرت شاهنشاه قدرقدرت عرض كنيد كه اين تعويق، موجب نااميدي و تفرقه اين جانب است. چون عرايض و كارهاي بنده تعلّق به آن جناب دارد لازم [است] كه مرحمت فرموده، امورات بنده را به وجه خوب، به طريقه غمخواري انجام كنيد كه ما را به اين مرحله محتاج نكنيد كه خدمت قبله عالم عرض نمايم. و هرگاه به همين سرگرداني
______________________________
(1). به احتمال قوي نامه مربوط به قبل از وقايع هرات و حكومت سلطان احمد خان در هرات است كه تا سال 1279 از طرف ناصر الدين شاه در آنجا حكومت مي‌كرد و دولت ايران ناگزير بود به‌نحوي شاهزادگان و خوانين افغاني را راضي نگاه دارد.
ص: 372
و كم و كسر باشد، آن مخدوم را معلوم باشد كه نخواهم گرفت. هرچه احوال باشد مرحمت فرموده اطلاع فرمائيد كه خاطرجمع باشم، و السلام. جوابش را تا امروز، و يا فردا مرحمت كنيد.

- 349- نامه ميرزا جعفر خان مشير الدوله «1» يا ميرزا جعفر وقايع‌نگار «2» تقاضاي كمك براي گرفتن توليت آستان قدس رضوي‌

فدايت شوم هركس كه ديانت و امانت و تقوي و پرهيزكاري و كم‌طمعي و بي‌غرضي دارد بلاشبهه شايسته آن هست كه خدمت توليت مشهد مقدس به او رجوع شود. در ميان نوكرهاي شاهنشاهي نمي‌دانم به اين صفات كه متّصف هست؟ چنين آدمي گويا خيلي كم بهم مي‌رسد. باري چند نفر به هواي اين خدمت افتاده‌اند، و در خيال اسباب اين كار هستند. قاسم خان «3» عموي معير الممالك «4»، حاجي ميرزا محمد خان دبير، حاجي ميرزا علي پسر حاجي ميرزا مسعود «5» و همچنين دو سه نفر ديگر. پس از
______________________________
(1). ميرزا سيّد جعفر خان: (مهندس‌باشي- مشير الدوله) از محصّلين اعزامي به اروپا در 1230 ه. ق، صاحب رساله تحقيقات سرحديد و كتاب خلاصة الحساب كه در سال 1279 به مدّت دو ماه، با حفظ سمت رياست شوراي دولتي، توليت آستان قدس رضوي را بعد از محمد حسين عضد الملك برعهده داشته است (شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 381).
(2). ميرزا جعفر وقايع‌نگار: ميرزا محمد جعفر الحسيني خورموجي دشتستاني حقايق‌نگار [- وقايع‌نگار] صاحب كتاب تاريخ آثار جعفري در جغرافيا و تاريخ فارس، نزهت الاخبار (مفصّل كتاب قبلي) و تاريخ حقايق الاخبار (تاريخ دوره قاجاريه تا 1284 ه. ق) كه به دستور ناصر الدين شاه نوشت ولي مورد توجّه وي قرار نگرفت (به نقل از شرح‌حال رجال ايران، ج 5، ص 211).
(3). قاسم خان والي يا محمد قاسم خان والي پسر دوستعلي خان اوّل (معير الممالك) پسر حسينعلي بيك بسطامي. نامبرده در دوره ناصر الدين شاه مشاغلي در داخل و خارج داشته است. چون: كارپرداز (- سركنسول) ايران در تفليس، مصلحت‌گزار (كاردار) ايران در روسيه، وزير مقيم (مختار) ايران در پترزبورگ.
حاكم گيلان (با لقب والي). وزير و پيشكار مسعود ميرزا ظل السلطان در حكومت فارس و حاكم فارس (شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 126).
(4). دوستعلي خان معير الممالك (نظام الدوله) پسر حسينعلي خان معيّر الممالك. امير دوست محمد خان پسر دوستعلي خان داماد ناصر الدين شاه بود.
(5). مراد حاجي ميرزا مسعود انصاري گرمارودي آذربايجاني داماد فتحعلي شاه است كه دوبار به وزارت خارجه منصوب شد. باراول هنگام جلوس محمد شاه در سال 1250 تا 1254 و مرتبه دوّم پس از فوت حاجي ميرزا ابو الحسن خان شيرازي از 1261 تا ربيع الاوّل 1265 (براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به نشريه وزارت امور خارجه، شماره 3، دوره سوم، شهريور 1345).
ص: 373
آنكه امر داير به اين اشخاص بشود، از سركار عالي انصاف مي‌خواهم. حالا كاري به ديانت و امانت ندارم. مناسبت بنده در آن مملكت، از براي اين خدمت، با اين اوضاع كه مي‌دانيم بيشتر از ديگران نيست. بيائيد همت بفرمائيد اين آخر عمري بنده را روانه كنيد بروم چهار صباحي كه از عمر باقي است در خدمتگزاري آن حجّت خدا به‌سر برده باشم. معاشرت و مجالست با اين مردم بس است تا كي و چند. شب رمضان است، قسم بي‌معني هم نمي‌خورم. ملعون باشم كه اگر بخواهم يك روز در اينجاها بمانم.
شصت بار آمد نوروز مرا مهمان‌جز همين نيست اگر ششصد بار آيد «1» راضي نشويد كه بيشتر از اين به بطالت و كسالت روزگار بگذرانم صراحتا عرض مي‌كنم هركس را از براي اين خدمت معيّن بفرمائيد ابدا مثل بنده نخواهد بود و نخواهد شد. از طوروطرز صحبت‌هاي ديشب توي حيرت فرورفته بودم. امره العالي مطاع.

- 350- نامه محرمانه تشكرآميز ... تا صدراعظم نشود آرام نمي‌گيرد!

از مفهوم نامه چنين برمي‌آيد كه مربوط به بعد از دوره اوّل صدارت سپهسالار (29 شعبان 1288 ه. ق) است كه نظام الدوله (دوستعلي خان معيّر الممالك) در همان سال وزير ماليه بوده است و نويسنده نامه معلوم نيست.
اين فقرات را بر سبيل حكايت محرمانه مي‌نويسم نه شكايت، و از خداوند مسئلت مي‌كنم كه جان خودم، اولادم، عيالم را تصدّق وجود مبارك شاهنشاه روحنا فداه نمايد و خداوند را به مقرّبين درگاهش قسم مي‌دهم كه هر بلائي از براي وجود ولي‌نعمت من باشد به تخم چشمهاي من بزند، كه اگر نيم‌ساعت به عرايض همركابهاي من گوش مي‌دادند، به قول مشهور هفت كفن پوسانده بودم. به تلافي تهمت‌ها و عداوت‌ها همه را التفات فرموده‌اند، با كدام زبان شكر گويم، با كدام خدمت تلافي كنم.
سپهسالار «2» بعد از مراجعت از لار در مجالس متعدد گفته است كه اين سفر رفتم و
______________________________
(1). از حكيم ناصر خسرو به مطلع:
چند گوئي كه چو هنگام بهار آيدگل به بار آيد و بادام به بار آيد
(2). حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله سپهسالار اعظم ناصر الدين شاه كه در 1288 ه. ق به صدارت رسيد.
ص: 374
تمامش كردم، و عرض كردم كه اين مفسد نمي‌گذارد نوكرهاي شما با من راه بروند، مقصودش صدارت است، او را صدراعظم كنيد، اوّل كسي كه به او تعظيم كند من خواهم بود. تا صدراعظم نشود آرام نمي‌گيرد، و عريضه عرض كردم حالا كه فلاني را وزير ماليه فرموديد، پس مستوفي الممالك بيچاره چه‌كاره است. فرمايش شد كه آن اوقات چشم درد عارض بود، به اشتباه اين حكم صادر شده است و به حسام السلطنه در باب قشون فرستادن به بغداد و حكومت كرمانشاه و كردستان چيزها گفته است، مثل آنكه من حامي و نوكر عثماني و رعيت انگليس و خائن دولت ولي‌نعمت خود هستم. اولا در كدام دولت وزارت ماليه و داخله يكي است، چنانكه در صدارت خودش نظام الدوله «1» وزير ماليه بود. اگر هم يكي باشد، كدام بي‌اطاعتي را به وزير داخله كرده‌ام، اين دلسوزي و دوستي با جناب آقا از كجا تحصيل شد. همان قسم كه افتخار دارم از اينكه خداوند مرا در عهد سلطنت همچه پادشاهي كه تفوّق بر همه سلاطين روي زمين دارند، به عرصه جان‌فشاني آورد، به همان قسم با افتخار ادعا مي‌كنم كه در ايران هيچ پادشاهي مثل من نوكر نداشته است، خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان، و السلام.

- 351- نامه‌اي محرمانه از محاسب خزانه‌داري در خصوص سوء رفتار توپچي‌ها هو

صاحب بنده امروز هزار فحش پدر و مادر و زن و فرزند از توپچي شنيده‌ام و صد مشت و لگد از ايشان خورده‌ام. در چادر خزانه به اولياي ميرزا ابراهيم لشكرنويس- كه در چادر خزانه بود و آخر الامر او را كشيده و پشت‌گردني زده به ضرب چوب و چماق از پا درآورده بردند، ديگر حرمتي و عزّتي به جهت ميرزا نمانده، بنده تشويش دارم بيايم و عرض حساب بكنم، از اين راه كه فوج و توپچي را مي‌گويند برويد پول خود را از خزانه‌دار بگيريد و شما خواهيد گفت حساب مرا كرده‌ايد باقي ندارم. آن وقت حكم مي‌كنيد برويد از محاسب كه حساب خزانه‌دار را كرده بگيريد. التماس دارم مرا به گير ندهيد و از كشتن من درگذريد، و السلام.
اين كاغذ را بخوانيد و پاره كنيد، يا بدهيد به جهت من بياورند، و السلام.
______________________________
(1). نظام الدوله: دوستعلي خان دوّم معيّر الممالك كه در 1288 ه. ق ملقّب به نظام الدوله شد.
ص: 375

- 352- نامه‌اي اديبانه از خطّاطي ناشناس درباره ديوان منوچهري و لامعي‌

قربانت گردم
مدتي اين مثنوي تأخير شدمهلتي بايست تا خون شير شد كتاب منوچهري جنابعالي چند وقت بود كه تمام شده بود، نزد صحّاف و مذهّب بود. امروز كه قرن تأخيرش سرآمده آوردند، انفاد خدمت جنابعالي نمود و به عذر:
أهدت سليمان يوم العرض ديلمةبنصف رجل جراد كان في فيها
ترنّمت بفصيح القول و اعتذرت:إنّ الهدايا علي مقدار مهديها اعتذار مي‌جويم. راستي كه تقبيل اين خدمت، اسباب خجلت و اين ناقابل خدمتگزاري مايه شرمساري گرديد. اميدوار هستم كه جبران اين كتاب را به نسخه مرغوب‌تر و كاغذي بهتر و خطي خوشتر ان شاء الله به فراغت حواس و جمعيت اسباب، عن‌قريب انشاء بنمايد. متمني آنكه اين نسخه را به چشم عفو و اغماض نگريسته نظر از نقايص و معايب او پوشيده دارند و هديه ناقابل را قبول فرمايند. از آنجا كه مستحق قبول، ناقابلانند، ناقابلي را وسيله قبول دانسته، بدان حضرت فرستاد.
بضاعتي المزجاة مولاي فاقبلن‌فأنت عزيز المصر بل واحد الدّهر
و اوف لنا كيل العناية مفضلايزد لك ربّي بسطة الجاه و القدر «1» همواره اوقات از خداوند مسئلت مي‌كنم عمر طولاني را صرف جان‌نثاري و بندگي كنم و مراتب ارادت و عقيدت قلبي خود را در معرض ظهور و بروز آورم. آخر كتاب را هم به اسم سركار عالي موشّح گردانيد تا بدين واسطه تزئين بهم رساند. باقي تصدقت شوم.
عرض ديگر مقرّر فرمائيد كتاب لامعي در كتابخانه جنابعالي هست يا خير.
استفسار براي آن است كه قريب دو جزو از كتاب لامعي نوشته حاضر، بنده دارد مي‌خواهم بدانم هرگاه جنابعالي ديوان لامعي هم ندارند اين دو جزو [را] تمام كرده خدمت جنابعالي بدهم، تا بعد از فضل خداوند صاحب ديوانين بوده باشيد.
______________________________
(1). با سپاسگزاري از دوست ارجمند دكتر سيد محمّد حسيني.
ص: 376

- 353- بازگشت فرخ خان امين الدوله از خاك عثماني «1» به تهران‌

نويسنده ناشناس
فدايت شوم هرگاه ساعت حركت و سواري را از منزل جوزلي تعيين و هكذا ساعت ورود شهر را علي التخمين معيّن و به مخلص اخبار فرمايند كه رفع ترديد حضرات مستقبلين به عمل آيد و از آن قرار حركت و سكون خودشان را بفهمند، بهتر خواهد بود و ديگر محتمل بل يقين است كه جلودارها در باب آوردن چادرها از آن منزل به شهر، بدون اينكه در جوزلي منزل بكنند قدري ناگوارشان خواهد بود و لكن چون آخر منازل است نبايد جان بكنند. وانگهي اگر مقدور بشود كه بار يك مال را حمل دو يابو نمايند آسان‌تر مي‌شود، و از جوزلي به اين طرف راهها هم بسيار خوب است، مثل راههاي آن طرفها، اشكالي و صعوبتي ندارد، موقوف به امر و فرمايش بندگان است. و ديگر نمي‌دانم نهار را در عرض راه ميل مي‌فرمايند يا نه. ان شاء الله در ساعتي سوار خواهند شد كه در سه ساعتي براي نهار يا صرف قهوه و غليان پياده شوند و از آنجا گذشته در چادر دولتي كه والي پاشا «2» و سايرين هستند پياده شده قهوه و غلياني ميل فرموده سوار مي‌شوند بلكه در ساعت هفت داخل شهر شوند، ان شاء الله.

- 354- تحريك انگليس‌ها در مسقط و استيصال افواج اخراجي فارس‌

اشاره

عريضه به نظر ناصر الدين شاه رسيده و شاه سربسته چند كلمه‌اي به خط خود در صدر عريضه دستور داده است.
عرض مي‌شود از احوالات چيزي كه قابل عرض باشد نيست. بحمد الله تعالي آسودگي «3» و فراغت است. پانزدهم صفر ان شاء الله قسط معتد بهي روانه مي‌شود و پس از آن ماه‌به‌ماه قسطهاي ديواني روانه خواهد شد و تعويقي نخواهد داشت، ان شاء الله.
______________________________
(1). بازگشت فرخ خان امين الملك از خاك عثماني، پس از انعقاد معاهده پاريس.
(2). مراد وجيهه پاشا والي ارزروم است.
(3). رسم الخط عريضه: آسوده‌گي
ص: 377
فوجهاي ثلثه فارس را كه جناب سردار كل دام مجده در جزو اخراجي نوشته‌اند مختارند، لكن اين صاحب‌منصبان افواج كه سالهاست خدمت كرده و زحمت كشيده‌اند، تكليف آنها چيست؛ بيچاره‌ها يك عمري است كه خدمت مي‌كنند. حالا در چه ملت و چه دولت رواست كه اخراج باشند، بي‌تقصير و گناه. انصاف و مروت سركار اقدس شاهنشاه كجا رفت، به جان عزيز جنابعالي كه صاحب‌منصب‌هاي فوج عرب و قشقايي حالتي دارند كه نعوذ بالله مي‌گويند جوان بوديم پير شديم. پيرهامان مردند و اولادشان به جاي پدر نوكري كردند. حالا كه اخراج هستيم چه كسب بكنيم و از چه راه نان بخوريم.
رضا قلي خان سرتيپ فوج عرب [و] اسد الله خان سرتيپ قشقايي مثل يتيمها با گردن كج و حالت يأس و بكاء به مخلص ناله مي‌كنند. مخلص كه جوابي نداشت به آنها بدهد، وعده عرض حضور همايون داد. خدمت جناب سردار كل دام اقباله هم زحمت داده است. اميدوارم كه عدل و رحمت عام عالم‌شمول سركار اقدس همايون شاهنشاهي روحنا فداه نگذارد كه جمعي مأيوس شوند و از نان بيفتند.
از تداركات سفر گرمسير تاكنون چيزي نرسيده و مي‌ترسم كه موعد حركت منقضي بشود. خدمت جناب معظم اليه عرض كرده‌ام. جنابعالي نيز تأكيدي لازم است كه در طي تحريرات معظم اليه بفرمائيد.
خان بستكي تشريفات را آورده‌اند. جناب سردار كل دام اقباله، از تحريرات سابقشان چنين استنباط شد كه مي‌بايست يك فوج گرمسيري را از همان بستك تنها بگيريم و اين هيچ صلاح دولت نيست. مصطفي قلي خان حالا كه از طرف لار صدمه خورد و از اين طرف هم تعليقه جناب سردار كل را ديد، مطمئن شده من حيث الخوف و الرجا به شيراز آمد. حالا كه هيچ اسبابي ندارد، اين‌طور به استغنا حركت مي‌كند و استعداد دارد. وقتي كه يك فوج تفنگچي بستكي ديواني داشته باشد و مواجب اينها را هم لامحاله از بلوكات لار محل خواهد خواست كه دست خودش باشد و خود عمل كند با اين حالت از عهده خان هرگز نمي‌توان برآمد. بندر عباس و بندر لنگه و نصف لارستان را از پيش خود تصاحب خواهد كرد.
خيال خود مخلص علي الحساب اين است كه از اين فوج گرمسير يك ثلث را به عهده خان بستك بيندازم و باقي را از لارستان، جاهاي خوب آنجا كه رسيدند و مدعي با خان بستكي هستند بيندازم كه علي‌رغم يكديگر در سالخوي بندر عباس و لنگه از روي هم‌چشمي خدمت كنند.
جنابعالي هم از پيش خود، در طي تحريرات اگر صلاح بدانيد به جناب سردار كل
ص: 378
بنگارند كه فوج گرمسيري از يكجا خوب نيست بايد به فلان‌كس بنويسيد كه از همه جاي لارستان بگيرد. جناب معظم اليه به خيال سنوات قبل، بندر عباس و آن صفحات را خيلي بامايه نمي‌داند و حال آنكه آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. در اين صفحات معتبرترين جاها و محكم‌ترين امكنه بستك بود كه مهدي قلي ميرزا با جمعيت قليل اين بلا را به سرشان آورد.
از فضل خدا و مرحمت سركار اقدس همايون روحنا فداه بندر عباس را در يك روز مي‌گيرم و از دماغ يك نفر هم خون نمي‌آيد. آن امام مسقط سابق گذشت. حالا اين امام منحصر است جلالش به مسقط خالي و بندر عباسي و توابع آن. سواحل و حبشه و ساير جاها در دست اين نيست، و عمو و اكثر مردمان مسقط هم مدعي اوست، صيد سالم و مسقط خالي. صيد تركي عموش به تحريك انگليس‌ها در اطراف مسقط باز در خيال فراهم آوردن اسباب است و با انگليس‌ها راه دارد. صيد سالم كه بالفعل امام مسقط است به اعتقاد خود با دولت ايران مي‌خواهد بسازد. با حضرات انگليس‌ها هم از ترس چاره ندارد راه مي‌رود.
خلاصه تصرف بندر عباسي و نگاهداري آن هيچ نقلي نيست و چندان عظمي ندارد كه مخلص بخواهد پيرايه ببندد و شاخ و برگ بگذارد. همين‌قدر كه فوج و سوار رسيد مخلص قبل از حركت خود آنجا را متصرف مي‌شود. واقعا آن تداركات را تنها براي بندر عباسي كه مي‌خواستم براي تمام بندرات و گرمسير است كه يكدفعه ان شاء الله نظم كامل بدهم و در بندر لنگه قلعه بسازم و ساخلو دولتي بگذارم و ان شاء الله صيت اسلام را به گوششان برسانم، و الّا بندر عباسي تنها نقلي نيست كه مصطفي خان بستكي به‌طور استيلا در بندر عباسي باشد زيرا كه سابقا به زور خود بندر لنگه را متصرف بود و مي‌خورد و در بندر عباسي هم با مسقطي‌ها متّحد و متّفق بود. بايد از لار هم ساخلو گذاشت، از او هم دويست و سيصد نفري به نوبه، ساخلو قرار داد. بستك سيصد تومان همه جهت ماليات به ديوان مي‌دهد. امّا چهل هزار تومان ... آنجاست. هفت هزار شتر دارند كه قافله‌شان به بندر عباسي و لنگه دايم در حركت است و هيجده هزار آدم دارند.
خيلي جاي آبادي است و از تطاول حكام به جهت استحكام مكان تا به‌حال در امان بوده و آباد شده‌اند و كلّهم اجمعين سنّي خارجي هستند. آن سال حسين‌خاني كه به لارستان قشون فرستاده بود، جناب سردار كل هم رفته بودند هيچ كاري نكرده بودند به بستك رفته پشت سر مصطفي خان دست‌بسته نماز كرده بودند حالا هم مصطفي خان خود را
ص: 379
امام مي‌داند و نماز را خودش مي‌كند «1» با شمشير در كمر به نيّت عمر. از اجاره آسياي خود و ملك خود خوراك مي‌خورد و زكوة از مردم مي‌گيرد. ان شاء الله اين چندروزه خان بستكي را محض فرمايش جناب سردار كل دام اجلاله خوب روانه مي‌كنم تا خودم به گرمسيرات بروم ببينم.
فوج جديد افشار را كه آجودان‌باشي گرفته و الله كمال بي‌انصافي را كرده آخر اين دو برادر شب و روز مشغول خدمتگزاري هستند سزاي خدمت اينها اين است كه فوج را از آنها بگيرند. به خدا قسم اين دو فوج هرزه مراغه را بيوك خان سرتيپ چنان به نظم راه مي‌برد كه در قوه هيچ‌كس نيست. اگر بتوانيد در موقع خوبي به خاكپاي همايون عرض داريد شايد ان شاء الله چاره شود.

صدر نامه به خط ناصر الدين شاه:

لازمه تاكيد را با اين چاپار به سردار در روانه تدارك سفر گرمسير نوشتم. البتّه شما هم بنويسيد. البتّه در باب صاحب‌منصبان افواج فارس بايد خيالي كرد.

- 355- عزل عبد الصمد ميرزا عزّ الدوله از حكومت همدان‌

نويسنده ناشناس است. نامه مهر و تاريخ ندارد ولي با توجّه به سه بار حكومت عزّ الدوله در همدان بايد مربوط به سالهاي 1278 تا 1309 باشد.
روحي فداك با مخابره تلگراف از همدان معلوم شد كه نواب مستطاب عزّ الدوله «2» از حكومت و جناب اعتماد السلطنه «3» از مختاريّت امور جمهور همدان معزول
______________________________
(1). ظ: مي‌خواند
(2). عزّ الدوله- مراد عبد الصمد ميرزا عز الدوله (1348- 1261 ه. ق) پسر سوم محمد شاه قاجار و برادر كهتر صلبي ناصر الدين شاه است كه سه بار به حكومت همدان منصوب شد. بنابه نوشته مرحوم مهدي بامداد در شرح‌حال رجال ايران (ج 2، ص 271) عزّ الدوله مردي متموّل، خيلي منظم و مرتب، با عقل معاش و صرفه‌جو بوده زبان فرانسوي و انگليسي را خوب مي‌دانسته و روي برنامه مرتب و دقيقي كه در زندگي داشت سلامت مزاج و قواي خود را خوب حفظ كرده بود و در اين سراي كهن ديرزماني زيست.
(3). مراد مصطفي قلي خان اعتماد السلطنه قراگزلوي همداني است كه در سطور پائين نامه هم به نام او اشاره مي‌كند. وي از سركردگان لشكر و اغلب اوقات رئيس قشون و فرمانده لشكر بود و در بسياري از جنگهاي-
ص: 380
شد، و حكومت به مقرب الخاقان ميرزا زكي «1»، وزير و مرجع امورات جناب دبير الملك [واگذار] شده [است].
چون مخلص از اين طرح جديد كه در هذه السنه مقرّر است، به هيچ‌وجه اطلاعي ندارد و نمي‌داند به چه نوع بايد آدمي مقدّم به اظهار عرايض شود كه مورد بحث از روي قاعده نگردد و بالمرّه هم به عرايضي مشرّف شود؛ چون شخص وجود محمود سركار را بذاته خيرخواه عامّه ناس مي‌داند، و به چندين دليل بل به تجربه نيز يقين كرده كه در اين خيال، خاطي نيست بلكه بسيار درست فهميده، خصوصا از مقامي كه از روي اضطرار ملجأ به اشاره نيز بشود، مثل آفتاب روشن است كه جز اشارت به جاده مستقيم نجات و راه صواب فلاح، به امر ديگر دلالت نخواهند فرمود. افوّض امري الي الله‌گويان به نگارش اين ذريعه پرداخت. اگر به نظر شريف آمد كه با يقين به مراتب مرقومه از افوض، رايحه تشكيك استشمام مي‌شود، سلّمنا و صدّقنا، هنوز آن نفس قوي كه برتر از آفرينش حضرت خليل باشد در كجا است كه با ربّ جليل به آن مقام درآيد و به برهان و دليل براي اطمينان قلب ضعيف خواست. پس اينها در حقيقت نه از راه ترديد است بلكه از روي ضعف نفس بشريّت خواهد بود.
دبير الملك با مصطفي قلي خان سابقه وداد دارد، به‌قسمي كه اندكي از آن معلوم رأي شريف هست. در اين صورت مات و متحيّر است كه با وجود مختاريّت ايشان در امور همدان، حالت اين بيچاره و فقراي اداره جز آن، چه نوع خواهد شد كه منجر به
______________________________
داخلي دخالت داشته است. در سال 1266 قمري براي دفع سيّد يحيي دارابي كه مدّعي نيابت باب بود از شيراز به نيريز مأمور شد و به قلع‌وقمع او و اصحابش موفق گرديد. در سال 1297 ه. ق كه شيخ عبيد الله پسر شيخ نقشبندي از رؤساي مذهبي و صوفي مسلك كرد در حدود جنوب غربي آذربايجان و كردستان ايران به تحريك بيگانگان فتنه عظيمي برپا نمود، اين شخص كه در آن هنگام رئيس قشون آذربايجان بود، دولت او را به همراه حمزه ميرزاي حشمت الدوله به دفع ياغيان فرستاد. محمد حسن خان (صنيع الدوله- اعتماد السلطنه) پسر چهارم حاج علي خان مقدّم مراغه‌اي فرّاشباشي ناصر الدين شاه در يادداشتهاي روزانه خود مي‌نويسد: 17 شوال 1298 شنيدم كه مصطفي قلي خان اعتماد السلطنه قراگزلو ميرپنجه يا امير تومان كه سردار عساكر آذربايجان بود در ارومي مرحوم شده است. از مرگ هيچ مخلوقي خوشحال نيستم اما اين مرد كه لقب پدر مرا داشت و با هزار تومان پيشكش به شاه و امين الملك [منظور ميرزا علي خان امين الدوله] اين لقب را گرفته بود خيلي از دادن اين لقب به اين شخص ناراضي بودم». (به تلخيص از جلد 4، ص 115 شرح‌حال رجال ايران).
(1). ميرزا زكي: احتمالا مراد ميرزا زكي ضياء الملك است كه در دوره ناصر الدين شاه مشاغلي برعهده داشت (شرح‌حال او در جلد 5 ص 104 شرح‌حال رجال ايران آمده است).
ص: 381
اشتباه‌كاري نشود. مي‌دانيد كه خطاي بزرگ كرده‌اند و كمتر هرزه‌خري ... «1» دار الخلافه به اين نوع هرزگي‌ها مي‌تواند مقدّم شد. حال كه مقدّم شده‌اند رشوه خواهند داد؛ عجز و لابه به ناله‌سازي و نيرنگ‌پردازي، آنچه هرگز به خيال سركار خطور نكند خواهند كرد تا داعي دولت را به زور رشوه مغلوب و منكوب بكنند و در ازاي دو سه هزار تومان خرج، صاحب چندين قريه معتبره ده پانزده هزار توماني بشوند. انصاف بفرمائيد ديگر كه را قدرت خريدن ملك در بلوك حاجي‌لو خواهد بود، و كدام سفيه «2» و احمق است كه با مشاهده قتل و غارت و بي‌سيرتي، باز ملك خود را به تصوّر پنج تومان وجه نقد كه شايد از مشتريان بگيرد و به مفت به حضرات كه ... «3» بفروشد به مقام مبايعه درآيد كه هفت پيشين را با ناموسش در اين معامله به باد فنا بدهد. زياده از اين چه زحمت. محضا للّه تكليف مخلص را مرقوم فرمائيد كه براي آستان‌بوسي، بعد از ظهر چهارشنبه الي عصر پنجشنبه 13، ساعت هفت به انتظار فرمايش نشسته است، باقي و السلام.

- 356- سواد قرارنامه ساوالان خان تبعه عثماني راجع به راه آذربايجان كه از دربار خواسته بودند

نامه مهر و تاريخ ندارد
فدايت شوم سواد قرارنامه راه آذربايجان به اسم سوالان «4» خان عثماني يا رعيت عثماني را گويا از دربار اعظم خواسته بودند. از وزارت خارجه نزد مخلص فرستاده‌اند. بنده نيز خدمت جناب جلالت‌مآب عالي فرستاد كه ملاحظه فرموده عينا به وزارت‌خانه مزبور اعاده فرمايند. و اين قرارنامه چون در موقع خود، شروع و ابتدا نشده است، البته از درجه اعتبار ساقط و ديگر به هيچوجه حقي باقي نگذاشته است.
امضاء
______________________________
(1). خوانده نمي‌شود.
(2). رسم الخط نامه: سفيح
(3). خوانده نمي‌شود.
(4). سوالان- ساوالان
ص: 382

- 357- تقاضاي توصيه به صدراعظم‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع «يا ابا عبد الله» از آنجايي كه اميرنظام در سال 1309 ه. ق والي كردستان، كرمانشاه و گروس بوده احتمالا نامه مربوط به سال مذكور است.
قربانت شوم، تصدقت گردم در بيست و هفتم شعبان عريضجات عديده، داير بر مطالب مخصوصه عرض نموده، به ضميمه مراسله مخصوص حضرت مستطاب اجل اكرم اميرنظام مدّ ظله العالي، مبني بر تجديد محبّت به عنوان حضرتعالي و مراسله ديگر حضرت معظم‌له به عنوان جناب مستطاب مخبر الدوله «1» متشمل بر عمل تلگرافچي ميرزا اسد الله آدم خودشان سفارشي ارسال نموده، بعد از دو هفته، بلكه بيشتر، قبض وصول آن به مهر آقا ميرزا عباس خان «2» منشي حضور انور عالي رسيده ليكن تا به‌حال كه قريب يك ماه است به زيارت جواب نائل نشده و انتظار اين نعمت به درجه يأس و حرمان كشيده، علاوه بر اينكه اين معني باعث نهايت نگراني گشته، در حضور حضرت معظم‌له از عدم وصول جواب مراسله در نزد ميرزا اسد الله از عدم تكليف او بشدت شرمنده‌ام و متحيّر و متعجّبم كه علت اينكه دو كلمه تعليقه جوابيه، از آن حضرت صادر نشده چه بوده است. ان شاء الله عايق به خير به‌جهت امتزاج عالي قرين كمال صحت و عافيت بوده و خواهد بود.
______________________________
(1). مخبر الدوله: عليقلي خان مخبر الدوله پسر بزرگ رضا قلي خان ملقّب به امير الشعراء و متخلص به هدايت و معروف به لله‌باشي در 1245 قمري در شيراز متولد و در دوره سلطنت محمد شاه، ناصر الدين شاه و مظفر الدين شاه مشاغلي چون حكومت فيروزكوه، رياست كتابخانه دار الفنون، مأموريت سيم‌كشي تلگراف از تهران به كرج و زنجان، رياست وزارت تلگراف داخله را برعهده داشته است. در سال 1286 در دوره سلطنت ناصر الدين شاه ملقب به مخبر الدوله گرديد و پس از هفتاد سال زندگي در سال 1315 قمري در تهران درگذشت و در تكيه رضا قلي خان امير الشعراء واقع در خيابان اسلامبول كنوني (جمهوري فعلي) نزديك قبر پدرش به خاك سپرده شد (به تلخيص از جلد دوّم شرح‌حال رجال ايران، ص 455).
(2). ميرزا عباس خان: احتمالا مراد ميرزا عباس خان تفرشي از منشيان ميرزا آقا خان نوري است كه در وزارت خارجه مشغول كار شد و بعد در دستگاه ميرزا يوسف مستوفي الممالك داخل شده و از منشيان خاص او گرديد. وي در سال 1275 ه. ق كه معاونت وزارت خارجه را داشت به لقب معاون الملك و در 1290 به لقب قوام الدوله ملقّب شد. در سال 1305 پس از عزل يحيي خان مشير الدوله از وزارت خارجه، رسما وزير امور خارجه شد و تا تاريخ هجدهم محرم 1314 قمري كه سال فوت اوست، همچنان درين مقام باقي بود (به تلخيص از جلد دوّم شرح‌حال رجال ايران ص 211).
ص: 383
چون از مرحمتهاي بي‌ريا و وعده‌هايي كه در ذرّه‌پروري و چاكرنوازي فرموده‌اند هرگز مأيوس نشده و نخواهم شد، و به عبارت اخري «اگر براني از اين در، درآيم از در ديگر» لهذا شرحي را كه حضرت اجل راجع به بنده به خط خودم به صدارت عظمي نوشته بودند، با كمال اميدواري لفا خدمت حضرتعالي انفاد داشته استدعاي چاكرانه مي‌نمايم كه مرحمت فرموده در موقع خاصي تقديم و محض اينكه شايد از خاطر مباركشان فراموش شده باشد يادآوري فرمائيد كه فلاني از اقارب جناب مؤيد السلطنه «1» وزيرمختار و چاكران خانواده ماست و به توسط جناب معزي اليه تازه به چاكري حضرت اشرف افتخار يافته بود كه اميرنظام به كرمانشاه خواستند مرخص و سفارشنامه مرقوم فرموديد. حالا اميرنظام شرحي به شكرانه اين مرحمت نوشته‌اند، خود او هم عريضه عرض كرده، و اگر التفات فرموده جواب خوبي به عريضه بنده كه به حضرت اجل نشان دادني باشد، و هكذا جوابي هم به كاغذ خود ايشان [كه] صادر و ارسال فرمودند باعث هزاران تشكر و مفاخرت و چاكري ابدي خواهد شد.
جواب مطالب معروضه سابق را منتظرم و در فقره ميرزا اسد الله تحفه مخصوصي به خدمت حضرتعالي تقديم خواهد شد. زياده عرضي ندارد. ايام شوكت و جلالت پاينده باد.

- 358- تقاضاي سفارش به وزيرنظام «2»

اشاره

______________________________
(1). مؤيّد السلطنه: ميرزا رضا خان مؤيد السلطنه پسر حاج ميرزا حسين خان گرانمايه سرابي از تحصيل‌كردگان نظامي زمان سلطنت ناصر الدين شاه قاجار، در سال 1302 ه. ق به سمت وزيرمختار ايران در آلمان انتخاب و رهسپار برلن شد. وي در سال 1290 ه. ق در سفر اوّل ناصر الدين شاه به اروپا به عنوان «آجودان صدارت» از ملتزمين ركاب شاه بود و تا مدتي مردم او را به عنوان «آجودان سپهسالار» نام مي‌بردند. در سال 1324 ه. ق كه نظام‌نامه اساسي (قانون اساسي) در حضور نمايندگان تام الاختيار دولت در مجلس مورد بحث قرار گرفت، يكي از نمايندگان مؤيد السلطنه گرانمايه بود. وي در سال 1326 پس از مخبر السلطنه وزير دادگستري شد (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 23).
(2). مراد ميرزا فضل الله وزيرنظام نوري برادر ميرزا آقا خان نوري صدراعظم است كه در تاريخ تحرير اين نامه در آذربايجان بوده است. با اين توضيح كه نامبرده پس از عزل و قتل ميرزا تقي خان امير كبير به وزارت نظام آذربايجان (رياست دارايي نظام) منصوب و بعد عهده‌دار سمت وزارت و پيشكاري حمزه ميرزا حشمت الدوله والي آذربايجان گرديد. و يك‌بار ديگر هم در سال 1273 كه اردشير ميرزا ركن الدوله والي آذربايجان شد، وزيرنظام به رياست امور نظام و وزارت و پيشكاري او برگزيده شد. (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 106).
ص: 384

برادر ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه‌

نامه از تبريز است و مهر و تاريخ ندارد و نويسنده ناشناس است
قربانت شوم ريشه مرا اين حرامزاده‌ها «1» از روي زمين درآوردند. اگر بدانيد چقدر خدمت به سركار شاهزاده كردم كه بلكه به من مهربان شود نشد. شدّت عملش نسبت به من زياده شد. قنبر علي خان حرامزاده، اينهمه بندگان ولينعمي‌ام صدراعظم دام مجده العالي سفارش [مرا] به قنبر علي خان [كردند] فايده نكرد. صد مراتب شدّت عملش و كارشكني او بيشتر شد. عاليجاه قوام الدوله «2» را در سال هفتصد هشتصد تومان «3» دستي رساندم شرش كم شد. دوقاز «4» خير نداشت. نگاهش به دهن شاهزاده است. وقتي كه با او «5» راه مي‌روي شر ندارد، امّا قوّه دارد. امّا ملاحظه شاهزاده را و ساير را دو دينار به كار نمي‌آيد.
به سر مباركت، به نمك قبله عالم روحنا فداه، هرگاه از راه عداوت اين را معروض دارم، وقتي كه خبر ناخوشي قبله عالم روحنا فداه رسيد، جميع صاحب‌منصب نظام را در باغ شمال «6» سركار والا مهمان كرد. از يك طرف، به پسرها [ي] بهمن ميرزا «7» كمال دوستي انداخته است. در جزو نمي‌دانيد چقدر موذي «8» و ناپاك است. سركار
______________________________
(1). اصل: حرام‌زادها
(2). قوام الدوله: ميرزا محمد مستوفي قوام الدوله وزير و پيشكار حمزه ميرزا حشمت الدوله والي آذربايجان در 1265 ه. ق- وي در 1268 ه. ق ملقّب به قوام الدوله شد (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 267).
(3). اصل: توما
(4). اصل: غاض
(5). اصل: باو
(6). هنوز هم به همين نام در تبريز معروف است. عبد العلي اديب الملك پسر حاجي علي خان حاجب الدوله مي‌نويسد: «باغ شمال باغي است خجسته و گلهاي شادماني در آنجا رسته. به مساحت پنجاه خروار است و از روضه رضوان يادگار ... در سر در عمارت، تالاري است شاه‌نشين و دلكش و در هر جرزي تمثالي منقّش ...» (دافع الغرور؛ روزنامه سفر آذربايجان، نگارش عبد العلي اديب الملك، به كوشش ايرج افشار، ص 200).
(7). بهمن ميرزا پسر چهارم عباس ميرزا نايب السلطنه پسر فتحعليشاه و برادر اعياني محمد شاه قاجار متولد 1225 ه. ق و درگذشته 1301- وي از شاهزادگان فاضل و ادب‌پرور قاجار است كه كتاب الف ليله و ليله عربي به دستور وي توسط ملا عبد اللطيف طسوجي به فارسي ترجمه و اشعار عربي آن نيز به وسيله ميرزا محمد علي خان سروش اصفهاني به شعر فارسي برگردانده يا به‌جاي آن از اشعار زيباي فارسي گذاشته شده است (شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 195).
(8). اصل: موزي
ص: 385
وزيرنظام بيچاره به صداقت رو به او رفت، هيچ نمانده بود كه او را ضايع كند. با قنسول انگليس كمال دوستي را انداخته است. چنين شاهزاده حرامزاده در دنيا نيست. هركس را بفهمد كه يك راهي و نوكري و صداقتي به قبله عالم روحنا فداه دارد يا سركار صدر به او التفاتي دارد، هزار اساس براي او بيچاره پاي كار مي‌آورد.
چهار پنج نفر در اصناف بودند كه مرحوم ميرزا تقي خان «1» به من سپرده بود كه اينها مفسد و حرامزاده مي‌باشند و رعيت جمع كنند و مايه هجوم عام كنند، بايد پدر آنها را بسوزاني. سركار والا و قنبر علي خان چنين آنها را جري كرده‌اند كه ابدا شش ماه شش ماه نزد من نمي‌آيند. هميشه در نزد قنبر علي خان مي‌باشند. مرحوم ميرزا تقي خان مرا فرستاد به جهت نظم و هميشه پهلو مي‌داد به من. حضراتي كه در تبريز مي‌باشند مرا مي‌خواهند به جهت اخذ، نيمه‌مرده، مرا نگاه دارند. و الّا از اين بيشتر نمي‌شد كه سفارش مرا نوشتند فايده نكرد.
علي الحساب حالا كه قاصد خدمت سركار عالي رسيد، تعليقه زود از بندگان صدراعظم دام مجده العالي بگيريد، در باب عمل دهات، در باب شكست اصناف و در باب خرج اطاق ارامنه. جهت مرا بسپارند به خداوندگاري وزيرنظام. و يك تعليقه هم كه حكما ميرزا علي را روانه دار الخلافه نمائيد كه مي‌خواهيم قرار اصناف [را] بدهم. يعني سركار بندگان صدراعظم بخواهند ميرزا علي را. شايد ميرزا علي را بخواهم روانه نمايم به جهت اينكه مبادا پرده كارشان را ميرزا علي پاره كند. هم شاهزاده و هم ساير مانع شوند از آمدن ميرزا علي. هرگاه ميرزا به دار الخلافه نيايد نه شما كه سركار هستيد از كار و عمل من مطلع خواهيد شد نه بندگان ولينعمي صدراعظم دام مجده العالي از كار تبريز و عمل تبريز. ميرزا علي كه خدمت سركار عالي رسيد، بعد از مراجعت [اگر] من ماندني شدم درست بمانم، خدمت سركار عالي رسيدني شدم آن را هم بدانم. شما هم [در] مرارت نباشيد. البته تعليقه احضار ميرزا علي را مرحمت فرموده بدهيد بياورند. سفارش مرا البته و سپردن مرا هم به خدايگاني وزيرنظام خودتان بهتر مي‌دانيد، و السلام.

- 359- تقاضاي توصيه بيشتر به آقا اسمعيل «2» پيشخدمت‌باشي ناصر الدين شاه‌

______________________________
(1). مراد امير كبير است
(2). به احتمال قريب به يقين مراد آقا اسمعيل جديد السلام پسر ملّا بابا كليمي اصفهاني. پيشخدمت‌باشي
ص: 386
نامه بدون مهر، با خط خوش. نويسنده ناشناس
هو فدايت شوم در حاشيه عريضه بنده خط مبارك را ديدم كه مقرب الخاقان آقا اسمعيل مرقوم فرموده بودند. در مقابل التفاتهايي كه از جنابعالي متوقع هستم و از فرمايشهاي عالي هم ظاهر و آشكار بود، آن چند كلمه به اعتقاد بنده بسيار ناتمام بود.
دور نيست كه اگر همان حاشيه به نظر اقدس برسد از خيال و صرافت التفاتي هم اگر داشته باشند بيفتند. بنده گمان كردم كه آن عريضه را بي‌موقع به خدمت بارفعت عالي داده‌اند و الّا به اقتضاي مرحمتي كه دارند و تقريراتي كه بالاتر از منظور بنده مي‌فرمودند، اكتفا به آن مختصر غير مفيد البتّه نمي‌فرمودند. عريضه در ضمن اين عريضه به خدمت بارفعت جنابعالي فرستادم كه التفات فرموده در حاشيه آن تفصيلي خطاب به مقرب الخاقان آقا اسمعيل مرقوم فرمايند، شايد به قوّت آن در خاطر همايون اثر رأفت و رقّتي و مرحمتي بروز كند و تا مجلس ديگر كه خود التفات خواهند فرمود، ماده نضج و استعدادي بهم رساند و اين بنده را به مرحمت عالي فراغتي رو دهد. امروز به جهت تعطيل خود شرفياب نشدم. ديروز وقتي به عزم شرفيابي آمدم كه بعد از مراجعت از در خانه، در اندرون تشريف داشتند و تصديع را روا نديدم. زياده عرضي ندارم. الامر العالي مطاع.

- 360- تقاضاي صدور پروانه خروج از شهر

اشاره

بدون مهر و تاريخ، خط متوسّط، نويسنده ناشناس
هو مخدوما مكرّما آدمي نزد كلانتر فرستاده بودم كه بليط گرفته اين جانب بروم. مركوز ساخته بود كه سركار صدراعظم فرموده است چنانچه حق و حساب خودش را با فرخ خان تمام كرده است برود. حق و حساب اين جانب كه با شما تمام شده است. خواهشي از شما دارم كه نوشته به عاليجاه كلانتر بنويسيد كه نوشته بدهد
______________________________
ناصر الدين شاه قاجار و پدر ميرزا علي نقي حكيم الممالك و اقبال السلطنه است.
ص: 387
مستحفظين دروازه مزاحم احوال اين جانب نشوند كه امروزه بايد بروم. يقين است مضايقه نخواهد شد. و السلام.

بالاي نامه:

فدايت شوم در رقعه قلمي بفرمائيد كه به اين دو آدم بنده رجوع نداشته باشند.
زياده عرضي ندارم.

- 361- تقاضاي مهلت براي پرداخت بدهي شيلات و دستور ناصر الدين شاه به خط خود در حاشيه نامه‌

اشاره

روحي فداك در باب ده هزار تومان باقي شيل از اين قرار در لار به خاكپاي همايون معروض داشته و اينطور گذشت. پانصد تومان باقي ماند:
در وجه نواب اعتضاد السلطنه به موجب برات ديواني دو هزار تومان «1»، در وجه شهاب الملك به موجب تنخواه و پولي يكهزار و پانصد تومان، در لار تمسّك به اسم عين الملك دو هزار تومان، دريابيگي بدهد سه هزار تومان، نقد بندگي نمود پانصد تومان، در عريضه استدعاي تخفيف كرده قبول فرمودند پانصد تومان، از ميرزا عبد الرحيم دريافت نمود پانصد تومان.
كه بنده درگاه برساند. كسان بنده همه رفته‌اند به قزوين. شهر هم طوري [است] كه رفتن و در آنجا وجهي تحصيل نمودن بسيار مشكل است. پانصد تومان هم تنخواهي هست كه بنده نتواند از عهده برآيد. از شما خواهش دارد كه خود برسانيد، يا ده روزه تقبّل شود به محض ورود قزوين از تاجري گرفته انفاد مي‌شود. به هيچ‌وجه درين باب غفلت نخواهد شد و از موعدش كه عرض شد نخواهد گذشت.

حاشيه به خط ناصر الدين شاه:

ابدا پانصد تومان [روي پانصد تومان با سياق] تخفيف داده نشده است. تخفيف همان است كه در شمران دادم، حرف دروغ نوشته است، حالا هزار تومان بايد دررفته بدهد.
______________________________
(1). ارقام همه به سياق است و برگردان آنها و يكي دو نامه ديگر، به دلالت دوست عزيزم آقاي محمد حسين اسلام‌پناه، به لطف آقاي غلامرضا ابريشمي (مقيم كرمان) انجام شده است.
ص: 388

- 362- تقاضاي عدم مداخله در كار گمرك تهران‌

نويسنده ناشناس و فاقد مهر و تاريخ است
«... نمي‌توانم شهر تهران را نگاه دارم. نظم اين شهر بسته به نظم قرار مأكولات آنجاست و اين هم موقوف به داشتن گمرك است و نظم گمرك.».
هو فدايت شوم اين رقعه را الآن آدمي كه گذاشته بودم در سر گمرك باشد نوشته است، لازم شد خدمت خود شما عرض كنم.
اولا در مقام اخلاص‌كيشي استدعا دارم شما درين اول كار اسباب بي‌نظمي اين بنده نشويد، بگذاريد شايد خودم بتوانم از عهده برآيم. شما سند نباشيد.
ثانيا الحمد لله تعالي گمركخانه ايران منحصر به طهران نيست، اينجا را بگذاريد دست آخر، قدري كار من بدون مداخله باشد، استحكامي بگيرد و بعد از آن بهرطور با همه‌جا معامله و رفتار فرموديد بنده هم يكي از آنها، چه حرفي دارم.
ثالثا موافق همان حكمي كه شما مي‌خواهيد مداخله جزو در كار گمركخانه بفرمائيد، گويا حق مداخله جزو نداشته همان فقره را از كتابچه مي‌نويسم كه ملاحظه بفرمائيد. عبارت كتابچه اين است كه نوشته مي‌شود:
وزارتخانه‌هايي كه با جميع ولايات سروكار دارند از قبيل وزارت جنگ و ماليات و خارجه و ديوان عدالت و غيره و غيره در ولايتي كاري دارند رجوع به وزير آن ولايت نمايند و انجام آن را ازو بخواهند. اگر از عهده برنيايد، البته در حضور همايون مورد پرسش و سؤال خواهد بود.
جنابعالي يكي از وزرائي هستيد كه با همه ولايات سروكار دارند و بنده را نيز خدا مرگ دهد ملّايم. يكي از آنها، دو جاي معيّن در تحت اداره خود دارند، بلكه آن سايرين اداره امور ولايات را دارند. بنده مستقلا به نيابت وجود مسعود همايون خدمت طهران را دارم. هر فرمايشي داشته باشيد موافق اين حكم بايد به بنده بفرمائيد، نه اينكه آدم بر سر گمرك بگذاريد و مداخله جزو بفرمائيد.
رابعا صريح عرض مي‌كنم كه اگر گمرك طهران را ضبط مي‌فرمائيد محاجّه
ص: 389
نمي‌كنم و اين عريضه را براي اتمام حرف عرض مي‌كنم كه هنوز نه يك تومان از جائي گرفته‌ام، نه مداخله به كاري كرده‌ام. كل عمل وزارت طهران را ضبط بفرمائيد، به سر مبارك سركار اعليحضرت اقدس همايون كه مطلقا مداخله نخواهم كرد و بعد از رسيدن جواب عريضه مي‌روم به بالا، در آستان مبارك، در همان خلوت همايون جاروب‌كشي مي‌كنم چرا كه بي‌اينكه گمرگ مستقلا در دست بنده باشد نمي‌توانم شهر را نگاه دارم.
نظم اين شهر بسته به نظم قرار مأكولات آنجاست و اين هم موقوف به داشتن گمرگ است و نظم گمرگ اين است آخر عرض من و زياده ازين عرض ندارم.

- 363- تقاضاي توصيه براي نفرستادن ضابط به فارس‌

نويسنده نامه معلوم نيست و نامه مهر و تاريخ ندارد
هو الله تعالي شأنه
فدايت شوم قبل ازين عريضه در باب فرستادن ضابط كه جناب جلالت‌مآب معتمد الدوله «1» حسب الاشاره اقدس شهرياري روحنا فداه مقرّر فرموده‌اند خدمت ذي رفعت جناب جلالت‌مآب عالي دام اجلاله العالي عرض شد. جواب مرقوم فرموده بودند كه جناب معتمد الدوله را ديده موقوف خواهد شد. يوم جمعه 12 ذيحجه سركار معتمد الدوله چند نفر از ريش‌سفيدان فارسيان را طلبيده مجددا در باب فرستادن ضابط تأكيد فرموده بودند. معلوم شد كه سركار عالي را با جناب معظم اليه هنوز ملاقات اتفاق نيفتاده، ازين سبب مجددا در مقام جسارت برآمده كه از طريق مرحمت‌گستري هر نوعي باشد اين استدعا را به اجابت مقرون سازيد. زيرا كه اميدوار بسيار از سركار مرحمت شعاري دارد، و اين امري است بسيار آسان و به نظر خالي از ضرر مي‌آيد، لكن در معني بسيار ضررهاي كلّي از آن بروز خواهد نمود كه آن وقت لابدّا راه ديگر اختيار كرده باز در مقام تصديع اوقات فرخنده‌ساعات بندگانعالي خواهد شد. ملتمس آنكه اين عرض جزوي را بزودي مقبول فرمائيد. از قراري كه معلوم مي‌شود سركار معتمد الدوله هم منتظر اشاره مي‌باشند كه موقوف نمايند. ازين سبب عريضه قبله عالم را خدمت
______________________________
(1). مراد فرهاد ميرزا معتمد الدوله است كه در تاريخ 1293 براي بار دوّم به حكومت فارس منصوب گرديده بود.
ص: 390
سركار عالي فرستادند كه از سركار سپهراقتدار حضرت شهرياري اشاره بشود. بناء عليه استدعا چنان است كه هر نوع صلاح مي‌دانيد اين امر را موقوف فرمائيد كه باعث آسايش رعايا و دعاگوئي ذات سركار اقدس والا حاصل خواهد بود. باقي ايّام.

- 364- شكايت از مجد الدوله امير اصلان خان قاجار حاكم گيلان نازنين گيلان از دست رفت‌

تصدّقت شوم لازم است از هر فقره كاري، بندگان عالي را مستحضر بسازم.
در اين اوقات در باب سيّد مقتولي كه سابقا در سياهكل كشته شده بود، و پسر سيّد در قزوين خدمت اولياي دولت عليه عارض شده بود، در اين باب بندگان ولي النعمي تعليقه [اي] به عهده عاليجاه مقرّب الحضرت العليه ميرزا صادق خان صادر فرموده‌اند در كار سيّد وارسي كند. در تعليقه، مزاحم احوال سركار مجد الدوله نشده بودند.
ميرزا صادق خان به ملاحظه رعايت ادب، در وقتي كه همه در دربخانه بوديم، تعليقه را آورد به دست مجد الدوله داد و عرض كرد چنين تعليقه [اي] صادر شده است.
لازم است به نظر شما برسد. هرطور مصلحت بدانيد معمول شود. كمال بي‌اعتنائي فرمودند. و بر خود شاق مي‌دانند تعليقه‌جات بندگان عالي را به اسم تعليقه، سؤال و جواب بگويند. با كمال بي‌اعتنايي كاغذ نام نهاده‌اند. كاغذ امين الدوله مي‌گويند. و گاهي با كمال بي‌ادبي به اسم ادا مي‌نمايند كه در مجلس، به بي‌عظمي و خالي از ادب به زبانها بيندازند.
خان بني عمّ ما هم، يالانچي پهلوان «1» او شده است بعينه. سركار مجد الدوله همان شخص ريسمان‌باز است كه در بالاي بند است. خان بني عمّ، ميرزا سميع خان بعينه آن كسي است كه در پايين بند ايستاده است، افعال و اقوال او را تقويت مي‌كند.
به سر مباركت بلازياده و نقصان وضع اين دو نفر همان حكايت بندباز است. در مجلس، سخن كه از دهن مجد الدّوله بيرون مي‌آيد، خان از دهن او مي‌گيرد و به كيف و ميل خاطر او تمام مي‌كند. ان شاء الله تعالي به اين زوديها، خان خدمت بندگان عالي خواهد رسيد و در ملاقات اول از وضع او خواهيد دانست كه آنچه عرض كرده‌ام مطابق
______________________________
(1). يالانچي پهلوان: اصطلاح تركي به معني «پهلوان دروغين» است.
ص: 391
واقع است. سفارشات و فرمايشات بندگان عالي در حق فدوي اينقدر ثمر كرده [كه] هشتاد تومان وجه بي‌حساب از فدوي مطالبه دارد. هشتصد تومان هم باشد از تصدق سر شما مي‌دهم و تملّق بي‌حاصل به او نمي‌كنم. اينقدر فروتني و خدمت كرده‌ام تمام بي‌فايده به نظر مي‌آيد. مگر ابريشم طهماسب خان را داده است. اگر او آدمي بود در قول و قرارش اعتباري بود، چرا تمام مردم از او نفرت داشتند. خداوند ان شاء الله تعالي فرجي به كار گيلاني، خاصه رشتي مرحمت فرمايد. زياد مردم از بي‌اعتنايي مجد الدوله و كسان او به تنگناي افتاده‌اند. خدا رحم كند عجالة كه پادشاه و امناي دولت عليه در فكر ترحيم و ترفيه احوال مردم نيستند. نازنين گيلان از دست رفت و عن‌قريب بكلّي منهدم خواهد شد. اختيار دارند. و السلام‌

- 365- شكايت از آقا علي بك نايب دهات خالصه‌

نويسنده ناشناس است و نامه مهر و امضاء ندارد
فدايت شوم آقا علي بك نايب دهات خالصه تمسّكي به خلاف شرع از فدوي گرفته و به موجب استشهاد نامچه ممهور، قبض و سند فدوي را به خرج نياورده و وجه تمسك خود را هم از فدوي مطالبه مي‌كند، و مبلغي بدون جهت از فدوي تنخواه گرفته آنها را هم تعارف حساب كرده به خرج فدوي نمي‌آرد.
و علاوه از اينها محصّل فرستاده خانه فدوي را غارت كرده اثاث البيت و غلّه و كاه و علف فدوي را برده است.
بعد از اينها، سي و دو خروار غلّه كه از حسن كدخدا طلب داشت او را هم حكما از فدوي تمسّك گرفته است. اينقدر ظلم و تعدّي در حق فدوي كرده است كه الآن شرمنده عيال خود شده‌ام. روز قيامت دست عيال فدوي بر دامن سركار عالي باشد. به ظلم فدوي برسيد. چاره [اي] «1» در حق فدوي بكنيد كه رفع ظلم از فدوي بشود. زياده بر اين جسارت ندارد. الامر العالي مطاع.
______________________________
(1). رسم الخط نامه چاره
ص: 392

- 366- هزار خروار ذخيره غله ارگ و امكان تهيه غلّه بيشتر در هرات‌

نويسنده ناشناس. خط نسبة خوش
فدايت شوم احوال غلّه از اين قرار است: مقدار هزار خروار ذخيره ارگ كه مال مخلص و موجود است و مقدار پانصد خروار از كشت و زراعت والده شاهنواز «1» كه آن هم موجود مي‌باشد و از زراعت نورچشمي شاهزاده هم البته مقدار پانصد خروار هست كه املاك نامزروع را مزروع نموده بود و مقدار هزار خروار ديگر نيز از برادر و پسرعمو و اقارب مخلص مي‌شود كه آن هم تعلّق به خودم دارد. از قرار تفصيلي كه عرض شد مقدار سه هزار خروار غلّه به دست مخلص سرانجام و موجود هست كه حاجت به خريد ندارد.
ديروز عاليجاه حاجي خان كه آمد، گفت كه قيمت غلّه را مشخّص كند. هرقدر به مشار اليه گفت كه مشخّص نمي‌كنم، درين خصوص زياده اصرار كرد و اين فقره را گفت كه جناب جلالت‌مآب سركار امين الدوله فرموده‌اند كه نرخ را معيّن كند و حكما من به شما اين اصرار را مي‌نمايم. چون حكم بود چاره بجز اطاعت نداشت و نرخ آنجا را مشخّص نمود.
وقتي كه سركار بندگان عالي تشريف بردند خدا مي‌داند كه اگر از خجالت اين معني تمام شب مخلص را خواب آمده باشد كه شب در نهايت خفقان و ملال گذشت.
لهذا الآن عرض مي‌شود كه مقدار سه هزار خروار غلّه از مال خودم موجود و طيارات «2» هست كه آن را پيشكش حضور عنايت‌ظهور نموده‌ام كه ابدا قيمت آن را نمي‌خواهم و علاوه بر اين سه هزار خروار ديگر هرقدر بكار باشد آدمي بخصوص مقرر فرمايند كه در هرات برود و در آنجا از قرار نرخ وقت گرفته خواهد شد. باقي امره العالي مطاع.
______________________________
(1). شهنواز خان پسر زمان خان برادرزاده امير دوست محمد خان (گزارش سفارت كابل، به كوشش محمد آصف فكرت، چاپ موقوفات دكتر محمود افشار يزدي، ص 54).
(2). در اصل چنين است (؟)
ص: 393

- 367- حكومت يزد و مشكلات وصول ماليات‌

نويسنده نامشخص و عريضه به خط شكسته نستعليق خوش نوشته شده است
مخدوم معظم مكرّما فرمايشات اعليحضرت قدرقدر شاهنشاه روحي و روح العالمين فداه را ديروز به اين بنده درگاه خلايق‌پناه ابلاغ نموده دلجوئي از اين پير غلام شاهنشاه روحنا فداه نموديد. خداوند عالم سايه مرحمت ظل الهي را از سر اين فدوي جان‌نثار كم نفرمايد. اين فدوي خود را قابل خدمات شاهنشاه روحنا فداه نمي‌داند كه درخور خدمت، استدعاي نعمت نمايد. محض تفضّل و مرحمت است كه به امثال اين بنده مي‌فرمايند [و] مأمور به يزد مي‌فرمايند. چون عبد لاگريز است و محتاج ضعيف، بايد عرض و استدعاي خود را از خدا و سايه خدا بنمايد.
بنده عرض نمي‌كنم كه در چاكري پادشاه دين‌پناه آب و ناني دارم، امّا شأن دولت مقتضي اين مرحله هست كه هر غلام قديمي و جان‌نثار حقيقي را با غلام جديد تفاوتي بگذارند كه باعث اميدواري ساير بندگان درگاه شود. قرار معيشت‌گذراني داده شود كه به عسرت نگذرد، درين مأموريت كه مي‌تواند از عهده خدمت برآيد.
در يزد از قراري كه رسيدم و فهميدم آنچه بود و نبود كلا [همه] را جمع كرده‌اند كه وصولي به صعوبت مي‌شود كه رعيت عارض شده‌اند. بنده خيلي كار بكنم انجام همين اصل فرع دادن را بكنم كه در خدمت ديوان اعلي مقصر نشوم در خدمتگزاري. و در خصوص آنكه گفتند از بابت ماليات فروعات مبلغ پانصد هزار تومان ... بدهد و قبض دريافت كند، فدوي خود را در راه پادشاه جمجاه روحنا فداه صاحب مال و جان نمي‌دانم، هست و نيستم متعلق به دولت است. از خداوند هميشه مسئلت كرده‌ام كه قوه بدهد در بندگي و اطاعت شاهنشاه كرورها خدمت كنم و جان‌نثاري‌ها نمايم [و] بخت مساعدت كرد.
البته شما كه دولتخواه دولت هستيد و دقّت در جزء و كلّ امور دولت مي‌نمائيد و راضي به ذره [اي] نقص دولت نيستيد، مي‌دانيد كه اين بنده درگاه دولت در عالم بندگي خودم به دولت چقدرها از جان [و] مال گذشته‌ام در راه دولت. و رضاي پادشاه را ترجيح بر جان [و] مال مي‌دهم. چون به جهت بعضي اتفاقات تنخواهي كه قرض كرده بودم با منافع، صاحبانش آمدند گرفتند و اين پانصد هزار تومان تا آخر سال چهار پنج هزار تومان
ص: 394
منفعت دارد كه از رعيت اول سال نمي‌توان «1» گرفت، به‌قدر هفت هشت هزار تومان را حالا اين بنده [نمي] تواند [به] رئيس ماليات خدمت كند و منفعتش را بدهد، چون به صاحبانش رد نشده است، و بعضي مطالبات و استدعا از خاكپاي مبارك داشتم در عريضه علي‌حده عرض كرده‌ام زحمت كشيده به نظر مبارك برسانند حكمش را صادر نمايند. زياده زحمت داده شد.

- 368- پيشنهاد انتخاب ميرزا مصطفي خان «2» براي تشخيص سرحد

نويسنده نامعلوم
هو عالي مطاع معظما در باب شخص مأمور تشخيص سرحد، فرمايش فرموده بوديد كه مخلص هركس را مصلحت دانسته باشد، اظهار خدمت كند. حقيقت آنچه به خيال مخلص مي‌رسد عاليجاه مقرب الخاقان برادر مهربان ميرزا مصطفي خان مصلحت است. به علّت اينكه مشار اليه در هنگام مأموريت در تبريز كمال غوررسي به اين سرحدات كرده و از اوضاع اين‌جاها كمال اطلاع [و] استحضار را دارند، بعد از آن خود سركار عالي مطاع معظم مختار است. چون‌كه مراتب مسطوره لازم بود زحمت‌افزا گرديد. باقي ايام به كام باد.

- 369- بي‌حالي وكيل طبس و انتصاب محمد ابراهيم خان يزدي‌

نامه مهر و تاريخ ندارد.
هو فدايت شوم حسب الامر قدرقدر اعليحضرت اقدس شاهنشاه جمجاه روحنا فداه است كه به جنابعالي ابلاغ شود وكيل طبس و حالت بي‌حالي او واضح است
______________________________
(1). در اصل: را نمي‌توان
(2). ميرزا مصطفي خان كارگزار سابق آذربايجان (مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، 250/ 4).
ص: 395
كه چه‌قدر در اين چند سال از شدّت بي‌حالي و بي‌اهتمامي او، آن را بلوچ چه‌قدرها تاخت‌وتاز كرده و چه خسارت به مردم عايد شده «1» و هرچه اولياي دولت او را از اين حالت ممنوع داشتند مفيد نيفتاده بي‌نظمي و بيحالي او روزبه‌روز زيادتر مي‌شود.
محمد ابراهيم خان يزدي به جهت حكومت آنجا حالا پنجهزار تومان نقد پيشكش مي‌دهد، سالي پنجهزار تومان علاوه بر ماليات ديواني متقبّل مي‌شود كه به ديوان اعلي بدهد، و همه قسم متعهّد نظم معابر و مسالك آنجا مي‌شود كه ابدا اختلاف نظمي ظاهر نشود، در اين صورت، منفعت و فايده در همه‌حال و همه‌جهت از براي ديوان حاصل و مترتّب است. وكيل طبس هم همچه خانواده اجاقي نيست كه باوجود همه قسم بي‌نظمي او كه ظاهر مي‌شود و منفعت بيّن كه به ديوان مي‌رسد «2» نتوان دست به او زد و جميع حالت او را محض اين متحمّل شد.
حسب الامر، جنابعالي محمد ابراهيم خان را احضار فرموده قرار عمل پيشكش و علاوه ماليات آنجا و تعهّد نظم راه را با او قرار بدهيد، و به خاكپاي مبارك معروض داشته كه به حكومت آنجا سرافراز شده برود، البته بزودي قرار اين عمل را بدهد و به عرض خاكپاي همايون برسانند. چون حسب الامر قدر قدر همايون روحنا فداه بود ابلاغ نمود.
امر العالي مطاع.

- 370- ادّعاي يوسف قورخانه‌چي از امين الرعايا

نامه‌اي است اديبانه، شبيه به خط و انشاي ميرزا علي خان امين الدوله، ولي در متن نامه اشاره به «ميرزا محمد خان» دارد كه ممكن است اقبال الدوله باشد.
قربانت شوم در زوال ظهر و شدت حرارت هوا از پله‌هاي باغ كامرانيه درجه به‌درجه عروج كرده نفس گسيخته و عرق ريخته و آتشم از نهاد انگيخته، در درب باغ مثل يابوئي كه مبتلا به طپش قلب باشد نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول. ديدم يوسفي پيراهن يعقوب را آورده پاكت رقيمه عطوفت ضميمه عالي را دارد. مهر از سر نامه برگرفتم و درين وقت ظهر و اشتداد حرارت، يخ كردم. زيرا چندين مرحله اشتباه
______________________________
(1). در اصل: شد
(2). ظاهرا نمي‌رسد صحيح است.
ص: 396
داشت كه من البدو الي النهايه، اسباب حيرت بود و ابواب غيرت.
اولا در پشت پاكت مرقوم فرموده بودند (ميرزا محمد خان) «1». تصدقت شوم:
به هر سلاح كه خون مرا بخواهي ريخت‌حلال كردمت الّا به تيغ بيزاري «2» بنده كي خان شدم. كي خان بودم. بلي يك وقتي از فرط حسن جمال خانم بودم، امّا خدا مي‌داند خانم نكردند.
ثانيا مرقوم شده بود منشي‌باشي نظام، گويا مي‌خواهيد بنده را از جاروب‌كشي آستان مبارك حضرت مستطاب اشرف‌والا رد فرمائيد يا معزول فرمائيد، و الّا با نظام و امراي عظام مرا چه سروكار است.
ثالثا مقرّر فرموده بودند يوسف قورخانه‌چي «3» از امين الرعايا ادعا دارد و قرار شده است قسم بخورد و بگيرد. اوّل بايد معلوم كرد پدر اين يوسف كيست و از كي به عمل آمده است. آيا عبد است يا آزاد. مالك است يا مملوك. آن وقت هرچه ادعا كند باكي نيست. در هرصورت تمنا مي‌كنم استدعا مي‌كنم خواهش مي‌نمايم با تضرع و زاري ملتجي به جنابعالي مي‌شوم كه اين حكومت را بشخصه رسيدگي فرمائيد. به قيد التزام و به صيغه نذر و عهد شرعي ملتزم مي‌شوم كه اسناد او را ملاحظه فرمائيد بدون حضور بنده كه وكيل امين الرعايا هستم، هرچه بر جنابعالي معلوم شد و تصديق فرموديد بدون چون‌وچرا و بدون برووبيا بندگي كنم، مشروط بر اينكه از آن طرف هم التزامي بگيرند كه اگر تكذيب او را كردند ديگر بعد از اين به اسم اينكه من قورخانه‌چي هستم يا گرسنه مانده‌ام كل‌آويز مردمان محترم نشود. اگر يوسف به داوري و تصديق جنابعالي راضي است التزامش را بايد بدهد، بعد هر ساعت حكم احضار از جنابعالي برسد فورا حاضر شوم و به همين عهد خود وفا كنم. عاجزانه‌تر از اين ديگرچه مي‌توان عرض كرد. الامر العالي مطاع.
______________________________
(1). شايد هم صاحب نامه ميرزا محمد خان (امين‌خلوت- اقبال الدوله) فرزند ميرزا هاشم امين‌خلوت باشد كه در سال 1322 ق بنابه نوشته مرحوم مهدي بامداد در جلد سوّم شرح‌حال رجال ايران، جلد 3، ص 214) در زمان صدارت سلطان عبد المجيد ميرزا عين الدوله مدتي عهده‌دار وزارت قورخانه بود.
(2). از غزليات سعدي.
(3). رسم الخط نامه: قورخانچي.
ص: 397

- 371- بدهي‌هاي نيّر الدوله «1»

خط زنانه و ناشناس و بدون تاريخ است.
عرض شود اگرچه آن جناب خود از احوال و اوضاع قرض و پريشاني مرحوم نيّر الدوله اطلاع كامل دارند، و لكن بنده هم بعد از شرفيابي آستان مبارك در حالتي كه مرحوم شاهزاده ناخوش بودند به ملاحظه بعضي از لوازم شرعي و عرفي از قروض و پريشاني ايشان مطلع شدم. جمعي عيال با چهار نفر اولاد از شاهزاده باقي مانده است كه بجز مرحمت و عنايت ملوكانه پناه و چاره ندارند. خداوند جان همه چاكران و بندگان را فداي خاكپاي مبارك نمايد كه در هيچ حال از مرده و زنده نظر عنايت نپوشيده‌اند.
چند دفعه در باب مواجب و تيول شاهزاده به خاكپاي مبارك عرض كردند كه ببرند، محض تفضّل و ترحّم خسروانه قبول نفرمودند كه به ديگران برسد. حال مدتي است كه اولاد و عيال شاهزاده منتظر حكم و انتقال مواجب پدر خود هستند. بنا بود از خارج و داخل به خاكپاي مبارك عرض نمايند. گويا مجال نگرديد. هرگاه آن جناب مصلحت بدانند از بابت مزيد دعاگوئي ذات اقدس همايون روحي و روح العالمين فداه به جهت مذاكره و يادآوري عرض نمايند. شايد بعد از امضاء فرمودن رفع معطّلي و پريشاني آن عيال و اطفال بشود. ديگر اختيار داريد. باقي امركم مطاع.

- 372- تحويل بلورخانه، كتابخانه و اسلحه‌خانه به امين‌خلوت‌

نويسنده ناشناس
______________________________
(1). چون سخن از قرض و پريشاني است احتمالا مراد سلطان حسين ميرزا پسر پرويز ميرزا نيّر الدوله است كه از طرف ناصر الدين شاه بعد از درگذشت پدر، در سال 1305 ملقب به «نيّر الدوله» شد. بنابه نوشته مرحوم مهدي بامداد در (شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 86) سلطان حسين ميرزا نيّر الدوله معروف به «شاهزاده پيشخدمت» در دوره حكومت نيشابور املاك فراواني به تصرف خود درآورد و اوّل ملّاك نيشابور شد. ولي پس از مرگ در سال 1336 ه. ق تمام اموال منقول و غير منقول او به باد فنا رفت و چيزي از آن دارايي كذايي براي ورّاثش باقي نماند. البتّه احتمال ديگر اينكه مراد، پرويز ميرزا نيّر الدوله باشد نيز منتفي نيست.
ص: 398
فدايت شوم از قرار تقرير محمد خان، امروز بلورخانه و كتابخانه و اسلحه‌خانه را به سركار امين‌خلوت التفات فرمودند. به جهت اطلاع سركار عرض شد، و السلام.

- 373- اعلام وصول انار و خربزه و وعده شكار و ارسال كبك‌

نويسنده شناخته نشد
روحي فداك محبت جناب امين الدوله زياد بوده است و اخلاص من زياده بر محبت و مهرباني ايشان. انار و خربزه و گلاب كه چون بوي مهرباني ايشان خوش بود، رسيد. محبت زياد. البته سركار از سوي بنده عرض اخلاص خدمت بارفعت ايشان خواهيد رساند. اگر قوش‌ها باز مثل امروز دور نكنند خود به دست خود به جهت ايشان شكار كبك خواهد كرد و ارسال خواهد داشت.

- 374- راجع به تنخواه مجد الدوله «1»

خط خوش، نويسنده ناشناس
فدايت شوم بندگان جنابعالي اطلاع دارند كه بنده در سر اين تنخواه جناب مجد الدوله تمام شدم. بعد از آنكه جناب جلالت‌مآب بندگان اجل اكرم آقا «2» دام اجلاله العالي رسيدگي فرمودند مشخّص شد كه اين دو هزار تومان و كسري پاگير عاليجاه محمد مهدي خان است. مقرّر فرمودند اين تنخواه از او گرفته شود و بعد از دوندگي بسيار خود مشار اليه وعده كرده بود امروز كه شنبه است تنخواه [را] به بنده بدهد، حالا آمده در خدمت بندگان جنابعالي است و بنده نمي‌تواند از او مطالبه نمايد. لهذا خدمت جنابعالي جسارت به عرض مي‌كند كه التفات و مقرّر فرمايند اگر في الحقيقه اين تنخواه
______________________________
(1). احتمالا مراد امير اصلان خان، دائي ناصر الدين شاه و همسر زينت الدوله دختر فتحعليشاه است كه در صفر 1288 به مرض جذام درگذشت (ر. ك: چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 295/ 2).
(2). مراد ميرزا يوسف مستوفي الممالك ملقب به آقا (متولد 1227- درگذشته 1303 ه. ق) است.
ص: 399
بدهي مشار اليه است، چنانكه مشخّص كرده‌اند طفره را موقوف داشته كارسازي دارد و الا اگر حرفي دارد و نبايد بدهد برود در حضور جناب جلالت‌مآب اجل اكرم برائت ذمه حاصل نمايد. لامحاله بنده تنخواه خود را از گماشتگان جناب مجد الدوله مطالبه و دريافت كرده و بيش از اين متضرر نشود. اميدوار است التفات خواهند فرمود، امر العالي مطاع.

- 375- پيشنهاد ترجمه قرارداد به وسيله ميرزا رضا عموي فرخ خان‌

بدون تاريخ، نويسنده ناشناس
فدايت شوم كسي را نتوانستم پيدا كنم كه اين قرارنامه را ترجمه كند، ناچار خدمت عالي فرستاده شد كه بفرمائيد عاليجاه ميرزا رضا «1» ترجمه كند و ملاحظه بفرمائيد. اينك قرارنامه را كه به خط فرانسه است سربسته خدمت عالي انفاد داشتم كه بفرمائيد ترجمه شود. زياده تصديع نمي‌دهد.

- 376- سوغات كرمان و اسب اهدايي هو

فدايت شوم چون سركار مقرب الخاقان خداوندگارم امير تومان از كرمان تشريف آورده‌اند و از زمره ارادت‌كيشان مخصوص؛ هرگاه مقبول شود، خود مي‌شماريم «2» و در حقيقت آنچه داريم متعلق به جناب جلالت‌مآب بندگان خداوندگار است، ارمغان حضور مبارك را پيشكش لازم بود كه تدارك نمايد. اگرچه قابل حضور مبارك جناب جلالت‌مآب بندگان عالي را لايق نيست ولي به مضمون ما لا يدرك كلّه
______________________________
(1). ظاهرا مراد از ميرزا رضا كوچكترين عموي فرخ خان امين الدوله است كه در زمان محمد شاه براي تحصيل به فرانسه فرستاده شد و بعدا از مترجمان ناصر الدين شاه قاجار گرديد. تعدادي ترجمه از روزنامه‌ها و كتابهاي خارجي توسط او انجام شده كه در كتابخانه ملّي تهران موجود است و مشخصات آنها در جلد دوم نسخ خطي آن كتابخانه به كوشش عبد الله انوار، 1347 آمده است (ر. ك: خاندان غفاري كاشان، از انتشارات فرهنگ ايران‌زمين، تأليف حسن نراقي- فرّخ غفاري، 1353).
(2). عبارت مغشوش و در اصل چنين است.
ص: 400
لا يترك كلّه، با هزاران‌گونه انفعال به موجب تفصيل ملفوف، بضاعت مزجاتي انفاد نمود.
اميدوار است چشم از حقارت آن پوشيده به رسم كريم العفوي حكم به قبول فرموده مورد صدگونه انعامم فرمايند.
ديگر، در سفر خراسان سركار خداوندگارم اسبي ملقّب به مخچه‌دم به جلوداران سركاري وعده فرموده بودند. بعد از مراجعت [از] سفر كرمان [كه] به آن عجله پيش آمد و فراموش شد، به رسم امانت الي حال نگاه داشته پرستاري نمود و مخارج عليق و كاه آن را از خود متحمّل گرديد. حال فرمودند كه از عهده امانت‌داري برآمده به حضور مبارك بندگان خداوندگاري روانه دارد انجاما لحكمه «1» انفاد خدمت بندگان عالي گرديد.
ولي بسيار اسب خوب محكم همه‌چيز تمام است. ان شاء الله در نظر جلوداران سركاري مستحسن خواهد افتاد و به مباركي در زير ركاب بندگان خداوندگاري ترقّي خواهد نمود.
زياده عرض و استدعايي ندارد. امركم مطاع.

- 377- طلب توپچي از ميرزا هاشم صرّاف و بست نشستن ميرزا هاشم صرّاف‌

پشت نامه: عريضه است.
خدايگانا ميرزا هاشم صرّاف مبلغ يكهزار و سيصد و هشتاد و سه تومان از بابت مواجب توپچي حاضر ركاب مبارك بايد بدهد. الآن آمده در دولت‌سراي جنابعالي بست نشسته است. چند دفعه توپچي خواسته است به خاكپاي مبارك عارض شود، فدوي مانع شده نگذارده‌ام كه عارض بشوند و بقسمي آنها را ساكت كرده‌ام و از آنكه ميرزا هاشم در دولت‌سراي جنابعالي بستي شده است، به قسم ديگر نمي‌توان با او رفتار كرد. مقرّر بفرمائيد بيايد وجه طلب توپچي را بدهد كه تأخير و تعلّل در اين فقره مايه بدنامي است. سركار اعليحضرت شاهنشاهي روحنا فداه چندين دفعه امر و مقرّر فرموده‌اند كه اين وجه را حكما و حتما دريافت نمايم. زياده جسارت نشد.
______________________________
(1). تركيب ساختگي.
ص: 401

- 378- واسطه قرار دادن حاج ملّا علي كني و ديگران براي جلوگيري از مجازات قاتلين‌

نامه مهر و تاريخ ندارد و مجهول الكاتب است
هو معروض رأي عالي مي‌دارد كه الحمد للّه باطن سركار، آقايان را زد كه ادعاي باطن نكنند. از قراري كه مذكور شد واسطه [و] وسيله [اي] از قبيل جناب حاجي ملا علي «1» و ديگران در حضور مبارك همايون اعلي حضرت اقدس شهرياري روحنا فداه العالمين برانگيخته شده احكام كه در حق آنها صادر گرديده موقوف نمايند. اشهد بالله چنانچه اين احكام موقوف و در حق آنها تأديب نشود، يا در خانه خود بنشنند و بيرون نيايند و يا به عتبات بروند، افساد زياده بر اينها خواهند نمود. اين دفعه پنج نفر به قتل رسانيده‌اند، دفعه ديگر به پنجاه نفر خواهد رسيد. لازم بود عرض كرده مصدّع اوقات شريف شد. مختاريد. و السلام.
وقت تعزيه‌داري سركار عالي را مرقوم [و] معيّن فرمائيد كه در كدام دهه است تا شرفياب شويم، زياده زحمتي نيست.

- 379- احضار عزيز خان مكري سردار كل‌

بدون مهر نويسنده ناشناس
هو فدايت شوم حسب الفرموده مي‌خواستم امروز عصر خدمت سركار سردار كل برسم. سه به غروب مانده حكيم الهي «2» پيغام داده بود كه سردار كل فردا شب را به
______________________________
(1). حاجي ملا علي كني (متولد 1220 در قريه كن و درگذشته 27 محرم 1306 ه. ق در تهران) از علماي طراز اوّل و نافذ الكلمه تهران و از روحانيون بسيار متمول كه مورد توجّه ناصر الدين شاه بوده است (براي اطلاع از شرح‌حال مفصل وي رجوع شود به كتاب شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 349). نويسنده نامه به تقرّب و نفوذ كلام نامبرده نزد ناصر الدين شاه وقوف داشته است.
(2). عزيز خان مكري سردار كل به ميرزا علي حكيم الهي قزويني كه مردي عرفان‌مآب و صاحب دعوي بود
ص: 402
بازديد تو مي‌آيند، افطار را هم آنجا مي‌خوردند و فرموده‌اند وقايع‌نگار «1» را هم خبر كنيد آنجا بيايند.
عرض ديگر اينكه گويا سردار به خاكپاي مبارك استدعا كرده بوده است وقت خلوتي تعيين فرمايند كه سردار احضار شود، بعضي عرايض لازمه دارند كه بايد بلاثالث عرض نمايند. حسب الامر امشب را كه شب دوشنبه است احضار شده‌اند و الان در حضور مبارك هستند. معلوم است بيشتر بواسطه همان پيغامات و فرمايشات سركار عالي است.
عرض ديگر اينكه سپه‌سالار «2» در دو سه مجلس، ديروز و امروز صحبت داشته بوده است كه كرمان را به اين بنده مرحمت فرموده‌اند. اگرچه خود مي‌دانم خلاف است، محض گذشته است. ولي سبب اين فرمايشات ايشان را ندانستم از خدمات بوده است. [يا] اظهاري از خيالاتي شده يا مضمون به خاطر خان رسيده است. باري خيلي اين فقرات را شنيده بودم، لازم بود عرض نمايم كه اطلاع داشته باشيد. الباقي امر العالي مطاع.

- 380- سفارش قوام الدوله مستوفي الممالك تشنه خون قوام الدوله است هو

فدايت شوم اين چند كلمه را [كه] شب چهارشنبه هفتم است [مي‌نويسم].
والده غلام‌زاده علي خان از بنده خواهش مي‌كنند كه از قول ايشان خدمت آن جناب عرض كرده عريضه بنويسم. قوام الدوله بعد از فضل خداوندي و از عنايت ائمه طاهرين، سواي آن خدايگاني در طهران كسي را ندارد، بلكه بزرگ و كوچك دشمن و اعداء و عدوانند. قوام الدوله را به ايشان و آن خداوندگاري را به خداوند يگانه مي‌سپارم. از كلّ
______________________________
و ادّعاي درويشي مي‌كرد و از كارچاق‌كن‌هاي درجه يك آن زمان محسوب مي‌شد، ارادت مي‌ورزيد و از فقر و درويشي كه معمول آن زمان بود، دم مي‌زد (ر. ك: شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 328).
(1). احتمالا ميرزا جعفر خان وقايع‌نگار.
(2). حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله سپهسالار اعظم، صدراعظم ناصر الدين شاه قاجار و پسر بزرگ ميرزا نبي خان امير ديوان قزويني.
ص: 403
سلسله، يك برادر دارم و مستوفي الممالك تشنه خون اوست، و السلام.

- 381- فهرست عرض و استدعاي غلام جانثار ميرزا شاهرخ فرستاده الهيار خان پسر مرحوم سليمان خان حاكم درجز ارتباط خرابي درجز با يابوي اهدايي به ميرزا علي خان!

با توجّه به اينكه حسام السلطنه در سال 1275 از خراسان احضار و به جاي وي حمزه ميرزاي حشمت الدوله به استانداري خراسان فرستاده شده است حدودا تاريخ تحرير نامه مشخّص مي‌شود. درين فهرست به «امين دولت» يعني امين الدوله اشاره شده است و اين نشان مي‌دهد كه عريضه از طريق فرخ خان ارسال شده است.
فهرست عرض و استدعاي غلام جان‌نثار ميرزا شاهرخ فرستاده الله يار خان پسر مرحوم سليمان خان حاكم درجز
دره‌جز سرحدي است در خراسان. يك سمتش كلات است و يك سمت ديگرش قوچان است و ما بقي اطرافش تركمان است كه سرحد درّه‌جز در وسط اينها واقع شده است، و هميشه با تركمانهاي اطراف شب و روز زدوخورد دارد، و هشتاد جا قراول‌خانه دارد كه بايد سواره و پياده داشته باشد كه رعيت بيچاره بتواند محافظت مال و عيال و حاصل خود را بكند.
در اين صورت بر امناي دولت ابدمدّت واجب است غوررسي بر عرايض اللهيار خان بفرمايند كه در اول حكومت اللهيار خان، نظرآقانام و بك‌وردي‌نام در درجز هرزگي را به جايي رسانيدند كه نظرآقانام در دست رعيت كشته شد و بك‌وردي گريخت، آمد در دار الخلافه پيش ميرزا علي خان پسر ميرزا آقا خان.
چون غلام درجزي در دست ميرزا علي خان بود يابو و جزئي تعارفي داد و اشتباه كاري كرد كه من املاك در درجز دارم حكمي از ميرزا آقا خان گرفت آمد در درجز.
اللهيار خان هم بنابر اطاعت حكم ميرزا آقا خان، قلعه چالشلو كه يكي از قلعه‌هاي معتبر درجز است به بك‌وردي داد بنشيند كه شايد ترك هرزگي بكند. دو سه ماهي گذشت باز بناي هرزگي را گذاشت و محرّكين همسايه‌هاي درجز كه خراساني باشد
ص: 404
مي‌خواهند بالمرّه آن سرحد خراب بشود و تحريك ميرزا علي خان از براي خاطر «1» يك يابو همه اوقات تحريك مي‌نمودند و كيفيت هرزگي او به امناي دولت عرض شد و به جهت نظم آن ولايت فرمان مبارك صادر شد كه حسام السلطنه بك‌وردي را اخراج بكند و از آن طرف حسام السلطنه «2» احضار و حشمت الدوله «3» مأمور شد. در اين بين معوق ماند و چنان از هرزگي بك‌وردي رعيت دره‌جز به ستوده آمده، لابدّ و لاعلاج در دور قلعه چالشلو، قلعه‌چه و سنگ درست كرده‌اند كه او قادر به بيرون آمدن و هرزگي نباشد، تا اينكه اين غلام جان‌نثار را اللهيار خان روانه دربار معدلت‌آثار نمود و عريضه به امناي دولت عرض نمود كه تا در خصوص آن سرحد هرچه رأي امناي دولت قرار بگيرد قرار بگذارند كه بالمرّه آن سرحد خراب نشده و باعث مرارت و خرج زياد امناي دولت نشود.
حال استدعاي اللهيار خان اين است كه آدم اميني امناي دولت بفرستند بيايد در آنجا و آن سرحد را درست ملاحظه بكند. بك‌وردي را با يك نفر ريش‌سفيد درجز به خاكپاي مبارك بياورد و امناي دولت غوررسي بفرمايند. في الواقع اگر حق به جانب اوست هرطور كه رأي مبارك قرار بگيرد، در حق او بفرمايند، و اگر هرزگي او در ولايت و سرحد ثابت شد باز هرطور امناي دولت صلاح بدانند در حق او بفرمايند.
به اللهيار خان واجب شود كه كيفيت آن سرحد را عرض نمايد كه بعد از اين مرارت و اوقات‌تلخي براي امناي دولت حاصل نيايد. اگر خدانخواسته امناي دولت در اين خصوص غوررسي نفرمايند بالمرّه دره‌جز خراب خواهد شد و صد هزار تومان مثل سرخس بايد خرج شود تا اين سرحد آباد شود.
بر اين غلام جان‌نثار واجب شد كه عرض و مطالب اللهيار خان را به امناي دولت ابدمدّت برسانم. حال مدت پنج ماه است كه آمده‌ام و معطّل اين عرض هستم. الحمد لله ربّ العالمين بعد از فضل خدا دستم به دامن امين پادشاه جمجاه روحي و روح العالمين فداه رسيد كه از همه جزء و كل آن سرحد باخبر است. هرطوري كه مصلحت دولت مي‌دانند قرار در امر آن سرحد خواهند گذاشت. تكليف دنيا و آخرت از گردن اين غلام جان‌نثار برداشته شد.
______________________________
(1). در اصل: خواطر
(2). سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه
(3). حمزه ميرزا پسر عباس ميرزا نائب السلطنه و برادر اعياني سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه.
ص: 405

- 382- تعهّد ميرزا موسي وزير حاكم تهران درباره انتظام تهران يكصد و بيست سوار براي نظم اطراف تهران كافي است هو

اشاره

در باب قراسوران عرض راه، ميرزا موسي وزير «1» عرضش اين است كه آنچه خاك طهران است من متعهّد مي‌شوم كه قراسوران گذاشته منتظم دارم و عرض راه را محافظت كنم، ولي از خاك طهران آن طرف، بهركس سپرده مي‌شود مختارند، و با آن شخص است كه طرق را منتظم دارد.
از براي قراسوراني راه طهران يكصد و بيست نفر قراسوران لازم است كه حالا داريم، ولي مراقبتي لازم دارد كه سواران پادار با نظم خوبي باشند كه كفايت قراسوراني را به نوع خوب داشته باشند، همچنين قرار گذاشتند كه در عرض راه طهران، هرجا قراسوران گذاشته مي‌شود، يك نفر غلام از نواب اشرف ارفع والا نائب السلطنه روحي فداه نيز گذاشته شود كه مبادا از محافظت راه كوتاهي شود.

در حاشيه:

وزير سواي خاك طهران را متعهّد نمي‌شود. يكصد و بيست نفر سوار براي نظم اطراف طهران كافي است كه حالا ابواب جمع وزير نيست، و ليكن عرض وزير اين است كه بايد سوار پادار معتبر باشد و يا همين سوار طوري نظم داده شود كه خاطر همايون آسوده شود. اگر در باب ساير راه‌ها بايد گفتگو بشود، منوط به فرمايش همايون است.

- 383- گله وزير دول خارجه احتمالا از دبير الملك يا صديق الملك «2»

______________________________
(1). ميرزا موسي مستوفي تفرشي (1282- 1198 ه. ق) پسر ميرزا ابو القاسم و پدر ميرزا عيسي وزير كه در تاريخ تحرير اين نامه حاكم تهران و معروف به وزير بوده است (شرح‌حال رجال ايران، ج 4، ص 164).
(2). نظر مرحوم محبوبي اردكاني بر اين بود كه نويسنده شايد دبير الملك يا صديق الملك باشد. دبير الملك وزير رسائل (رئيس دفتر ناصر الدين شاه) و صديق الملك (ميرزا محمد رئيس- صديق الملك نوري مازندراني) در زمان سلطنت ناصر الدين شاه چندي معاون وزارت خارجه و چندي نيز در غياب ميرزا-
ص: 406
خط خوش، نويسنده نامه نامعلوم
هو مخدوم معظّما اين فقره را فراموش كرده‌ام كه وزير دول خارجه من باب گله در غياب مخلص گفته است كه فلان‌كس حسنعلي خان «1» را به منزل خود برده و به او دستور العمل داده است. اين حكايت بي‌اصل با حكايت آبت «2» صاحب مطابق است.
مخلص اگر او را تا پريروز عصر كه پنجشنبه 11 باشد در منزل خود و يا هرجاي طهران ملاقات كرده و كلمه‌اي «3» به او حرف زده باشد، شما و يا هركس مي‌تواند اين فقره را ازو به قيد قسم مشخّص نمايد. پريروز وقت عصر، بيك با نظام الدوله «4» به منزل مخلص آمد و زياده از نيم‌ساعت ننشست و السلام. براي استحضار و اطلاع سركار سامي قلمي شد.
جواب هم لازم ندارد. با اين اوضاع راستي راه رفتن بسيار مشكل خواهد گشت. زياده چه زحمت دهد. و السلام.

- 384- تعريض و توهين به وزير امور خارجه دعوت به صرف مسمّاي جوجه و برنج صدري!

نويسنده نامه معلوم نيست.
فدايت شوم از تردستيها و نكته‌دانيها و معنيها و آن جانفشاني «5» كه ديروز در موارد متعدّد به كار برده بوديد آفرينها گفتم و لذتها بردم. مي‌خواهم به آن مرد كه يعني
______________________________
سعيد خان مؤتمن الملك و ناصر الملك وزراي خارجه، كفيل آن وزارت بوده است. (شرح‌حال رجال ايران، 243/ 3).
(1). حسنعلي خان امير نظام گروسي
(2). آبت)K .E .abbott( )متوفي در 1873) از 1841 به بعد مأموريتهاي قنسولي در ايران داشت. قنسول در تبريز (از 1854 تا 1856). پس از برقراري روابط، جنرال قنسول تبريز شد (از 1857 تا 1868) (مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، ص 430).
(3). در اصل: كلمه
(4). نظام الدوله: مشخّص نيست كدام نظام الدوله، دوستعلي خان معير الممالك يا حسين خان مقدم مراغه‌اي يا حسين خان شاهسون (شهاب الملك).
(5). جانهايي هم خوانده مي‌شود.
ص: 407
وزير امور خارجه بگويم كه ثلاثه غسّاله ... «1» اينطور ... «1» تو قرمساق هم پي كار خودت خواهي رفت بدان، اينقدر رعونت و زيبائي تحويل مردم مده، باري بيش از اين حوصله ندارم.
چند روزي اينجا تشريف مي‌آوريد كه مسمّاي جوجه با برنج صدري ميل بفرمائيد و طرح عمارت جديد را فرمايش بكنيد كه مشغول بنائي بشوم و پشت سرش عروسي بچه‌ها. آجر گران است، گچ بهم نمي‌رسد، آهك دست نمي‌دهد [به] گوش بنده فرونمي‌رود، بحول الله من ده من ده بنّا بايد گوش فلك را كر كند. اگر بالا تشريف نمي‌بريد رقص‌كنان خدمت سركار مشرّف شوم و دو گلو حرف بزنم. بعون الله دوماهه بايد ده هزار تومان مداخل كنم و به سر خودت هزار كار واجب در پيش دارم و تعويق و تأخيرش بي‌مزه است.
ثلاثه غسّاله، غيرت مردي، مردانگي، فتوّت، همّت، هرچه دارند بايد در حق من پيرمرد «2» بجا بيارند. به ذات پاك خدا كه هرچه در حق من بكنيد هم مقابلي با آن جوشها و سوداها و غصه‌هائي كه خورده‌ام و داشته‌ام نمي‌كند. به تقريبي امروز و فردا اسمي از من در خاكپاي مبارك ببريد، ببينيد شاهنشاه درباره من چه اعتقاد دارند و چه مي‌فرمايند.
خداوند ان شاء الله حالتها را خوبتر و خوشتر بكند. قدر اين نعمتها را بدانيد و شكر بكنيد. دو كلمه جواب در حاشيه رقعه مرقوم بفرمائيد.

- 385- ارسال گزارش «3» بهمن ميرزا برادر محمّد شاه به حاج ميرزا آقاسي ماليات آذربايجان و مفقود شدن تفنگ سربازها! و سياهه لشكر روم‌

هو تصدقت شوم اين صفحه اضافه، خط بهمن ميرزا است كه در سال حكومت آذربايجان به حاجي ميرزا آقاسي «4» نوشته است و ديدن دارد.
از جمله، خوب‌نويس و مطلب‌نگار بوده است.
... بنده پيشرفت كار را مي‌داند. هر تنخواهي كه لازم است زودتر برساند و هر
______________________________
(1). حذف شد.
(2). در اصل پيره‌مرد
(3). گزارش در چهار صفحه به خط نسبة خوب و ناقص است و ظاهرا همين چهار صفحه بوده كه به عنوان نمونه فرستاده شده است.
(4). در اصل: آقاصي
ص: 408
تنخواهي كه بايد به تعويق و تاخير بيفتد از سال كهنه به سال نو حواله شود تا كار ولايت بگذرد و اگر كسي هم شكوه و شكايت بكند، سركار از بنده مؤاخذه نفرمايند. از اينكه دخل كفاف خرج را نمي‌كند، بنده هم قبل از وقت مراتب را عرض كردم. در هرحال اختيار با سركار است.
در باب خلخال، محمد ناصر خان مبلغ دوازده هزار و چهارصد و چهل و شش تومان، علاوه بر ماليات از خلخال گرفته است و رعيت آنجا به مرتبه [اي] مستأصل و پريشان شده‌اند كه عرض‌كردني نيست و خودش هم هميشه با صد سوار هرچند روز به يكي از دهات مي‌رود، از اخراجات و خرج سفره و تكلّف و تعارف و جرم و جنايت از مردم مي‌گيرد. چون عرض فقرا و ضعفا كه استطاعت آمدن خدمت سركار را ندارد بر بنده لازم بود، عرض كردم. رعيت، رعيت پادشاه و اختيار همه با سركار است. صورت احجاف او را با عرايض اهل ولايت مفصّلا در فرد علي‌حده نوشته خدمت سركار فرستاد.
در باب گرّوس «1»، مبلغ شش هزار و پانصد تومان نقد و پانصد و سي و دو خروار جنس، علاوه بر ماليات موافق تفصيل علي‌حدّه ابراهيم خان از گرّوس گرفته است و اوضاعي در خوانين و رعيت آنها نگذاشته است كه مصدر خدمتي توانند شد. چون عرض اهالي ولايت لازم بود بند [ه] هم مصدّع گرديد. اختيار با سركار است.
محاسبه توشقان‌ئيل آذربايجان را مقرّر شده بود بنده بفرستم، همگي مباشرين و مستوفيان جمعند و مي‌نويسند. ان شاء الله يك ماه بعد از عيد ارسال دفترخانه همايوني خواهد شد.
تفنگهاي افواج را مقرّر شده بود كه بنده برسد كه چقدر تفنگ موجود و چقدر مفقود شده است و چقدر از اصل كسر دارد. همه مشرف‌ها و سرهنگ‌هاي افواج جمعند و مي‌نويسند، ان شاء الله معيّن كرده ارسال حضور خواهم نمود.
چون در اين سنوات مكرّر سرهنگ و سرتيپ‌هاي افواج تغيير و تبديل يافته است و سرتيپ‌ها و سرهنگ‌ها پيش از مأموريت بنده به سليقه خود، صاحب‌منصبان جزء را مكرّر عوض و بدل كرده‌اند و پاره [اي] اسفار هم اتفاق افتاد، در اين ميانه اكثري از تفنگها مفقود شده است. حالا بقدر پنجهزار تفنگ افواج آذربايجان كسر است. با وجودي كه مواجب و جيره پادشاهي را همه‌ساله مي‌گيرند و معافي خود را با رعيت حساب
______________________________
(1). در اصل: كرّوس. روي حرف كاف (ضمه) و روي حرف را (تشديد) گذاشته شده است.
ص: 409
مي‌كنند، اگر سربازها تفنگ نداشته باشند بي‌ثمر خواهند بود. اگر خسارت تفنگ را هم فرضا از سرتيپ و سرهنگ بگيرند، تفنگ سرباز چيزي نيست كه در بازار براي آنها ممكن بشود بخرند. اگر رأي سركار قرار بگيرد كه سربازها تفنگ داشته باشند بايد پنج هزار تفنگ از جباخانه همايوني به سرباز مرحمت شود.
سياهه اموال مقصرين فوج مخبران از قرار تفصيل علي‌حدّه عرض شده است.
نجّاري هم كه براي بريدن چوب شمع و عراده آمده بود، در غرّه ماه ربيع الاول وارد شد.
بنده فورا همه ملزومات او را داده روانه كرد، ان شاء الله عما قريب خدمت محوّله را به انجام خواهد رسانيد.
چون فرمايش سركار اين است كه از امورات سرحد روم عرض نمايند، سياهه لشكر رومي را چند روز قبل از اين مفصّلا نوشته انفاد حضور نمود. اين روزها نيز علاوه بر آنچه عرض شده بود، يك فوج رديف از زنگان كه حالا داخل نظام شده‌اند و هزار و صد نفر بوده‌اند به اتفاق عزّت احمد پاشا با طبل و بالابان وارد ارزنة الروم شده‌اند. چون لازم بود عرض شد. بند [ه] هم قرار داده‌ام كه هر پانزده روز يك فوجي از افواج به تبريز بيايد. سان آنها معلوم بشود كه ديگر من‌بعد كسي نتواند تغيير و تبديل بدهد و حساب تفنگ آنها هم معلوم بشود و عيب ديگري هم ... «1»

- 386- تعهّد حفر قنات در تبريز

تاريخ تحرير نامه 1276 قمري است. پشت نامه مهر مربع كوچك به سجع «يا ابا عبد الله» اين نامه نشان مي‌دهد كه عبد الله نامي در دوره ناصر الدين شاه قاجار، متعهد شده است كه آب اهالي محلات پل‌سنگي و ششكلان و سرخاب و شتربان تبريز را از قريه نارنج تأمين كند.
بنده درگاه متعهّد و متقبّل است كه موازي دو هزار ذرع از منبع اصل آب قنات مشهوره به حسن پادشاه را واقعه در اراضي نارنج از حالا تحرير الي انقضاي مدت سه سال، بطوري كه مغنّيان باخبرت و بصيرت ملاحظه و برآورد كرده‌اند، در يكهزار و يكصد تومان رايج ديواني، بطوري كه مرغوب و استادپسند باشد حفر و سنگ‌بندي
______________________________
(1). چهار صفحه گزارش نمونه در اين‌جا تمام مي‌شود.
ص: 410
نموده به اتمام برساند. و مبلغ سيصد تومان هم كه در هذه السنه قوي‌ئيل از بابت وجه مزبور به صيغه امداد و مساعده از جانب سني الجوانب اولياي دولت قاهره عنايت و مرحمت مي‌شود، در عرض سه سال تمام، سه قسط و هر سالي يكصد تومان مي‌شود بندگي و كارسازي گماشتگان ديوان قضا آستان دارد. و باقي وجه مسطور را كه هشتصد تومان است، با وجه مساعده مزبوره بر خود آب بران قنات مزبوره كه اهالي پل‌سنگي «1» و ششكلان و سرخاب و شتربان است، با اطلاع و استحضار بيگلربيگي دار السلطنه و تصديق چند نفر ريش‌سفيد و معتمدين شهر توزيع و تقسيم و دريافت داشته، در اتمام دو هزار ذرع مزبور به هيچ‌وجه من الوجوه مسامحه و اهمال نكرده به هيچ عذري متعذّر و متمسّك نشود. اين چند كلمه [را] بر سبيل تمسّك و التزام نامچه جسارت نمود. في شهر صفر المظفر 1276.

- 387- اجازه مرخصي از ناصر الدين شاه براي مراجعت به آذربايجان‌

نويسنده نامعلوم. پشت نامه مهر ندارد
هو فدايت شوم عاليجاه حسنعلي خان يوزباشي [از] غلامان حضرت وليعهد «2» روحنا فداه را روانه خدمت سامي داشتم. بايد شرفياب حضور مبارك شده مرخصي حاصل نمايد و روانه آذربايجان شود. به اتفاق مقرّب الخاقان شهاب الملك «3» يا هركس ديگر كه مناسب دانيد مقرر فرمائيد شرفياب شده از خاكپاي مبارك مرخصي حاصل نمايد، زياده عرضي ندارد.

- 388- گزارش اوضاع شهرهاي كاشان و قم و اصفهان «4»

اشاره

______________________________
(1). در اصل: پل سنگين.
(2). مظفر الدين ميرزا
(3). احتمالا حسين خان شاهسون (شهاب الملك).
(4). اين گزارش و سه نامه بعدي را در جلد هفتم كتاب نامواره دكتر محمود افشار 1372، زير عنوان «گوشه‌هايي از اوضاع اجتماعي و اقتصادي دوره ناصر الدين شاه» چاپ كرده‌ام.
ص: 411

گراني و ناامني‌

اين گزارش مهر و تاريخ ندارد، ولي با توجه به اينكه امير اصلان خان (عميد الملك و بعد مجد الدوله) دائي ناصر الدين شاه بين سالهاي 1286 تا 1287 ه. ق «1» پيشكار شاهزاده سلطان مسعود ميرزا (يمين الدوله و بعد ظل السلطان) در حكومت اصفهان بوده است، تاريخ نامه مشخص مي‌شود.
ناصر الدين شاه جهت اطلاع و رسيدگي، به خط خود زير گزارش نوشته است:
امين الدوله كه مراد فرخ خان (امين الملك و بعد امين الدوله) است. «2»

* كاشان‌

سه چهار روز قبل در آران و بيدگل، يك فرسخي شهر، تگرگ بسياري آمده كه بعضي طيور از قبيل گنجشك و غيره را كشته و ضرر محصولي هم رسيده. در بعضي از دهات كوهستان، سيل زيادي آمده و ضرر و خرابي بسيار رسانيده. پنج شش روز قبل شاگرد خبازها رفته بودند جلو بار هيزم كه خريداري نمايند. كاظم‌نامي كه دو سال قبل در عيد يك نفر آدم كشته بود، با شاگرد خبازها نزاع كرده، آنهم چند زخمي به او زده و يك پاي او را قطع كردند. حاكم، خبازها را گرفته تنبيه نموده. غله و ساير چيزها را حاكم خرواري دو هزار و پانصد ارزان نموده است كه نرخ از اين قرار است «3».
گندم يك خروار چهار تومان و يك قران و ده شاهي
جو يك خروار سه تومان
نان تبريزي يك من تبريز سيصد و پنجاه دينار
*______________________________
(1). شرح‌حال رجال ايران تأليف مهدي بامداد، ج 1، ص 168 [و] چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار جلد 2، ص 496.
(2). چون تاريخ نامه قبل از 18 صفر 1288 ه. ق است، بنابراين مراد فرخ خان امين الدوله است. مي‌دانيم كه بعد از فوت وي اين لقب به برادرش ميرزا هاشم خان امين‌خلوت داده شد.
(3). اعداد، در اصل به سياق است و برگردان آن به لطف دوست بزرگوار فقيد استاد دكتر اصغر مهدوي انجام گرفته است.
ص: 412

قم‌

روز چهارشنبه در بازار، جارچي جار زده كه قاتل شخص زرندي، خدمت حاجي ملا محمد صادق ثابت شده است، كه يوسف نام، آدم غلامحسين خان بيگدلي بوده است. از خانه هركس درآيد صاحب‌خانه خونش هدر و مالش، مال سلطان است. در همان شب، يوسف بست رفته.
نرخ اجناس:
گندم خرواري سه تومان
جو خرواري هجده تومان
نان تبريزي: من تبريز 333 دينار

* اصفهان‌

چندي قبل تقي خان نام قزويني فرّاش شاهزاده در حمام يك نفر از نايب فراشخانه را زخم زده، جناب مجد الدوله تنبيه كردند. نواب شاهزاده چند روز است «هفت دست» «1» رفته است. دو شب قبل، ميرزا حسين نام سررشته‌دار عملجات شاهزاده از چهارباغ مي‌رفت. چند نفر به سر او ريخته، با شش پر چند زخمي زده، او را لخت كرده‌اند. چند شب جناب مجد الدوله به چهار فرسخي رفته بودند. در شهر خيلي بي‌نظمي شد. بطوري كه كسي جرأت نمي‌كرد كه يك ساعت از شب رفته از چهارباغ عبور بكند و يك ساعت از شب رفته، احدي جرأت نمي‌كند از خانه خود بيرون بيايد.
چندي قبل در نجف‌آباد دوازده نفر متّفق شده به خانه كلبعلي نام رفته زخم زيادي به او زده سرش را بريده‌اند. زنش حامله بود، شكمش را پاره كردند. اولاد ذكور چهارماهه داشته است. هنوز حكمي درباره قاتلين نشده است. نرخ اجناس از اين قرار است.
گوشت يك چارك دويست و شصت و شش دينار
نان يك من دويست و شصت و شش دينار
روغن يك من هشت قران
جو يك من سيصد دينار
كاه يك من يكصد دينار
______________________________
(1). هفت‌دست عمارتي بوده است كه در سال 1056 ه. ق به امر شاه عباس دوم در اصفهان ساخته شد.
اين عمارت اطاقهاي متعددي داشته و در اطراف آن باغهايي احداث كرده بودند و در زيبايي مشهور بوده است. عمارت هفت‌دست در سال 1318 ه. ق خراب شد و امروز در محل آن كارخانه كازروني كه به نام كارخانه هفت‌دست نيز خوانده مي‌شود، قرار دارد (فرهنگ معين ج 6، اعلام).
ص: 413

خلاصه مشروحه جناب امام‌جمعه اصفهان «1» غائله نان در اصفهان‌

حاشيه نامه مهر سفيد شير و خورشيد دولتي، تاريخ تحرير نامه بايد بين سالهاي 87- 1286 ه. ق باشد كه امير اصلان خان مجد الدوله، دائي ناصر الدين شاه پيشكار سلطان مسعود ميرزا حاكم اصفهان بود.
حسب الامر در باب بي‌نظمي ولايت تلگرافي كرده بوديد. اين ضعيف هم جوابي عرض كردم. حال مبيّن تلگراف مي‌شوم. در اين چند روز كه شاهزاده «2» و مجد الدوله در بيرونها بودند. ميرزاي وزير به عداوت محمد كريم خان سرهنگ كه مواظب امر نان بود و در اين مدت خوب راه برد و همچنين به خيال منفعت بلوكات متعلقه خود كه نصف بيشتر اصفهان است، يك دانه گندم نگذاشت، خريد. بدين واسطه نان كم شد و مردم به صدا درآمدند. جناب شيخ هم قدري برنخورده و قدري هم از روي غرض، به منبر رفته، بعضي فقرات گفتند و وعده رفتن تخت فولاد «3» به مردم دادند. اغتشاش شهر زياد شد و به شب بناي سرقت گذاشتند.
اين ضعيف خبّازها را با محمد كريم خان خواسته قراري در امر نان داده فورا به مجد الدوله نوشت و معجّلا به شهر معاودت كرده چند نفري را سياست نموده في الجمله نظمي حاصل شد.
از فقره نان فارغ نشده، جنجال آب برپا شد. لنجان با ميرزاست و شلتوك و صيفي زياد كاشته آب سهمي ماربين را گرفته و جمع كثيري به دادوفرياد آمدند. از آن طرف هم ميرزا فرستاد لنجاني‌ها را بي‌جهت به شهر آورد كه در مقابل آه و ناله كنند. باز هم زحمتها كشيديم تا اين مفسده آرام گرفت.
ميرزا حالتي بهم رسانيده كه نه تمكين حاكم را دارد و نه ملاحظه ولايت را.
اسباب مفسده به همه جهت جمع است. از عرف وزير و شرع جناب شيخ بجز اين
______________________________
(1). المآثر و الآثار (چهل سال تاريخ ايران)، به كوشش ايرج افشار، در چهل سال اول سلطنت ناصر الدين شاه، از چهار امام‌جمعه اصفهان نام مي‌برد كه عبارتند از: ميرزا سيد محمد خاتون‌آبادي (درگذشته 1291 ه. ق)، مير محمد حسين خاتون‌آبادي (درگذشته 1298 ه. ق)، آقا ميرزا محمد علي (درگذشته 1300)، حاج ميرزا هاشم (درگذشته 1321). با توجه به اينكه تاريخ فوت ميرزا سيد محمد خاتون‌آبادي نزديك‌تر به تاريخ تحرير اين نامه است، احتمالا نويسنده نامه اوست. رجوع شود به صفحات (212، 765) و (213) و (248، 786) و (248، 787) دوره سه جلدي كتاب مذكور در فوق.
(2). مراد شاهزاده سلطان مسعود ميرزا يمين الدوله (- ظل السلطان) پسر ارشد ناصر الدين شاه است.
(3). مراد قبرستان تخت فولاد اصفهان است.
ص: 414
ضعيف كسي اين عرايض را نمي‌كند.
انصافا محمد كريم خان آدم خدمتگزار معقولي است. اگر التفات خاصي به او بشود، خيلي تقويت در نظم ولايت حاصل مي‌شود. استدعا آن است كه زودتر در مقام اصلاح عمل برآيند كه خدانخواسته مفسده عظيم برپا خواهد شد.

- 389- تأسيس موزه حيوانات در باغ مرحوم ميرزا نبي خان‌

نامه بدون مهر و تاريخ و نويسنده ناشناس و بخشي از نامه را موريانه خورده است.
به خدمت جناب جلالت‌مآب بندگان عالي معروض مي‌دارد. كه چندي قبل در خصوص نگاهداشتن حيوانات عرض كرده بودم كه به همان هيأت زنده بمانند، قبول فرموده مقرر داشتند كه در باغ مرحوم ميرزا نبي خان «1» مشغول باشد. حال بعضي اسبابهاي جزئي لازم است كه در دولت عليه ايران يافت نمي‌شود، بايد از فرنگ آورده شود. از قرار تفصيل ذيل چند جلد كتاب مخصوص، قدري اجزا، سه جعبه اسباب. يك حكمي نيز بايد مرحمت شود كه دو نفر شكارچي، يك روز در ميان، آنها را از پي شكار بفرستند به جهت يافتن حيوانات غريبه.
بالاخانه باغ مرحوم ميرزا نبي خان كه براي ذخيره حيوانات مقرّر شده است جاي بسيار خوب خواهد بود، و بعضي چيزها نيز لازم است در آنجا ترتيب شود، از قبيل دو سه عدد دولاب چوبي مثل كتابخانه فرنگي.
شش طاقچه پنجره‌دار، و سه طاقچه را تا پايين بشكافند و پنجره بگذارند. پنج عدد ميز بزرگ و كوچك. ده دانه چهارپايه بزرگ از چوب براي حيوانات بزرگ و قوي‌هيكل. يكصد عدد چهارپايه كوچك ولي متفاوت براي حيوانات ... «2» چهار پارچه ميز كوتاه. و اين اسبابهاي چوبي بايد همه از چوب كبوده باشد. خود ... ساختن دستور العمل و اندازه خواهد داد كه موافق قاعده باشد.
______________________________
(1). مراد ميرزا نبي خان امير ديوان قزويني پدر حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله سپهسالار اعظم و صدراعظم ناصر الدين شاه قاجار است. براي اطلاع از شرح‌حال وي رجوع شود به: چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 470/ 2).
(2). جاي كلماتي كه موريانه خورده با نقطه‌چين مشخص شده است.
ص: 415
... در ميز لازم است ... بايد يك بوريا به آنجا انداخت. امركم العالي مطاع.

- 390- تحريكات مادر امير حسين خان شجاع الدوله‌

اشاره

نامه‌اي است يادداشت‌گونه بدون عنوان درباره تحريكات مادر امير حسين خان «1» كه از نظر ناصر الدين شاه گذشته و شاه به خط خود به سپهسالار دستور داده است كه: «حيدر قلي اين ضعيفه را ببرد بوجنورد.»
مادر امير حسين خان اينجا كه هست آسوده و آرام نمي‌نشيند. هر شب و روز از تحريض و ترغيب مردم غافل نيست. از مردهاي ولايت حالا دستش كوتاه شده به عرايس پرداخته و امثال خود را هر شب مي‌برد و تحريك مي‌كند. درين خصوص سابقا به خاكپاي همايون عرض كرده‌ام. اگر مي‌فرمايند كه حضرات را به مشهد يا بجنورد بفرستم يا در قوچان بمانند تا شرفيابي مخلص. اينقدر بدانيد كه تا عيال او ... اينجاست.
مردم چشمشان به آمدن امير حسين خان است. و اين اوضاع را عاريه مي‌دانند. اصراري درين خصوص ندارم. هرچه رضاي خاطر همايون است، همان را طالبم. در هرحالت، از خود رأيي نداشته و ندارم، و السلام.
اگر امسال يموتها و سايرين در گرگان زراعت نمايند مثل اين است كه هيچ قشون به گرگان تعيين نشده و الّا زراعتشان را كه مانع شوند و قشون آنقدرها در آنجاها بماند كه فصل زراعت بگذرد، اين صدمه فوق صدمات خواهد بود. در سال آينده چنان مستأصل شوند كه خودشان واسطه برانگيزند و اقدام به خدمت كنند. خلاصه به عقل ناقص چنين رسيد كه عرض شد. زياد عرضي ندارم و السلام.

در حاشيه خط ناصر الدين شاه:

با هر چاپار به سپه‌سالار نوشتم كه به حيدر قلي خان بگويد اين ضعيفه را ببرد بوجنورد.
______________________________
(1). به احتمال قوي مراد امير حسين خان شجاع الدوله سابق الذكر است.
ص: 416

- 391- گلاب اهدايي امين‌خلوت «1» هو

اي امين‌خلوت، اي جان عزيز، گلاب شوخي نيست. اي فدايت صد غلام و صد كنيز. يكي پرده بالا رفت. خانه آبادان. خانه ما معطّر شد. به همسايه هم سرايت كرد.
ان شاء الله هميشه در مهرباني برقرار باشيد. به شما كه بايد از پدر بزرگوار و عمّ عالي‌مقدار به يادگار رسيده باشد.

- 392- حاصل دو جزوه ترجمه شده از يك كتاب در دو صفحه در خصوص مملكت‌داري‌

مترجم ناشناس و ظاهرا از كتب فرانسوي ترجمه شده است.
حاصل اين دو جزوه كه ترجمه شده از قراري كه اين بنده درگاه جهان‌پناه دريافت نمود از اين قرار است كه دولت بايد نظم و قانوني بگذارد كه فايده آن به عامه خلق عايد شود، منحصر در نوع و شخص نباشد. و نيز مكنت و ثروت دولت منوط است به غناي رعيّت، زيرا كه نتيجه اين، راجع به دولت خواهد بود. پس بالضروره بايد اسبابي فراهم بياورد كه اهل مملكت در نهايت امنيت و اطمينان درصدد تحصيل مال و مكنت برآيند و خود را از فقر و فاقه برهانند.
بعد از بيان اين دو مقدمه مسلّمه، اقوالي در سبب حصول اين مقصود، از حكما و ارباب تجربت متقدمين و متأخرين بيان كرده بعضي كارخانجات و صنايع و بعضي رسم تجارت را باعث غناي مملكت دانسته و برخي ديگر زراعت و فلاحت را رجحان گذاشته‌اند و از هر طايفه دلائلي نقل كرده است.
بالاخره مصنّف كتاب دلايل كساني را كه معتقد به رجحان زراعت بوده‌اند اختيار
______________________________
(1). ميرزا هاشم خان (امين الدوله ثاني) و فرزندانش ميرزا محمد خان اقبال الدوله و غلامحسين خان صاحب‌اختيار هر سه (امين‌خلوت) بودند. ظنّ غالب اين است كه خطاب نويسنده به اقبال الدوله يا صاحب‌اختيار باشد.
ص: 417
و اقامه براهين نموده است بر اينكه آن دو سبب اوّل را مدخلي چندان در حصول ثروت مملكت نيست، چيزي كه مسلما نتيجه و ثمر آن در مملكت مي‌نمايد زراعت است و دولت فرانسه وقتي شروع در ترقّي نمود به اين فايده برخورد و در ترويج زراعت كوشيد.
پاره [اي] فقرات هم در متفرعات اين مطالب از اين قرار در كتاب بيان كرده است.
دولت بايد در تربيت هوش و صحّت بدن رعايا كمال كوشش را به عمل آورد و نگذارد كسي در دولت اضطراب فاقه و تشويش آينده داشته باشد. طوري كنند كه زندگي مايه راحت خلق باشد نه مايه محنت آنها.
در ميان دول، دولتي كه دستش پر از سيم و زر باشد حكم دارد بر آنكه دستش خالي است. اين زر و سيم را يا بايد از معادن مملكت بدست آورد و يا اگر نباشد كوشش بايد كرد از دولتي كه معادن دارد به واسطه تجارت و فروش اجناس تحصيل نمود.
تجارت داخله مملكت بر وجوه مملكت نمي‌افزايد، زيرا كه جنسي خارج نشده كه نقدي داخل شود، پس در اين قسم تجارت نفع يكي از رعايا ضرر ديگري خواهد بود. بايد به خارجه بيش از آن بفروشند كه مي‌خرند.
پادشاه نبايد جمع خزاين كند، بلكه بايد سعي در بهره‌وري رعاياي خود نمايد.
سلاطيني كه مبسوط اليد و مقتدر هستند، يعني هرچه مي‌خواهند مي‌كنند، نفوذ احكام آنها بيش از سلاطيني نيست كه [با] «1» قوانين دولتيه سلطنت مي‌نمايند.

- 393- راجع به بارخانه مؤيد الدوله، اجازه اعزام نورچشمي فضلعلي به حضور، براي قصيده‌خواني! و موضوعات ديگر

نويسنده نامه ناشناس، و بدون مهر و تاريخ
هو الله
مخدوم مكرّما اولا موقع اين است كه در گوشه كاغذ نواب مؤيد الدوله «2» دو
______________________________
(1). در اصل: به
(2). به احتمال قريب‌به‌يقين مراد طهماسب ميرزا مؤيد الدوله (درگذشته 1297 ه) پسر دوّم محمد علي دولتشاه، پسر اكبر فتحعلي شاه قاجار و داماد عباس ميرزا نائب السلطنه و برادر امام قلي ميرزا عماد الدّوله است كه در سال 1237 هجري قمري در دستگاه عموي خود عباس ميرزا نائب السلطنه وارد خدمت شد و-
ص: 418
كلمه دستخط به اين مضمون صادر نمائيد كه مشير الدوله «1» بقيه تعارفات و بارخانه مؤيد الدوله را بطور امانت نگاه داريد تا او خود برسد.
ثانيا در اين مدّت ده سال نوكري نورچشمي ميرزا حسنعلي به حضور مبارك مشرّف گشته و مورد هيچگونه التفات نشده است. او را به حضور بخواهند، التفاتي فرمايند كه آدم بسيار درست و كاردان است.
ثالثا اگر شما هم صلاح مي‌دانيد مي‌خواهم نورچشمي فضلعلي را به همراهي حسنقلي خان ايشك آقاسي به حضور مبارك بفرستم قصيده بخواند و سرور و مباهات از اين بابت حاصل نمايد.
رابعا سند رسيدن شال و پول را با قبض هزار تومان از اخوي ميرزا هاشم خان بگيريد كه دست من خالي نماند.
خامسا اگر از راه محبّت دو كلمه فرمايش عليه را در باب سيورسات و يكصد تومان مستمري به جناب مستوفي الممالك با نوشته اعلام فرمائيد كار زودتر تمام مي‌شود، و السلام.

- 394- نامه احمد ميرزا شاطرباشي به محمّد علي خان‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك و عبارت ان شاء الله تعالي خدمت سركار مقرب الخاقان قبله‌گاهي محمد علي خان مشرف باد، 2468.
فدايت شوم مدّت‌زماني مي‌گذرد كه از كيفيت حالات بهجت علامات به هيچ‌وجه اطلاعي ندارم و به دو كلمه تعليقه سرافرازم نفرموده‌ايد. اينكه مخلص عريضه عرض نكرده‌ام جهت اين است كه مخصوصا مواظب بودند اين بنده عريضه عرض نكنم. و اگر مطّلع مي‌شدند كه مي‌خواهم عرض كنم مانع از فرستادن مي‌شدند. در باب
______________________________
مسؤوليت‌هاي مختلفي در دوره ناصر الدين شاه قاجار بر عهده داشت من جمله در 1288 ق، كه حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله از طرف شاه مأمور به تشكيل دار الشوراي كبرا گرديد، به عضويت اين مجلس انتخاب شد (شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 195). فهرست مسؤوليت‌ها و خدمات او را استاد ايرج افشار در جلد سوم چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، ص 1070، به تفصيل آورده‌اند.
(1). حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله
ص: 419
باقي ديوان جهت مطلب، ابراهيم خان باقي را نمي‌دهد مي‌گويد من با جناب امين الدوله بستگي دارم، هرگاه از وجه باقي دارد از جناب امين الدوله بخواهند. بهيچ‌وجه اعتنا نمي‌كند. دزدي و شرارت در ابرقوه كه از حد گذشته، هركس هم بخواهد بيايد به اصفهان عرض حال خود را بكند مانع مي‌شوند و نمي‌گذارند. بد اوضاعي [است] و بناي بد [ي] ابراهيم خان گذارده؛ از معمولي ديوان، توماني سه تومان چهار تومان معامله كرده است. مع هذا باقي خود را هم نمي‌دهد و همه را عذر مي‌آورد. لازم شد مراتب را خدمت سركار عرض كنم كه درين باب تكليف من چه‌چيز است. دستور العملي درين خصوص لازم است مرحمت فرموده زود مخلص را اخبار دهند كه با خان چه سلوك شود؛ زياده عرضي ندارم، و السلام.
وجهي كه از بابت باقي وصول شد از قرار تفصيل است، شما مطلع باشيد:
مصحوب خاصه در ماه رمضان 500 تومان- در وجه جهانگير خان گماشته سهام الملك «1» 83 تومان- ميرزا عباس خان آورد 400 تومان «2» وجه راه و بازار هرچه بود خود محمد ابراهيم خان گرفت.
شما عرض بكنيد خدمت جناب جلالت‌مآب بلكه همين عريضه مخلص را به نظر مبارك برسانند، بدانچه مقرّر شود مقبول است. باقي حاجي اسمعيل را فرستادم جواب عريضه مرا مرحمت نفرمودند. حال حسين قلي خان را فرستادم و آمدم كه در (آنجا) هم تلگراف كنم نكردند. لابدّ حسين قلي خان را فرستادم مخلص از خان بجز فحش و بدزباني خيري ديگر ندارد، زياده چه عرض شود. نوشته نواب احمد ميرزاي «3» شاطرباشي است كه به عاليجاه محمد علي خان نوشته است.

- 395- ارسالي محصولاتي از قراء خمسه به مناسبت منزل‌مباركي‌

نامه‌اي است به خط خوش، نويسنده و گيرنده آن مشخص نيست.
احتمالا خطاب به فرخ خان يا يكي ديگر از افراد خاندان غفاري است.
______________________________
(1). مهدي قلي ميرزا.
(2). برگردان اعداد سياق نامه به لطف دوست فاضل ارجمندم عماد الدين شيخ الحكمائي انجام پذيرفته است.
(3). احمد ميرزا (نوّاب) مسؤوليت‌هاي ديگري نيز چون حكومت طبرستان، حكومت گلپايگان بر عهده داشته است (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ج 3، ص 902).
ص: 420
هو تصدقت شوم از محصول دو سه قريه ملكي و متعلقي خمسه سركار ملازمان عالي دام اجلاله به قرار تفصيل، اشياء از بابت منزل‌مباركي اهالي آنها، با هزارگونه خجلت به حضور مبارك آورده بودند، به توسّط سيّد محسن بنده‌زاده كه تازه معروف حضور مبارك گرديده ايفاد گرديد.
قند ارسي هشت كلّه- چائي شش گروانكه- بره: امليك 2- ساير 6- ماست سه ظرف- نان دو سفره- روغن: ده خيك- مرغ ده قطعه- تخم مرغ يكصد عدد. «1»
مستدعي است كه چشم از حقارت آنها پوشيده، اشاره به قبول آن فرمايند و هرگونه فرمايش باشد مرقوم دارند. زياده استدعايي ندارد.

- 396- اثبات مالكيت قريه جعفرآباد شميران‌

نويسنده و گيرنده نامه مشخص نيست
هو در خصوص حدّ و سدّ جعفرآباد «2» قباله معتبره كه اكنون در صندوقخانه مباركه ضبط است، سه قباله است كه اگر هريك از آن قباله‌جات ابراز شود، حدّ و سدّ جعفرآباد معلوم و مشخّص مي‌گردد. اولا قباله‌اي است كه تاج الدوله «3» خريداري نموده. ثانيا قباله‌اي است كه مرحوم ميرزا نبي خان «4» از تاج الدوله ابتياع كرده. ثالثا قباله‌اي است كه
______________________________
(1). اعداد به سياق است.
(2). به احتمال قوي مراد قريه جعفرآباد در شمال تجريش است كه اكنون فقط نامي از آن به نام خيابان جعفرآباد باقي مانده است. در فرهنگ جغرافيايي ايران، جلد اوّل آمده كه اين قريه «بر سر راه شوسه دربند و متّصل به تجريش و سعدآباد قرار دارد. آب آن از قنات و رودخانه دربند و محصولات آن غلّات، پنبه و بنشن و انواع ميوه است.»
(3). احتمالا مراد تاج الدوله اصفهاني همسر فتحعلي شاه قاجار و مادر سيف الدوله، سلطان محمد ميرزا (حاجي سيف الدوله) است. ضمنا نخستين زني كه ناصر الدين شاه پس از رسيدن به سلطنت اختيار كرد، خجسته خانم (تاج الدوله) بود. (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، 450/ 2 و 456/ 2).
(4). ميرزا نبي خان قزويني پدر حاج ميرزا حسين خان سپهسالار.
ص: 421
ميرزا نبي خان به مرحوم حاجي «1» فروخته، هريك از اين سه قباله بيرون بيايد، رفع حرف مدعي را خواهد كرد و جواب مدعي را خواهد گفت. به جهت اطلاع جسارت نموده به عرض رسانيد.

- 397- نامه ميرزا علي خان منشي حضور (امين الدوله بعدي) به آجودان مخصوص اقبال السلطنه در ايّام جواني «2»

نامه به خط خوش ميرزا علي خان به شيوه شكسته نستعليق بدون نقطه.
فدايت شوم كمال افسوس را دارم كه در انجام فرمايش حضرت‌عالي ديروز تأخير شد. ولي به جان خودت كه هيچ تقصيري در اين مخالصت بر مخلص وارد نيست.
ورود جمعي از آقايان و عدم فراغت از مهمان‌داري از ايشان، مرا از اطاعت حكم همايون بازداشت. ان شاء الله تعالي امروز فرمان [را] نوشته به نظر شما خواهد رساند.
شما از اين بابت مطمئن و خاطرجمع باشيد و براة را لطف كنيد كه با حضرت آقائي ميرزا هدايت «3» دام مجده العالي امروز صبح قرار داده‌ايم كه مقرّب الخاقان معيّر الممالك را ملاقات كرده حواله سركار را بگيريم. البته معطل نفرموده الآن مرحمت كنيد ان شاء الله از توجّه شما بگذرد. گويا من در اطاعت فرمايشات سامي محتاج به تحريك خارجي نباشم. به جان رضا «4» كه استرضاي خاطر او را بر همه چيز ترجيح مي‌دهم، قلب پاك و خاطر درّاك شما بهترين گواه صدق عرض مخلص است. بيش از اين عرض نمي‌كنم. زياده به فدايت، و السلام.
______________________________
(1). حاجي ميرزا آقاسي.
(2). يادداشت مرحوم معاون الدوله با مداد در حاشيه نامه.
(3). ميرزا هدايت مستوفي، تحويلدار از اعضاي «اداره خزانه مباركه ماليه» به نقل از كتاب چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، 391/ 1).
(4). اشاره‌اي است به نام ميرزا رضا خان آجودان مخصوص (اقبال السلطنه).
ص: 422

- 398- نامه دوستانه ميرزا علي خان منشي حضور (امين الدوله) به ميرزا رضا خان اقبال السلطنه «1»

به خط خوش ميرزا علي خان و به شيوه شكسته نستعليق بدون نقطه.
فدايت شوم امروز ندانستم چه كرديد، كجا بوديد در «جايه» «2» تشريف برديد. زيارت حضرت عبد العظيم مشرف شديد، يا در «جايه» مشغول شيّادي بوديد.
جان من هر حيله به كار زديد، هر رنگ تازه ريختيد، هركس را كه فريب داديد، مرا هم مطّلع سازيد. به خدا صلاح شما نيست كه با من به خلاف حركت بفرمائيد. صدق و راستي در دنيا بهتر از همه‌چيز است. هيچ نمي‌خواهم با اين اخلاص و ارادت به خلاف نيّت شما حركت كنم.
من آنچه شرط بلاغ است با تو مي‌گويم‌تو خواه از سخنم پند گير، خواه مگير باري مقصود اين حرفها نيست. شما خودتان بهتر از من تكليف خودتان را مي‌دانيد. عرض و اظهار و زحمت جسارت است. غرض اين بود كه چرا عكسها «3» را نفرستاده‌ايد. امروز چه كرديد. فردا چه خيال داريد. در «جايه» مي‌رويد، در خدمت شما برويم، يا همين‌جا مشغول شيّادي و مردم‌فريبي خواهيد بود، و السلام.
______________________________
(1). مرحوم معاون الدوله در حاشيه نامه با مداد مرقوم فرموده‌اند: «تصوّر مي‌كنم خطّ ميرزا علي خان امين الدوله بعدي در ايّام جواني باشد كه به اقبال السلطنه (آجودان مخصوص) نوشته.»
(2). «جايه» نام قريه‌اي است در دو فرسنگي شهر تهران كه جاجرود (در اصل جاي رود) از پيش آن مي‌گذرد (رجوع شود به فرهنگ دهخدا زير كلمه «جاجرود»).
(3). ميرزا رضا برادر ميرزا علينقي حكيم الممالك از پيشخدمت‌هاي حضور ناصر الدين شاه در سال 1280 «عكاس‌باشي» لقب گرفت و در 1302 ملقّب به اقبال السلطنه گرديد (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 514/ 3).
ص: 423